به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 97
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    143
    Array

    تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    بعد از اینکه تاپیک قبلیم قفل شد، مدتی به خودم فرصت دادم تا یه مقدار هیجانات روحیم فروکش کنه.
    مادرشوهرم امر کرده که نباید گذشته زندگی ما فراموش بشه و شوهرم هم مطابق معمول اطاعت امر کرده.
    و متاسفانه من تحت هیچ شرایطی نمی تونم با همون مردی که در گذشته بود، زندگی کنم.
    دیگه نه جسمم طاقت تحمل کتک رو داره و نه روحم طاقت این همه توهین و تحقیر.
    باصطلاح شوهرم الان هم وقتی باهام حرف می زنه با فحش و توهین تحقیرم می کنه.
    جلوی خانواده خودم اینقدر دروغ به هم می بافه و من رو تخریب می کنه که موندم پیش غریبه ها و دور از چشم خودم چه ها می گه.
    یک ذره احساس دلسوزی نسبت بهم نداشت. دلش نسوخت که مراعات زن زائوش رو با اینهمه بخیه بکنه.
    مادرش گفت تا حالا چون حامله بوده بهش چیزی نگفتیم. من چقدر ساده بودم که خیال کردم شوهرم تغییر کرده!
    مدتهاست بهش شک کرده بودم که بیرون خونه رابطه جنسی داره.

    خلاصه که به همه دلایل فوق و خیلی چیزهای دیگه که شاید گفتنش تکرار مکررات بشه تصمیم گرفتم که این زندگی سرشار از توهین و تحقیر رو تموم کنم.
    اما مشکل الانم؛
    خوب خیلی شرایط جسمی و روحی خوبی ندارم که حتی اگر قرار به طلاق توافقی شد، شرایطم رو مشخص کنم و اگر هم کار به دعوا و دادگاه و ... کشید، پیگیر بشم.
    از طرفی بچه هم فعلا نیاز به رسیدگی داره و دکتر بردن و ... داره که مادرم شوهرم رو خبر می کنه که لااقل دکتر و بیمارستان ببردش.
    گاهی هم میاد به بچه یه نیم ساعتی سر می زنه و بعدش معلوم نیست کجا می ره.
    مشکل الان من اینه که وقتی میاد، حتی تو این مدت کوتاه، تمام گذشته تلخ زندگیمون لحظه به لحظه ش برام مرور میشه، بعد رفتنش فقط حرص می خورم و گریه می کنم.
    حتی کاهی به جایی می رسه که از بچه ام هم بدم میاد و دلم نمی خواد حتی بهش شیر بدم. درصورتیکه وقتی باباش نیست این حالتها رو نسبت بهش ندارم.

    نمی دونم چیکار کنم که این حالتها رو نداشته باشم. فعلا شرایطی نیست که بشه بهش بگم نیا، چون اختیاردار نیستم. و از طرفی نمی تونم اومدنش رو ندید بگیرم و خاطرات گذشته رو مرور نکنم. دست خودم نیست.
    بهم بگید چی کار کنم؟

  2. 3 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (دوشنبه 28 آذر 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    عزیزکم
    در زندگی دو دسته زن دیده ام
    زن صادق و روراست و بی سیاست
    و زن سیاستمدار
    تو جزو دسته اولی هستی
    شاید برای همین هست که چون از جنس خودم می بینمت همیشه تاپیک هایت را دنبال میکنم
    تو می خوای طلاق بگیری
    عصبانی هستی و پر از کینه
    نمی خواهم اینجا بگویم نباش، نمی خواهم بگویم تحمل کن، نمی خواهم بگویم بسوز حتی نمی گویم بساز
    فقط به تو میگویم : هنوز که کتکت نزده، زده؟ هنوز که رفتارهای قبلیش را تکرار نکرده ، کرده؟ تو یک طفل معصوم داری و در مقابل او مسئولی، فکر میکنی بعد از زایمان با آن همه داروی بیهوشی در رگ و خون و آن همه بخیه، الان وقت درستیست برای تصمیم گیری؟ خودت چه فکر میکنی؟ دوران حاملگی پر فشاری داشتی، جلوی چشم همه ما این اتفاق ها افتاد و حالا فکر نمی کنی افسردگی پس از زایمان بعید نیست به سراغت آمده باشد؟
    باشد، آرام باش و صبر کن، حالت که بهتر شود، بخیه هایت که بهتر شود، سه ماه که از زایمانت بگذرد، تصمیم بگیر و اجرا کن. الان نه وقت تصمیم گیری هست و نه اجرا

