سلام دوستان خسته نباشید
من میخوام مشکل یکی از دوستام به نام حمید رو بنویسم که اگه بتونید بهش کمک کنید لطف بزرگی در حق من کردید
حمید حدود سه سال پیش با یه دختری به نام سارا دوست میشه و دوستیشون خیلی احساسی میشه تا جایی که اسم بچه آیندشون رو هم انتخاب کرده بودن و قربون صدقش میرفتن بعد از چند ماه دختره لو میده که با یه پسر دیگه به نام عرفان دوست بوده و میخاد رابطه با حمید رو به خاطر عرفان تموم کنه از طرفی هم خیلی از عرفان بد میگفت. اما اینقدر تو دل حمید رفته بود که که حمید قبول نکرد که با هم تموم کنن. خلاصه بعد از یک ماه دختره به حمید میگه با عرفان بهم زده و دیگه میخواد فقط با حمید باشه اما به من و دوستای دیگه میگفت از حمید بدش میاد و داره با عرفان ازدواج میکنه. حتی یک بار که این حرف رو به من زد گوشیم رو اسپیکر بود و حمید حرفش رو شنید اما انگار نه انگار که چیزی شنیده و چیزی از عشقش به سارا کم نشد. یک سال از این داستان ها گذشت تا اینکه دختره به حمید گفت یه خواستگار واسش اومده که به صورت کاملا اتفاقی اسمش عرفانه و باباش هم مجبورش کرده که با این پسره ازدواج کنه و اون هم مجبور شده قبول کنه و با هم نامزد میشن. ولی باز هم به رابطه با آقا حمید ما ادامه میده. بعد از یک سال نامزدی نزدیک یک سال هم هست که با پسره عقد کردن. و باز هم به حمید میگه من کاری میکنم که عرفان من رو طلاق بده و بیام با تو عروسی کنم.
حمید هم به همین خیاله و هر روز مثل خل و چل ها با یاد دختره از خواب بیدار میشه و با یاد دختره میخوابه تا حدی که که همه از دستش شاکی شدن. کسی هم جلوش در مورد سارا حرف بزنه یا میزنه زیر گریه و خودش رو میزنه یا هرچی جلوی دستش باشه میشکونه. یکی دوبار هم با مشت کل شیشه های خونشون رو شکونده.
حالا به نظر شما من چکار میتونم بکنم که حمید دختره رو فراموش کنه؟
دوستان ببخشید که طولانی شد. خیلی سعی کردم خلاصه باشه که سرتون درد نگیره.
---------------------------------
دوستان عزیز ممنون میشم کمک کنید این مطالب رو دوست من نوشته و از من کمک خواست من هم ترجیح دادم نظر شمارو بدونم
پدر حمید میخواد به زور حمید رو وادار به ازدواج با دختر عموش بکنه من فکر میکنم این کار یه اشتباه بزرگ تر هستش و این وسط فقط تنفر به وجود میاد ...
راستی حمید متولد 66 هستش ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)