سلام دوستای عزیزم،
راستش رو بخواهید مشکلی دارم که هر جوری فکر میکنم چون عادت دارم سخت مسائل رو حل میکنم به جاهای خیلی سختی تو ذهنم میرسم که تصمیم گرفتم با شما در میان بذارم.
ببینید دوستان من در حال حاضر سه خواستگار دارم که در مورد یکی شون دارم جدی فکر میکنم و هنوز جوابی بهشون ندادم،اما یه جورایی تکلیفم هنوز با خودم روشن نیست.
همونظور که قبلا هم گفتم من دارم برای کنکور ارشد خودمو آماده میکنم،سال دیگه این موقع ها به امید خدا دانشجو میشم،درسم هم دو سال طول میکشه،از طرفی دوست ندارم مثل سابق خواستگارهامو رد کنم !
فکری که پیش خودم میکنم اینه:
من خیلی دوست دارم تهران درس بخونم(خودم شهرستانی ام) یعنی نمیتونم قید تهران رو بزنم،چه طوری میشه دانشجو یه شهر دیگه بود عقد هم بود یا شاید ازدواج هم کرده باشم!!!
از طرفی میگم من اون بنده خدا که بچه یه شهر نیستیم 3 ساعت از هم دوریم که خب اشکالی نداره عقد باشیم و من هم درسمو میخونم،از طرفی میگم خیلی ها میگن عقد نباید طولانی بشه .
موقعی درس میخونم همه اش دلشوره آینده و دغدغه ازدواج دارم.
موقعی که میخوام به ازدواج به طور جدی فکر کنم فکر درس و آرزوهام میاد سراغم و ترس از اینکه نکنه ازدواج مانع پیشرفت ام بشه.
ممنون میشم منو راهنمایی کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)