  4. 19 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (دوشنبه 28 آذر 90)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    143
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    مثل روز برام روشنه که به محض اینکه برگردم خونمون تو اولین دعوا کتکم می زنه. دیگه نه جون کتک خوردن دارم و نه پزشکی قانونی و کلانتری و دادگاه.
    خودم هم گفتم که فعلا قصد اجرا کردن تصمیمم رو ندارم. مشکل الان من اینه که وقتی میاد بچه رو ببینه تمام خاطرات تلخ گذشته جلوی چشمم میاد و بعد رفتنش فقط گریه می کنم. نمی دونم چکار کنم از این حالت در بیام.

    چقدر به نوازشش و آغوشش بعد از زایمان نیاز داشتم. احساس می کردم که دردهام مرهم پیدا کنه ولی دریغ از یه نگاه محبت آمیز.
    الان ماها میشه که هیچ رابطه ای باهم نداشتیم ظاهرا بخاطر شرایط من. اما کوچکترین تمایلی بهم نشون نمی ده. نه تنها الان حتی تو دوران باردیم هم. میشه مردی که مدتها هیچ رابطه ای نداشته، اینقدر سرد باشه؟ می دونم که جای دیگه خودش رو خالی کرده.

    حالا این پاراگراف آخر رو بذارید به حساب درد دل. گفتنیها از این دست زیاده.
    به هم بگید الان چی کار کنم که با دیدنش اینقدر روانم به هم نریزه؟ (خودم هم فعلا قصد ندارم تا دو سه ماهی تصمیمم رو عملی کنم)



    سابینا جان زندگی من رو ببین، عزیزم مراقب باش که خدای نکرده زندگی تو هم نشه تکرار زندگی من.
    من هم کلی با این مرد مشکل داشتم و همیشه با امید درست شدن زندگیم ادامه دادم ولی هر مرحله که جلوتر می رم بدتر میشه. می دونستم ولی دارم می بینم که آدمها تغییر نمی کنند. به امید تغییر کسی نباید روی هیچ زندگی ای سرمایه گذاری کرد.
    ببخشید که با حرفام ناراحتت کردم.

  6. 9 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (چهارشنبه 12 مهر 91)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    من الان اینجا چیزهایی می نویسم که خلاف خط مشی تالار هست و می دونم بقیه برعکسش را می نویسند ولی من خستگی تو را درک می کنم خواهرم، نیازهای تو را هم درک می کنم ، نمیشه فکر کنی اصلا ایشون نیست و وجود خارجی نداره؟ وقتی میاد سراغ بچه فکر کن همسایه هست که اومده بچه رو ببینه و بره، وقتی نیست موسیقی ملایم گوش کن و با پسرت مشغول باش و بازی کن، قدر این نعمت کوچولو را بدون و باهاش بازی کن، کوچکترین تغییرش را بزرگ شدنش را و پیشرفتش را حس کن، از این معجزه طبیعت لذت ببر. وقتی هم همسرت میاد کاملا محترمانه فعلا حفظ ظاهر کن. سعی کن اصلا بهش فکر نکنی و فکر کنی نیست. می دونم سخته ولی چاره ای نیست ظاهرا. وقتی رفت سعی کن با مادرت نشینی درمورد او و کارهاش حرف بزنی که هی برات تکرار بشه و ناراحت تر و خشمگین تر بشی ( کاری که من میکردم )

    درمورد من ، من تصمیم را گرفتم و تصمیم بر جدایی هست. منتظرم که فردا در تاپیکم بنویسم.

