به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 آذر 90 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1390-9-21
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    899
    سطح
    15
    Points: 899, Level: 15
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    سلام من 28 سال سن دارم و 5 سال پيش ازدواج كردم. الان يك ماهي ميشه از همسرم جدا شدم. راستش ما يك سالي بود كه جدا از هم زندگي ميكرديم. از هفته اول بعد از ازدواج اختلاف داشتيم اون هم اختلافات شديد. اصلا نميتونستيم افكار همديگه رو درك كنيم. تو اين 4 سال با مادر شوهر تو يه خونه كوچيك يه خوابه تو فقيرترين محله هاي شهر زندگي كردم. اين درحاليكه از نظر مادي وضع من و خانواده ام خوب بود و شوهرم هم بغير از سال اول ماهانه حداقل 2.5 تا 3 ميليون درآمد داشت ولي بخاطر وابستگي شديد به مادرش نميخواست از او جدا بشيم. خونه جدا خريده بوديم ولي هر بار به دليلي نميرفتيم خونه خودمون. ميگفتم باشه تو اين محله با 5 ميليون ميشه خونه رهن كامل كرد، دقيقا روبروي خونه مادرت، خونه اجاره كنيم، ميگفت من غرور دارم اگه تو بيغروري به من چه. بريم اونجا فردا همسايه ها ميگن با مادرش اختلاف پيداكرده. گفتم آخه ما اگه روزي 2-3 بار بريم سر بزنيم به مادرت چطور ميگن اختلاف داره؟ ولي زيربار نميرفت. تا 3 سال تو خونه اي بودم كه حتي براي خودمون اتاق اختصاصي نداشتيم و با مادرشوهر تو يه هال 18 متري زندگي ميكردم. مارد شوهرم زن خوبي بود ولي سنتي با وجوديكه عقد كرده بوديم، ميگفت حضور تو تو اين خونه گناه داره و من اينو به شوهرم گفتم و با مادرش دعوا كرد ولي از اونجا نرفتيم خونه ديگه. علاوه بر محل زندگي، با اين غرور بيش از اندازه و بدبيني شوهرم هم درگير بودم. شكاك نبود ولي از كارها و حرفات برداشت بد ميكرد. مثلا ميگفتم كارتم گم شده نديديش؟ ميگفت ميخواي بگي من برش داشتم. اين رو تصور كنيد تا آخرش رو خودتون حدس بزنيد. اين 2 سال آخر نه تنها يك بار نگفت دوستت دارم يا بهت علاقه دارم كه هميشه ميگفت دوستت ندارم و تا تو هستي من خوشبخت نميشم يا آرزومه بيام خونه و تو نباشي. بالاخره پارسال خسته شدم و بعد از يك افسردگي شديد (به گفته مشاور) از خونه بيرون اومدم. وقتي بيرون اومدم حتي يه بار زنگ نزد ببينه من كجام و زنده ام يا نه. بالاخره بعد از مسايل زيادي كه تو همين يك سال پيش اومد، يه روز اومد و گفت من سرطان دارم و بايد عمل كنم و ميخوام زودتر جدا بشيم. وقتي علت اصرارش براي طلاق قبل از عمل جراحي رو پرسيدم گفت نميخوام اگه اتفاقي برام بيافته، مادرم با تو طرف حساب باشه. منم براي اينكه زودتر عمل كنه و خوب بشه افتادم دنبال طلاق. جلوي وكيل گفت من ميخوام سرطانم و اين زن رو باهم از زندگيم بيرون كنم و تو همون يه هفته بارها دل منو با اين حرفهاش شكست. قرار دادگاه رو گذاشتيم كه يه باره شب قبل از دادگاه زنگ زدو گريون گفت شوهر خواهرش مرده و من برم خونشون. دلم نيومد تنهاش بذارم و رفتم ولي هرچي گفت بمون تا آخر هفتم بعد ميريم دنبال طلاق، قبول نكردم. نميتونستم حرفهاش رو فراموش كنم. اون تو روزهاي آخر قبل از طلاق 2-3 بار بهم گفت هنوز بهم علاقه داره البته تصحيح هم كرد كه هنوز دوستم نداره بلكه علاقه داره و خواست برگردم ولي بهش گفتم چيزي از مشكلات ما عوض نشده و تازه ميخواست بعد از اين تو يه خونه يه اتاقه با مادر و خواهر و 3 تا بچه هاي خواهرش زندگي كنيم. بالاخره جدا شديم. الان هرچند با بررسيهاي 100 باره احساس ميكنم كارم منطقي بوده (البته با عقل خودم) ولي چون بيماره و بخاطر شرايط خواهرش كه ارتباط خوبي باهم داشتيم، يه جورايي ناراحتم. راستش ميترسم از بيماريش. ميترسم خداي نكرده ....
    قسم ميخورم اگر برميگشتم، به 6 ماه نكشيده دوباره جملات سركوبگرش شروع ميشد و.... ولي نميدونم چطور بايد خودم رو آروم كنم.

