سلام دوستان
امروز حس عجیبی دارم. یه جورایی دلتنگم یه جورایی دلگیر یه جورایی خوشحال!!
امشب من و همسرم راهی هستیم، به کجا نمی دونم، اما همه می دونن، همه از رفتن ما خوشحالن و می خوان که براشون دعا کنیم، با همه هم خداحافظی کردیم. الان هم منتظر هستیم که این ساعت های باقی مونده بگذره و هواپیما پرواز کنه.
حرفا و سفارشای زیادی شنیدم، رفتی اونجا از دور به کعبه نگاه نکن ...
اولین سفری که منو همسرم با هم می ریم. اصلا چه طوری شد که اولین سفرمون سفر حج شد نمی دونم...
همسرم میگه هدیه اس از طرف همونی که می پرستیمش. اما من میگم خیلی بیشتر از هدیه اس خیلی بزرگتر، می خوایم بریم جایی که به سمتش سجده میکنیم و دستمون رو بالا می گیریم. جایی که حضرت ابراهیم ایستاد، جایی که هاجر و ساره و اسماعیل پا گذاشتن، جایی که حضرت محمد نفس می کشید و حضرت علی به دنیا اومد. جایی که همه سپید می پوشن بدون هیچ رنگی....
برامون دعا کنید، دعا کنید که بتونیم اونجا حرف بزنیم دعا کنید که اون لحظه ها رو از دست ندیم، دعا کنید که وقتی برگشتیم حسرت نخوریم...
امیدوارم همه انسانها، دلشون دور کعبه طواف کنه و بدونه و بفهمه که مقصد سفرش کجاس...
علاقه مندی ها (Bookmarks)