  8. 7 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (یکشنبه 20 آذر 90)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 اسفند 90 [ 20:27]
    تاریخ عضویت
    1390-8-26
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,044
    سطح
    17
    Points: 1,044, Level: 17
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 114 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    اسمان ابی .....
    من تاپیک های قبلی شما رو نخوندم.
    الان باید یک گروه حمایتی داشته باشی از مادر و خواهر و دوستات.
    نباید تنها بمونی.
    ولی این درسته :که تو الان تو شرایط خوبی برای یه تصمیم مهم مثل طلاق نیستی عزیزم.
    نمیدونم چی بگم که ارومت کنم
    اما حالا که یه نی نی ناناز داری
    باور کن که اگر به خدا توکل کنی گره های زندگیت به خاطر این طفل معصوم باز میشه.چه تقدیرت جداشدن باشه چه زندگی. قدرشو بدون


  10. 3 کاربر از پست مفید mehraveh تشکرکرده اند .

    mehraveh (یکشنبه 27 آذر 90)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    بلو اسکای عزیزم خیلی نارحت شدم من در جریان تاپیک قبلیت و مشکلاتت نبودم اصلا شوکه شدم
    2 ساعت تو این تاپیکت موندم ..
    خیلی باید مراقب خودت باشی می دونم شرایط خیلی سختی داری
    کلا زایمان رو روحیه خیلی تاثیر می زاره و خیلی خانمها بعد از زایمان دچار افسردگی روحی میشن
    تو علاوه بر اون فشار روحی پس از زایمان از طرف همسرت هم روت فشار هست ...
    باید تلاش کنی اون رو فعلا نادیده بگیری
    چون الان نمی تونی اوضاع رو بهتر کنی سعی کن اصلا به اون اهمیتی ندی
    من همیشه سعی می کنم تو هر شرایطی نکات مثبت قضیه رو برای خودم پر رنگ کنم و نکات منفی رو کم رنگ
    و این خیلی به من کمک کرده ....
    تمام فکر و ذهنت رو به بچت اختصاص بده و وقتی همسرت می اد اون رو ببینه برای خودت گذشته تلخت رو یاد اوری نکن ..به عنوان همسر نگاهش نکن
    فکر کن فقط فقط فقط پدر بچت است و چه خوبه که پسرت از محبت پدر بی نصیب نیست و سایه پدر رو سرش هست.
    تا از این شرایط روحی بعد از زایمان خلاص بشی و حالت که خوب شد و روحیت برگشت در مورد آینده ات تصمیم بگیری
    بلو اسکای مامانی خودتو اذیت نکن نی نیت هم این جوری اذیت میشه ها
    جفتون به آرامش نیاز دارید الان ...

  12. 3 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (یکشنبه 27 آذر 90)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مرداد 91 [ 03:14]
    تاریخ عضویت
    1389-7-26
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    3,417
    سطح
    36
    Points: 3,417, Level: 36
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    259

    تشکرشده 267 در 88 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    عزیزم من در جریان مشکلاتت هستم و متب تایپک هاتو سر میزنم..

    منم مثل شما تازه خدا یه کوچولو بهم داده.و دقیقا توی این ۱۶ روزی که بچه اومده موقهٔ شیر دادن بچه که می‌شه یادم به غصه‌ها و کارای که شوهرم کرده میفته و زار زار گریه می‌کنم. اینا همش نرمال هست حتا چند وقت دیگه احتمال این هست که حتا نخوای شوهرتو اصلا ببینی‌ یا نخوای با کسی‌ صحبت کنی‌ (حتا مادرت یا دوستات)

    زیاد نگران نباش،به کوچولت برس



    من این همه شوهرم ظلم کرد در حق خودمو بچه ولی‌ بازم عاشق بچم هستم،چطور دلت میاد به اون طفل معصوم بگی‌ بعضی‌ وقتا بدت میاد ازش.الهی من قربونش برم یه ماچ تپل از طرف من بکن.

  14. 7 کاربر از پست مفید azadehh_mm تشکرکرده اند .

    azadehh_mm (چهارشنبه 12 مهر 91)

  15. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    بلو اسکای کوتاه و مختصر می گویم و امیدوارم منظورم را همانگونه که هست درک کنی نه به آن شاخه و برگ اضافه بدهی و نه این حرفها عاملی بشود برای یک بحث و دلخوری درون تالاری


    متاسفانه سیستم بازی روانی اینگونه است که اگر خودت را از بازی کنار نکشی دامنه ی بازی و انواع آن بیشتر گسترش می یابد و بالا می آید و دامنگیر فرد می شود .

