به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 90 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,072
    سطح
    17
    Points: 1,072, Level: 17
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    دختری 29 ساله در یک خونواده فرهنگی و محترم و نسبتا مذهبی با وضعیت مالی متوسط و فوق لیسانس هستم. از همون دبیرستان خواستگار زیاد داشتم ولی خواهر بزرگ داشتم و همینکه زیادم فکر ازدواج نبودم. 6 ماه پیش با یک پسر مذهبی 30 ساله در یک سایت علمی آشنا شدم. این آشنایی و ارتباط هر روز بیشتر شد. همدیگر رو از طریق اینترنت دیدیم. چون همشهری هم بودیم قرار گذاشتیم دو سه بار هم از دور همدیگر رو دیدیم. من رو با خانوادم دید. البته خانوادم خبر ندارن. کم کم ابراز علاقه کرد و خودش موضوع ازدواج را مطرح کرد. منم دیگه درسم تموم شده بود خواهرم هم ازدواج کرده بود، فکر ازدواج هم بودم به دلم هم نشست . یه احساس عاشقانه و البته عاقلانه بینمون شکل گرفت. یه روز گفت به مادرمینا بگم تو رو. معرفی کنم. البته نمی تونم بگم تو اینترنت آشنا شدم میگم که یکی از دوستان معرفی کرده. نباید بدونن خودمون با هم آشنا شدیم چون اینجوری سنگ میندازن جلو پامون. بزار بیان خودشون ببیننت ایشالا که می پسندن. فکر کنن خودشون واسم پیدا کردن اینطوری تو رم اذیت نمی کنن منم اذیت نمیکنن. تو این بین هم هی ابراز علاقه میکرد و میگفت دعا کن منم دعا کنم به هم برسیم. چند روز بعدش تو اینترنت تصویرش رو داد داشت گریه میکرد که مادرمینا میگن تک دختر نیستی، فاصله سنی 1 سال کمه، دختره سنش زیاده ، جمعیتشون زیاده. گفتم خودت اینا رو قبول داری گفت نه اما مادرمینا رو چه جوری راضی کنم چون قبلنم یه موردی بود چون اونا نپسندیدن نشد. مدتی رابطه قطع شد باز دوباره شروع کردیم دوباره به مادرشینا گفته اما اونا نه محکم میگن نه، ونه اینکه حداقل میان منو ببینن. هر روز با هم حرف میزنیم و تو اینترنت همدیگرو می بینیم. دیگه حوصلم سر رفته فقط بهم میگه دعا کن مادرمینا از خر شیطون بیان پایین. هر شب تصمیم میگیرم صبش بگم که دیگه خسته شدم. اگه واقعا منو میخوای تا حالا راضی کرده بودی یا جرات اینو داشتی بگی که بابا من دختره رو دیدم باهاش حرف زدم. پسندیدم شمام برین ببینینش. اما فرداش که میشه منصرف میشم. میگین چیکار کنم؟؟؟ میدونم هم که مادرشینا در به در دنبال دخترن. بهش میگم من منتظر چیم؟ که مادرت یکیو بگیره بیاره واست منم بشینم نگات کنم؟؟ میگه تو رو خدا اینا رو نگو بعد چشاش پر میشه. مثل چی موندم تو گل. جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟؟ ولش کنم؟؟؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    با سلام.به نظر من اگر ایشون واقعا خواهان این ازدواج باشن مادرشونو راضی میکنن.بهتون پیشنهاد میکنم بهشون یک اولتیماتوم یک دو ماه بدین که برای خواستگاری پیش قدم بشن و رابطه تونو باهاشون قطع کنین.اگر برای خواستگاری اومدن فبها اگر هم نه شما هم از این بلاتکلیفی نجات پیدا میکنید.نه این که هر روز باهاشون چت کنید یا زنگ بزنین که پس چی شد!اولتیماتوم و بعد قطع رابطه.
    (ببخشین که حرفام این قدر خشکه و شایدم برنجوندتون اما اینا واقعیت و من بارها و بارها دیدم و خوندم که خانمها به خاطر احساسات چقدر ضربه خوردن.ادامه این رابطه به این نحو به جز اتلاف وقت و افسردگی و سردرگمی نتیجه ای براتون در پی نداریه)

  3. 13 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (چهارشنبه 06 مهر 90)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 90 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,072
    سطح
    17
    Points: 1,072, Level: 17
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    ممنونکه راهنماییم کردین.
    پس الان یه کاری میکنم. حرفامو بهش میگم یه جوری که خرابکاری نکنما. چون منم ازش خوشم میاد دو ست ندارم تا حد امکان از دستش بدم یا حتی دوست ندارم ازم دلخور بشه. چیزایی که به ذهنم میاد بگم اینه شمام نظرتون رو بگین خیلی کمکم میکنین.
    بهش میگم که....
    ببین یه پیشنهاد دارم عزیزم به نظرم که تا تصمیم جدی تو واسه راضی کردن مامان و بعد راضی کردن اون دیگه همدیگرو نبینیم. حالا یا اینوری یا اونوری..یا میتونی به مامان بگی که منو میخوای یا نمی تونی دیگه. هم من از بلاتکلیفی در بیام هم خودت.

