سلام.
همیشه، برای هم فکری با دوستامون در مورد ازدواج، چه توی تالار، چه برای ازدواج اطرافیانمون، برای اینکه به یکی کمک کنیم، میگیم اول برو معیاراتو مشخص کن و بعد دونه دونه اونا رو بررسی کن. و اینجوری خیلی منطقی به نظر میاد که راه از چاه تشخیص داده میشه.
اما مقدمه ی این کار رو کسی بهمون یاد نمیده یا راجع بهش کمتر صحبت میشه.
کسی نمیگه این معیارا رو از کجا باید بیاریم.
(قاعدتاً هر کسی سلیقه ای داره و بر اساس اون سلیقه و تجربیاتی که داره یه سری معیار برای همسر آینده ش قائل میشه. اما ممکنه بعضی وقتا یک سری معیارا اشتباه قرار داده بشه. منظورم معیارای ماورائی و دور از واقعیت نیست. الان بیشتر و عینی تر توضیح میدم.)
من یه موضوعی رو از یه دکتر روانشناس شنیدم. (البته مال دو سال پیشه. شاید عیناً صحبتا و اصطلاحاتش یادم نباشه) موضوع این بود که:
بعضی از افراد در انتخابشون دچار اشتباه میشن. مثلاً در زندگی گذشته ی خودشون با فردی دچار تعارض و مشکل بودن و در مرحله ی انتخاب همسر، دقیقاً جذب شخصی میشن با همون خصوصیات.
مثلاً پسری رو در نظر بگیرید که مادرش دچار وسواس شدید هست و هیچ وقت نتونسته مادرش رو قانع کنه تا از این رفتار دست بکشه.
برای کسی مثل من و شما که بیرون زندگی این پسر هستیم، و در جریان این آزار روحی پسر هستیم، خیلی غیر منطقی و بعید میاد که دختری وسواسی انتخاب کنه.
اما پسر، نا خود آگاه، جذب دختری میشه که این خصوصیت رو داره.
اون آقای دکتر توضیح میدادن که " این انتخاب ناخودآگاه، به این دلیله که پسر، کاری رو نیمه تمام در وجود خودش نگه داشته. اون هیچ وقت نتونسته مادرش رو قانع کنه. و با این انتخاب، میخواد ادامه ی تلاشش رو روی شخصیت همسرش بکار بگیره تا از نظر روحی آروم بشه. برای اینکه پسر، دچار این اشتباه در انتخاب نشه، باید روانکاوی (اگه اشتباه نگم) بشه تا این اثر از ناخودآگاهش حذف بشه."
(اگه اشتباه نکنم، اسم این حالت رو بازگشت به گذشته میذاشتن)
حالا سوال من چیه.
براتون میگم.
من برای هر ویژگی ای که برای همسر آینده م مد نظرم قرار دادم، یه سری دلیل دارم که برای خودم قانع کننده هست.
فکر میکردم این یه چیز کاملاً شخصیه و هیچ کس دیگه ای نمیتونه بگه این معیاری که گذاشتی غلطه یا درسته. چون منم که باید ببینم دوست دارم همسرم اونو داشته باشه یا نه. (تا حدی این فکر هم درسته.)
تا اینکه یکی دو بار از اطرافیانم شنیدم که توی معیارام دارم وسواس به خرج میدم. یا شنیدم که این معیاری که گذاشتم، ممکنه ربطی به دلیلی که پشتشه نداشته باشه.
من به خاطر همین موضوعی که بالا گفتم (بازگشت به گذشته)، پیش خودم گفتم حالا که میدونم همچین چیزی هست، پس میتونم کنترلش کنم.
من به شدت از اینکه همسری داشته باشم که ذره ای در رفتار و اخلاقش به پدرم شباهت داشته باشه، فراری هستم.
حتی دوس ندارم یک بار توی زندگیش برخورد فیزیکی با کسی داشته باشه. یا برام خیلی مهمه بدونم چند وقت به بار عصبانی میشه یا صداشو میبره بالا. با وسواس خاصی اینا رو دونه دونه میپرسم از خواستگارام. یا شرایط مختلفی رو که تا به حال براش پیش اومده رو ازش میپرسم تا بدونم چه جوریه.
البته این معیار، یه دلیل دیگه هم داره. که حس میکنم اگه همسر آینده ی من اینجوری باشه (آروم باشه)، باهاش آرامش بیشتری خواهم داشت.
دوستم، بهم میگه خیلی داری این موضوع رو بزرگ میکنی.
دلم نمیخواد برای انتخابم وسواس به خرج بدم.
از طرف دیگه نگران اینم که معیار به این مهمی رو کنار بذارم یا حتی تعدیلش کنم.
نمیدونم این معیار رو چه جوری باید لحاظ کنم تا هم وسواس نشه و هم از انتخابم پشیمون نشم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)