    خودت را قاطعانه از این بازی ها بکش بیرون . منظورم به طلاق نیست . ابدا . فقط نظرم این است که بازی نکن . در بازی های آنها هم شرکت نکن . البته من نمی دانم شوهرت کیست و چیست و یا همینطور مادرش . اما حاصل درک من از نوشته های تو اکثرا تو استارت و کلید بازی را می زنی . این کارها را نکن .بس کن .

    کلید بازی را که بزنی ته آن می شود قهر - کتک خوردن - کلانتری و دادگاه و......... اما تو دائم روی نتیجه های رفتاری دیگران زوم می کنی در حالی که تو یی که کلید بازی را می زنی تا این نتیجه و........ را بگیری . ( تلخ نوشتم ولی واقعا همینه عزیزم . به خودت بیا )

    بگذریم که بازی سه ضلع دارد و چرخشی است و هر بازیگری بازیگر مقابل دارد . من به نقش تو در این ماجراها اشاره می کنم نه نقش دیگران .

    تو الان بهترین منبع نوازش گیری یعنی بچه ات را داری . تعجب می کنم که چرا از این منبع خودت را سیراب نمی کنی و باز درگیر این و آن هستی . این تو و همسرت هستید که این روزها لذت به دنیا آمدن بچه و .........را به شکل کامل نمی برید نه دیگران . این بخشی بسیار مهم از زندگی توست نه دیگران . تو از سهم خودت کامل لذت ببر . بلدی ؟!
    چرا باید شوهرت را حذف کنی و نبینی ؟ تو او را می خواهی در کنار خودت و پسرت . کوتاه بیا دختر جان .

    تا دیروز هر کاری می کردید فقط خودتان دو نفر بودید امروز شما دو نفر مسئول زندگی و آینده ی این بچه هستید . شما از سهم خودتان می توانید بگذرید از سهم او نه . نشان بده که مادر هستی . مادر یعنی عشق - ایثار - مسئولیت پذیری و.......... واقعا فکر می کنی داری عشق و ایثارو... بریز و بپاش می کنی ؟! اگر واقعا اینگونه فکر می کنی از نگاه من که اهل قضاوت نیستم باید بهت بگم : نه . ابدا . بگو به قاعده ی سرسوزن .


    در ضمن از دوستان هم خواهش می کنم اینقدر بی دلیل همدیگر را تائید غیر سازنده نکنید . یک بخش بسیار مهم از شباهت آدم ها شاید در نوع بازی هایی باشد که دارند و مشترک است . حال اسمش را شما هر چی می خواهید بگذارید بگذارید . ( این را هم تلخ نوشتم اما واقعا لازم است تا خیلی لی لی به لالای همدیگر نگذاریم که اسم اینکارها همدلی و درک نیست بلکه همزاد پنداری است و غیر سازنده )




