سلام به همتون..
نميدونم از چي شروع كنم...فقط ميدونم بايد حرف بزنم.
من و مهدي الن 3 سالي هست كه با هميم
به خاطر شرايط بد مالي و كاري تا حالا اقدام به ازدواج نكرديم....شغل ثابتي نداره...همه كار انجام ميده..يه چند وقته مادرش بد جور بهش پيله كرده بود كه بايد زودتر كاري واسه خودت درست كني يعني صبح بري شب بياي..... اونم فوق العاده اعصابش خورد بود..به هم ريخته..داغون كلي دنبال وام بود اما ضامن كارمند نداشت و بهش وام ندادن... تا اينكه تصميم گرفته بره كيش تو بوتيك يكي از اشناهاشون كار كنه..دوشنبه هم پرواز داره...ديشب بهم اس زد كه يه مدت منو به حال خودم بذار... مي خوام يه مدت تنها باشم....گفتم از من ناراحتيييييي؟؟؟ من كاري كردم؟ گفت نه..همين كه من ميگم...اصلا 6 ماه ميخوام گوشيمو خاموش كنم...نميخوام در دسترس هيچ كي حتي خانوادم باشم...(صدام ميلرزه و اشكام داره مياد پائئين الان).گفتم چرا؟ گفت هميني كه من ميگم....
گفتم من حق دارم ازت خبر داشته باشم..باشه اگه ميگي زنگو اس ام اس ندم..نميدم..اما گوشيتو خاموش نكن...
(بچه ها دارم دق ميكنم..اون فوق العده دلسوز و مهربونه..چرا بايد يهو اين حرفو بزنه.چراااااااااااا؟ تروخدا بهم بگين بايد چيكار كنمم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهش ميكنم بهم كمك كنيد من بايد چيكار كنمممممممم؟ چي بگمممممممممممممممممممم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)