سلام دوستان.
من یه حالتی دارم که نمیدونم طبیعیه یا نه. یعنی راستش همیشه همراهم بوده و به خاطر همین هیچوقت فکر نکردم که شاید طبیعی نباشه.متنها چیزی که در من انگیزه ی انجام کاری رو ایجاد میکنه علاقه به شخصیت یا فردی است که در همان زمینه فعالیت دارد.من در تمام عمرم عاشق بوده ام. بدون اینکه برایم مهم باشد طرف مقابل بداند یا نداند وصالی باشد یا فراقی یا...و در تمام عمرم هم موفق بوده ام . اما نمیدونم چرا هیچ کاری رو به خاطر خود اون کار انجام نمیدم. انگار همیشه باید به ذوق کسی کاری کنم مثلا در دوران مدرسه درس خوندن برام لذت بخش بود اما ذوق من برای درس خوندن علاقه به معلم هام بود.حتی دوران دانشگاه درس استادهایی که بهشون علاقه داشتم رو بیشتر میخوندم و در اونها موفق تر بودم.با این حال الان فکر میکنم دچار مشکل شده ام. گویا انگیزه های من عواملی در بیرون داشته و از درون خودم نشات نمیگرفته و حالا که اون عوامل بیرونی حذف شده اند انگار در یک تاریکی مبهم قرار گرفته ام و سرگردان شده ام. راکد و بی حرکت شده ام و احساس میکنم روزهایم در گذرند بی آنکه خود را و مسیر و هدف مشخص خود را یافته باشم.منتظر نظرات و راهنمایی شما دوستان گرامی هستم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)