  16. 25 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (یکشنبه 20 آذر 90)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    blue sky عزيز!
    واقعا متاسف مي شم وقتي مي بينم خانمي با كمالات و در سن و سال تو چنين پيشداوري و تصميمات خام و كار نشده اي در زندگيش مي گيره...
    ببين! وقتي تنفر در تمام حركاتت موج مي زنه، وقتي هيچ اثري از عشق و دوست داشتن در برخوردت با همسرت نيست انتظار داري كه اون مرد احترام چه چيزي رو نگه داره؟
    فرض كن در محلي كه كار مي كني هر روز وارد اتاقي مي شي كه همكارت اونجا نشسته، همكاري كه ازش متنفري و در دل همش داري آه و نفرينش مي كني! آيا همكار تو اين حس رو درك نخواهد كرد؟ و آيا اين همكار بهترين همكار تو و مونس غمهاي تو ميشه؟ و يا فكر مي كني اگر بخواي بري مرخصي مياد و جاي تو كارهاتو انجام ميده؟؟؟
    چرا فكر مي كني شوهر تو چيزي غير از اون همكاره وقتي اينهمه تنفر رو از چشمان تو مي خونه؟
    چرا زنهاي ما فكر مي كنن شوهرانشون آدم نيستن!!! واقعا همينطوره! فكر مي كنيد آدم نيستند! ماشين برآوردن خواسته ها و نيازهاي شما هستند! حق ندارند ناراحت باشند حق ندارند دلخور بشن و همواره در جايگاه مرد خانواده بايد گوله گوله محبت نثار زن و زندگيشون كنند!!
    چطور وقتي خودت انقدر راحت پسش مي زني انتظار داري جذب مادري كه با دل و جون دوستش داره نشه؟
    عزيزم! سهم خودت رو از اشتباهات بپذير!
    يادته كه چقدر سر پيدا كردن اسم براي بچه ات حرص خوردي و حرص دادي؟ من فكر مي كنم اين شيوه تو براي برخورد با تمام مشكلات زندگيت هست!
    blue sky!
    در تاپيك صحرا براش نوشتم كه تولد بچه يك اتفاق نيست! بچه نفحه اي از روح پروردگاره...تو داري چكار مي كني آسمان آبي؟ مي خواي طلاق بگيري كه سرنوشت فرزندت رو به سمت مكتوب دوم پيش ببري؟(همه انسانها دو مكتوب دارند يك سرنوشت خير و يك سرنوشت شر)
    دلم براي اون بچه مي سوزه!
    حرفهاي من تلخه مي دونم! اما تو واقعا وظيفه داري بنشيني و نسبت به خودت و زندگيت يك بازنگري جدي داشته باشي!
    blue sky عزيزم!
    رابطه با مردها نياز به سرمايه گذاري و تلاش و همت فراوان داره... اين نيست كه دو تا رفتار كني سر سومي انتظار داشته باشي سريع بهت برگردونه... اعتماد دير بدست مياد و تو بايد براي زندگيت تلاش كني! بايد بهش ثابت كني كه به عنوان همسرش در همه حال پشتش هستي. اشتباهاتش رو نديد بگيري، بچه بازيش رو ببخشي و صبور باشي تا كم كم تو و خوبي هاي تورو ببينه! اينهمه درجا زدن شايسته تو نيست بخدا!
    نياي بگي چرا من بايد تلاش كنم اون خودش بره تلاش كنه! طبيعت زن سازندگيه...صبر زن زياده ، آستانه تحمل دردش بالاست براي همينه كه ستون خانه به حساب مي ره...
    مي خواي طلاق بگيري كه چي بشه؟ فكر مي كني كه دنياي تنهايي كه بعدا واردش مي شي خيلي قشنگ و لذتبخشه؟ يا فكر مي كني آلاخون والاخون شدن پسرت خيلي زيبا و بيادماندنيه؟
    اينو بدون خيلي ها هستند كه آرزوي همين موقعيت تورو دارن! آره! همين موقعيت! كساني كه نون شبشون روندارند! شوهرانشون معتاد و كلاهبردارن! خانواده هايي كه در حسرت داشتن يك بچه مي سوزن و كارشون به خاطر هيچ و پوچ به جدايي مي كشه! بيدار شو آسمان آبي! از خواب غفلت بيدار شو!
    از دست من هم ناراحت نشو! اگه دقت كني جز خير و صلاح تو و فرزندت هيچ چيز ديگه اي بهت نگفتم!

  18. 24 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (دوشنبه 28 آذر 90)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مهر 91 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1390-1-17
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    1,948
    سطح
    26
    Points: 1,948, Level: 26
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    268

    تشکرشده 271 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم رو گرفتم و می خوام جدا شم، اما الان چه کنم؟

