به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ازدواج

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 بهمن 92 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1386-7-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    7,705
    سطح
    58
    Points: 7,705, Level: 58
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    174

    تشکرشده 189 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Red face ازدواج


    پسر جوان و زيبارويي بود که فکر مي کرد بايد با زيباترين دختر جهان ازدواج کند.
    اوفکر مي کرد به اين ترتيب بچه هايش زيباترين بچه هاي روي زمين مي شوند.
    پسر مدتي بااين فکر در جستجوي همسر يکتايي براي خودش گشت.
    طولي نکشيد که پسر با پيرمردي آشنا شد که سه دختر باهوش و زيبا داشت.
    پسر ازپيرمرد درخواست کرد که با يکي از دخترانش آشنا شود.
    پيرمرد جواب داد: هيچ يک ازدخترانم ازدواج نکرده اند و با هر کدام که مي خواهيد آشنا شويد.
    پسر خوشحال شد. دختر بزرگ پيرمرد را پسنديد و باهم آشنا شدند.
    چند هفته بعد، پسرپيش پيرمرد رفت و با مِن و مِن گفت: آقا، دخترتان خيلي زيبا است، اما يک عيب کوچکدارد. متوجه نشديد؟! دخترتان کمي چاق است.

    پيرمرد حرفش را تاييد کرد و آشنايي با دختر دومش را به پسر پيشنهاد داد.
    پسر بادختر دوم پيرمرد آشنا شد و به زودي با يکديگر قرار ملاقات گذاشتند.
    اما چند هفته بعد پسر دوباره پيش پيرمرد رفت و گفت: دختر شما خيلي خوب است.
    امابه نظرم يک عيب کوچک دارد. متوجه نشديد؟! دخترتان کمي لوچ است.
    پيرمرد حرف او را تاييد کرد و آشنايي با دختر سومش را به پسر پيشنهاد کرد.
    به زودي پسر با دختر سوم پيرمرد دوست شد و با هم به تفريح رفتند.
    يک هفته بعد پسر پيش پيرمرد رفت و با هيجان گفت: دختر شما مثل يشمِ بي لک است.
    همان کسي است که دنبالش مي گشتم. اگر اجازه دهيد، به رويايم برسم و با دختر سوم تان ازدواج کنم!

    چندي بعد پسر با دختر سوم پيرمرد ازدواج کرد. چند ماه بعد همسرش دختري به دنياآورد.
    اما وقتي که پسر صورت بچه را ديد، از وحشت در جايش ميخکوب شد.
    اين زشت ترين بچه اي بود که به عمرش مي ديد. پسر بسيار غمگين شد و پيش پدر همسرش رفت و

    با گِله گفت: چرا با اين که هر دوي ما اين قدر زيبا و خوش اندام هستيم، ولي بچه ما به اين زشتي است؟
    پيرمرد جواب داد: دختر سوم من قبلا دختر بسيار خوبي بود.
    اما او هم يک عيب کوچکداشت. متوجه نشدي؟!
    او قبل از آشنا شدن با تو حامله بود!!!


    همگان را براي مدتي و برخي را براي هميشه مي توان فريفت
    اما همگان را براي هميشه هرگز
    مواظب باشيد فريب نخوريد
    در انتخاب ملاکهاي ازدواج دقت کنيد


    وگاهي باعيب جويي نا بجا به سراغ كسي مي رويم كه اگر چه ممكنه در ظاهر عيبي نداشته باشد اما اشكالات مهمي كه لطمه بزرگي به زندگي ميزند را نمي بينيم .
    اشكالاتي چون :
    1- عدم اعتماد به نفس
    2- وسواس عملي و فكري (خود يا پدر ومادر)
    3- دروغگويي
    4- خود بزرگ بيني
    و....

  2. 2 کاربر از پست مفید roya تشکرکرده اند .

    roya (سه شنبه 05 مهر 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.