دوستان تنهام نذارید(از زندگی با خانواده شوهرم وحشت دارم)
سلام خدمت شما عزیزان
خواهشمندم کمکم کنید.مدتیه همسرم تصمیم گرفته بعد از اتمام قرارداد خانه مان (تیر ماه) به خانواده پدریش نقل مکان کنیم.یه خونه 4 طبقه هستش که طبقه 4 پدر شوهر و مادر شوهرم هستند و ما قرار طبقه اول ساکن بشیم.طبقه دوم و سوم هم که دست مستاجره.دلیل اینکه همسرم این تصمیم رو گرفته مشکلات مالی و خسته شدن از اینکه هر سال باید جا به جا بشیم.که تو این 3 سال کلی وسیله هامون خراب شد و گم شد .و....راستش هنوزم دقیقا نمیدونم علت این تصمیمش چی بوده.ولی همسرم آدم فوق العاده مستقلیه.یعنی به هیچ عنوان وابسته نیست به خانوادش.به من هم اطمینان داده هیچ خللی در زندگیمون وارد نمیشه و ازم خواسته بهش تکیه کنم.ولی دوستان از شما چه پنهان در این 3 سال زندگی من با خانواده همسرم (2 تا خواهراش و مادرش) شدیدااااااااا مشکل و اختلاف داشتم.
به خاطر همین ترس تمام وجودمو برداشته.نمیدونم چه اتفاقی قراره بیفته.همسرم مدام میگه من کنارتم و نمیذارم کسی دخالتی تو زندگیمون بکنه ولی من خیلی میترسم.خواهش میکنم راهنماییم کنید.
ضمنا دوستان برای برقراری ارتباط با خانواده شوهرم به هر دری زدم.محبت و دوستی و هزار راه دیگه.ولی به هیچ عنوان جواب نمیدن.حتی شوهرم بهم گفت تو تلاش خودتو کردی دیگه کافیه.
خواهش میکنم دوستان وفادارم تنهام نذارید.به شدت دچار استرس شدم و چون ناراحتی قلبی هم دارم استرس و اضطراب شدیدا برام بده.چه طور با این موضوع کنار بیام؟
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)