    بلو اسكاي عزيز
    من تا حدودي مي تونم سرخوردگي تو رو درك كنم. انتظار داري حمايت شوهرت رو در اين روزها داشته باشي..روزاي بد گذشته رو فراموش كني و يك زندگي آروم داشته باشي...سهم تو چقدر ميتونه باشه در اين ايجاد آرامش؟؟ تو سهم خودت رو ناديده گرفتي و چسبيدي به سهم ديگران..مادرشوهر...شوهر...بچه ....پس خودت چي؟ فكر كردي كه من با تولد فرزندم با اين زايمان كه يه تولد دوباره براي تويه يه شروع دوباره براي خودم داشته باشم و يه انسان جديدي بشم بدون حرف قديم؟. بدون مسايل حاشيه اييي.؟.
    خيلي ببخشيد كه اگه تند حرف مي زنم ولي وقتي پاي بچه وسط باشه من اصلا دگرگون مي شم....شما كه با شوهرت مشكل داشتي ...شما كه درون خودت مسايل حل نشده داشتي ..چرا براي بچه دار شدن اقدام كردي؟؟ شما كه با اين سايت و مشاوره و هزار تكنيك ديگه آشنا بودي نفهميدي كه بچه هيچ زندگي رو درست نمي كنه و نخواهد كرد؟ به قول دكتر هلاكويي بچه دارشدن يك زندگي آروم رو دچار موج و يك زندگي متلاطم رو مي پاشونه. ....
    تو مسئول اين بي گناه هستي كه وارد بازي تو و شوهرت شده...نمي خوام روحيه ات رو خراب كنم ولي تلنگري لازمه.... هنوز به دنيا نيومده فكر طلاقي..اين هم گيريم مشكلي نيست شايد در بعضي مواقع تك سرپرست بودن بهتر از داشتن يك خانواده پر آشوبه...ولي فكر اين كه به به شير ندم...فكر اين كه وقتي بهش نگاه مي كنم شبيه پدرشهه..اينا رو بايد قبلا فكرشو مي كردي...بله نيمي از ژن ها مال پدرشه...حتي ممكنه نيمي از اخلاقش هم شبيه اون باشه...ولي اون چه گناهي كرده؟؟؟
    به خودت بيا عزيز دلم....تو و همون مادرايي كه مي گن با بچه بدرفتاري ميكنن چون ياد خاطرات بد مي افتن چون با شوهر بد هستند بچه كتك مي زنن....مغز بچه تا سن 3 سالگي مثل پلاستيك مي مونه ..شكل پذيره ..تمام چيزا توش حك ميشه و اثر ميذاره....بچه تا 6 ماهگي بايد مدام با مادرش باشه و محبت ببينه نبايد تنها بمونه چون هنوز فكر مي كنه تو زهدان مادرشه....
    واقعا عنان اختيارم رو از دست ميدم...سر اين موضوعا...خواهش مي كنم به جاي اين حرفا آرامش داشته باشم...شير مسموم از افكار منفي و تلخي به اون طفل معصوم نده....شايد تاحالا مي تونستي در مقابل بدي هاي شوهرت مقابله به مثل كني و اين حق رو داشتي ولي در مورد بچه ات نداري...تو وظيفه داري...دقت كن لطف نمي كني...وظيفه سنگين داري...كه به بچه ات بررسي و باهاش خوب باشي چون به وجودش آوردي...
    آرامشتو حفظ كن...مشاور حتما برو...دكتر روانشناس ...بايد اروم بشي...مثبت فكر كن...گذشته رو فراموش كن...به تربيت اين دسته گلت فكر كن...اگه الان شوهرت باهات خوبه به هواي ترس يا چيزاي ديگه باهاش بدنباش...تو داري به استقبال چيزايي ميري كه هنوز نيومده ...دعواهايي كه پيش نيومده...كتك هايي كه نخوردي... اصلا اجازه نبايد بدي كه تنش تو خونه پيش بياد...فعلا تا زماني كه اين كوچولو يه كمي بزرگ بشه...
    به علت شيردهي نميتوني ارامبخش مصرف كني ولي با مشورت دكتر ببين گياهي چيزي مي توني مصرف كني..چون اون چيزي كه من در تو ميبينيم بايد يه نيروي خارجي بهت كمك كنه تا اروم بشي...
    منو ببخش كه اگه رنجوندمت ولي بايد با مسئوليت ها و حقايق آشنا بشي...و بفهمي كه بچه نه دستاويزيه براي خوب شدن رابطه تو با شوهرت نه قراره مسكن تو باشه...اون يك بشره و وديعه خدا پيش ماست و حق اشه كه بهترين زندگي رو داشته باشه

  20. 6 کاربر از پست مفید الميرا1358 تشکرکرده اند .

    الميرا1358 (شنبه 19 آذر 90)


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.