  2. 2 کاربر از پست مفید پانا تشکرکرده اند .

    پانا (دوشنبه 21 آذر 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    79
    Array

    RE: چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    دوست عزیز.شما هنوز فکرتون درگیر گذشته است.درگیر مسائل و مشکلاتتون با همسر سابقتون.درگیر درست یا غلط بودن این جدایی.میفهمم که خیلی سخته و هیچ واقعه ای به این راحتیها فراموش نمیشه.اما...
    شما دیگه الان از ایشون جدا شدید.شما الان دیگه زندگی خودتونو دارید.هزاران مسیر تازه برای پیشرفت... هزاران موقعیت متفاوت...
    از گذشته جدا شید.خودتونو ببخشید.همسر سابقتون رو هم همین طور.(البته این خودش کار خیلی سختیه)
    دیگه شما در قبال همسرتون مسئولیتی ندارید پس لزومی هم نداره که نگران ایشون باشید.الان وقتشه که نگران خودتون باشد.به خودتون فرصت بدید.زمان لازمه تا زخمها التیام پیدا کنن این فرصت رو به خودتون بدید.
    اگه میتونید زیر نظر یک مشاور این دوران رو طی کنید.
    اگر نه از مقالات و کتابهای روانشناسی کمک بگیرید.پرونده این زندگی در واقعیت بسته شده اما در ذهن شما هنوز ادامه داره باید بتونید در ذهنتونم این پرونده رو ببندید.
    از گذشته درس بگیرید و بعد به فراموشی بسپاریدش.
    موفق باشید

  4. 6 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (پنجشنبه 24 آذر 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
    از گذشته درس بگیرید و بعد به فراموشی بسپاریدش.
    موفق باشید
    منم همین نظر رو دارم.
    با ارزوی زندگی شاد و سرشار از خوشبختی و آرامش برای شما.

  6. کاربر روبرو از پست مفید فرانک68 تشکرکرده است .

    فرانک68 (دوشنبه 21 آذر 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 مهر 91 [ 12:59]
    تاریخ عضویت
    1390-9-20
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    1,174
    سطح
    18
    Points: 1,174, Level: 18
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 21 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    فکر میکنم تو دوستش داشتی اما چون نسبت بهت سرد بود ازش جدا شدی درسته؟!
    اگه درست حدس زده باشم بهت پیشنهاد میکنم که فراموشش کنی خودتو درگیر کار کن یا درست و ادامه بده سرتو شلوغ کن تا وقت تفکر کردن بهش رو پیدا نکنی
    منم تو فکر طلاقم و از این موضوع میترسم
    اما از الان دارم رو خودم کار میکنم تا درگیر نشم
    تو میتونی فراموشش کنی مطمئن باش دارم لالایی میگم شاید خودم خوابم ببره

  8. کاربر روبرو از پست مفید zeytoon_joon تشکرکرده است .

    zeytoon_joon (دوشنبه 21 آذر 90)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 08:33]
    تاریخ عضویت
    1390-7-29
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    1,676
    سطح
    23
    Points: 1,676, Level: 23
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 40 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    منم با فراموشي موافق هستم.
    آيا شوهرت از تو خواسته كه برگردي سر زندگي قبلي؟ يانه؟ اگر كه شوهرت بيمار هست و شرايط روحي و جسمي خوبي نداره، احتمالاً برگشتن تو به زندگيش هيچ كمكي به اون نخواهد كرد و اوضاع مثل قبل و شايدهم بدتر پيش ميره. به نظر من اگر كه فكر ميكني موقعيت ازدواج دوباره را داراي به يك شروع خوب فكر كن.

  10. کاربر روبرو از پست مفید هما11 تشکرکرده است .

    هما11 (چهارشنبه 23 آذر 90)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1390-9-09
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    1,163
    سطح
    18
    Points: 1,163, Level: 18
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 29 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چرا بعد از جدايي هنوز فكرم درگيره؟

    پانا جون من شرایط تو رو درک می کنم واقعیت اینه که یه عالمه از این احساس ها وابستگی نه دلبستگی . گذران روز شب در کنار یه آدم دیگه به یه عادتی تبدیل می شه که به سادگی قابل فراموش کردن نیست آدم پس از یه مدتی بعد از طلاق کم کم فقط به کارهای خوب طرف مقابلش فکر می کنه و یادش می ره که کجا ها دلش شکسته اجازه نده این افکار تو رو از یه آینده خوب محروم کنه.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راهنمايي براي خريد كادو سالروز تولد همسر
    توسط matin95 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 آذر 92, 11:18
  2. رهايي از وابستگي(انسان رهايي يافت
    توسط fateme71 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 17:27
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 16:21
  4. راهنمايي براي شروع تلاش براي فردايي بهتر
    توسط roz_zard در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 دی 89, 12:45
  5. منو راهنمايي كنيد تنهايي وبي كسي دارد مرا از پادرمي اورد
    توسط تابي در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 04 دی 87, 09:18

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.