سلام من با نامزدم زندگی خیلی خوبی داشتیم همه جوره با هم بودیم همدیگرو دوس داشتیم.دیشب یه اتفاقی افتاد دوستم منو تحریک کرد و نمیدونم چی شد که یه ان به نامزدم شک کردم و خیلی بد باهاش برخورد کردم خیلی بد غرورشو جلو دوستم خرد کردم.اصلا یه آن کتنرلم از دستم خارج شد دوستم رفت من موندم و همسرم به حدی عصبانی بود که تا تونس خودشو زد اولین باری بود که این فریادا رو ازش میدیم بهم ثابت کرد که شکم الکی بودو کلی خجالت کشیدم بعدم گفت برو دیگه نمیخوام قیافتو ببینم جوابه تلفنو نمیده هر بارم که ورمیداره میگه فک میکردم همه زندگیم تو هستی ولی الان میفهمیدم اشتباه میکردم برو دیگه از ای حرفا!الان ما نامزد هستیم و منم بیش از اندازه بهش وابسته هستم نمیدونم چی کار کنم ترخدا کمکم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)