رجبعلی خیاط رو که همه میشناسین ایشون از شخصیتهای برجسته ی معاصر بودن که با وجود اینکه به مکتب نرفته بودند اما بسیاری از استادان دانشگاه و حوزه در برابر ایشون حکم دانش اموز داشتند و چیزای زیادی ازش یاد گرفتند
و همچنین دیده ی برزخی هم داشتند اما چه شد که به این مقام رسیدند
تعریف می کنه د:[/size]
در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان دلباخته ی من شد و سر انجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت با خود گفتم :رجبعلی خدا می تواند خیلی ترا امتحان کند بیا یک بار تو خدا را امتحان کن و از این حرام اماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن
سپس به خداوند عرضه داشتم خدایا من این گناه را برای تو ترک می کنم تو هم مرا برای خودت تربیت کن
و این جور بود که مثل حضرت یوسف در برابر گناه مقاومت کردند و این باعث بصیرت و بینایی او شد و دیده ی برزخی او روشن شد و انچه که مردم عادی نمیدیدند و نمی شنیدن ایشون بر اونها علم دداشت به طوری که بعضی افراد رو بهخ صورت واقعی خود می بیند ایشون نقل می کنند : روزی از چها ر راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهار راه گلو بتدک رفتم و بر گشتم فقط یک چهره ی ادم دیدم[size=small]
علاقه مندی ها (Bookmarks)