خسته شدم و احتياج به راهنمايي دارم لطفا اگه نظر سازنده اي داريد بهم بگين.
من 8 ماه كه ازدواج كردم من و شوهرم هديگه رو دوست داريم و مشكل اساسي نداريم اما اون انتقاداتي نسبت به من داره كه يكي يكي ميگم.
1.ميگه ارتباط اجتماعي و اعتماد به نفست پايينه به اين دليل كه اولا مطالعاتت كمه و حرفهاي براي گفتنت كم هستن دوما جملاتي كه تو صحبت كردن استفاده مي كني از نظر قواعد دستوري بهم ريخته اس سوما دوستاي صميمي كمي داري و ارتباطات كمه چهارما چرا خودت رو تو دل مامان و باباي من جا نميكني باهاشون تماس نمي گيري و ....
2. من چادري هستم اما گاهي چندتا تار مو از كنار روسريم مياد بيرون نق ميزنه ميگه اين چه چادر سر كردنيه مثل دهاتيا من فكر نمي كردم سر اين مثایل مجبور بشم به همسرم گوشزد كنم مگه تو حجاب برات مهم نبوده پس چرا اين جوريه اگه حجاب برات الكيه بايد قبل ازدواج بهم ميگفتي و ...
راستش من چادري بد حجاب و بي مبالات نيستم و از سر اعتقاد قلبي اين پوشش رو دارم اماهر كاري كردم موهام خيلي كم به اندازه چند تار مياد بيرون با وجود هد بندو مدل لبناني بستن روسريم و ...
من بعضي ايراداتش رو قبول دارم و واقعا در جهت بهبودشم اما خوب به زمان نياز دارم
كلا تا دهنم رو باز مي كنم حرف بزنم ازم ايراد دستوري و انشايي مي گيره و وقتي ميگه چرا اين مسایل حل نميشن خوب من در جواب بايد يه چيزي بگم و چون هيچ جوابي رو پذيرا نيست براي خاتمه كلام ميگم اشتباه كردم باز ادامه ميده كه عذر خواهي كه از يه بار بگذره كار ادماي ابله مگه تو مومن نيستي مومن يه اشتباه رو چندبار تكرار نمي كنه و ....
بگذريم ديگه نمي فهمم و نمي دونم حتي اين ايرادايي كه ميگه دارم يا نه خودش خود بزرگ بيني داره و من و پايين ميبينه به خدا خسته شدم من هر كاري براي بهتر شدن زندگيم ميكنم اما سر اين مثال درمونده شدم
با هر كي حرف مي زنم ميگه شما ديوونه ايد اخه اينا مشكله؟ ولي باور كنين اگه حل نشه ميدونم رابطمون سرد .
راستي نسبت به تن صدام هم بدجوري شاكيه ميگه اروم حرف ميزني من نميشنوم هي بايد بگم هاها چي در نهايت خسته ميشم و اگه چيزيم نشنيدم بهت نميگم نشنيدم و رد ميشم ميگم اگه مهم باشه بعدا دوباره ميگي
و يه ايراد ديگه اگه تو جمع نظري بده و من مخالف اون نظر رو بدم ميگه به من بي احترامي كردي ما كه تو خلوت با هم خوبيم تو جمع هامون هم همه بايد مارو بي مشكل ببينن اين كه با من همراهي نمي كني يعني داري بهم بي احترامي مي كني و ...
اين ايرادات رو تا حالا هيچ كس ازم نگرفته نه غير اجتماعي بودن رو نه يواش حرف زدن رو ونه هيچكدوم ديگه
نمي دونم فقط از صحبت كردن ديگه بيزارم اكثرا تو خودم هستم و قر مي زنه كه چرا اكتيو و شاد نيستي اما ديگه حوصله ندارم چي كار كنم حق با كيه ايا من واقعا اون طوريم كه ميگه از بس از اول گفتم حق با توه ديگه خود شناسيم رو از دست دادم!!!!!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)