    نتایجشم میگم ایشالا

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazila20

    ببین یه پیشنهاد دارم عزیزم به نظرم که تا تصمیم جدی تو واسه راضی کردن مامان و بعد راضی کردن اون دیگه همدیگرو نبینیم.

    این مورد رو نه به صورت یک پیشنهاد بلکه به صورت تصمیم قطعی خودتون بهش اطلاع بدین.این حالت نرمش و ملایمتی که در لحنتون هست ایشون رو به خوبی متوجه این موضوع میکنه که شما خواهان ادامه ی این رابطه هستین و به نحوی یک حالت آتو دستش میده که زیاد جدی پیگیری نکنه.
    اینجا بحث تصمیم جدی ایشون مطرح نیست بلکه بحث تصمیم جدی شماست

    پیشنهاد میکنم کمی در مورد رفتار جرات مندانه که در این سایت زیاد در موردش صحبت شده مطالعه کنید.
    از الان هم خودتونو برای هر نتیجه ای آماده کنین.ان شاالله هر چیزی که خیر و صلاحتون درش هست اتفاق بیافته[/color]



  6. 5 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (چهارشنبه 06 مهر 90)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    42
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط nazila20

    بهش میگم که....
    ببین یه پیشنهاد دارم عزیزم به نظرم که تا تصمیم جدی تو واسه راضی کردن مامان و بعد راضی کردن اون دیگه همدیگرو نبینیم. حالا یا اینوری یا اونوری..یا میتونی به مامان بگی که منو میخوای یا نمی تونی دیگه. هم من از بلاتکلیفی در بیام هم خودت.

    نتایجشم میگم ایشالا
    عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تصمیم جدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    عزیزم برای چی؟ کی به خواستگارش می گه عزیزم؟
    خودت هم می دونی که همچین تصمیمش جدی نیست. برای چی می ذاری باهات بازی کنن؟
    مامان یا مامانت ( مامانتون ). کی به مادر خواستگارش می گه مامان؟

    برای خودت بیشتر از اینها ارزش قایل باش.

  8. 6 کاربر از پست مفید شب نم تشکرکرده اند .

    شب نم (پنجشنبه 12 آبان 90)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 90 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,072
    سطح
    17
    Points: 1,072, Level: 17
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    راستش اولین بار که نیست اینطوری خطابش میکنم که بگم نباید اینطوری بگم یا روم نشه. یه صمیمیتی تو حرف زدنمون بوجود اومده که خودم هم الان خوشم نمیاد. یعنی امکان نداره اون یا من بخوایم چیزی بگیم همینجوری بدون عزیزمو بهترینمو عزیزترینم بگیم. اصلا نمی خوام بگم کارمون درسته ها. اونطور حرف زدن باعث شده الان نتونم زود عوض کنم لحنم رو. اینطور حرف زدنم من از اون یاد گرفتم. حرفت رو قبول دارم شب نم. اینو با اینکه تو دوستام هم دیدم که همیشه ادم فکر میکنه مال من فرق داره این با این همه ابراز علاقه امکان نداره دروغ بگه بهم. اما منم الان همچین حسی دارم. فعلا بهش نگفتم. اما فکر میکنم پیش که بیاد همون لحن بیاد سراغم 6 ماه کم نیست البته 2 3 ماه اول همدیگرو شما خطاب میکردیم اما دیگه بعدش خرابکاری کردیم.
    وای شب نم اینطوری که میگی احساس بدی بهم دست میده اونقد که الان دلم می خواد هیچی بهش نگم و جوابشم دیگه ندم گوشیمم خاموش کنم بدون هیچ حرف و سخنی تمومش کنم

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 90 [ 20:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,072
    سطح
    17
    Points: 1,072, Level: 17
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بهانه های غیر منطقی خانواده خواستگارم

    دیشب بهش اینطوری گفتم:
    گفتم اگه تو نمی تونی تصمیم بگیری من بگیرم
    من میگم دیگه چت نکنیم و همدیگر رو هم نبینیم. تو هم 1 هفته یا 2 هفته واسه خودت فرصت بدی که فکراتو بکنی و یه جوری موضوع رو با خونوادت در میون بذاری.
    از دیشب هم تا حالا خبری نشده.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ابراز علاقه غیر مستقیم به مرد
    توسط Maryam** در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 25 شهریور 96, 03:50
  2. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 مرداد 92, 10:02
  3. خواستگار غیر مسلمان
    توسط فرانک بانو در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 07 مهر 91, 14:49
  4. خواستگاری غیر رسمی- آیا رسمی کنیم؟
    توسط عشق پرواز در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 116
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 بهمن 90, 16:23

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.