سلام؛ چند روزه یه تاپیکی باز کردم با عنوان - البته عنوان جدیدش قراره این باشه - " وابستگی به همسرم" که از دوستان خوبم میخوام که هر کدوم که تجربه ای یا نظری دارن برام ارسال کنند!
مشکلی که جدیدا با اون روبرو هستم؛ اینه که
نسبت به وضعیت خونمون؛ وضعیت تحصیلات همسرم؛ وضعیت شغلش، شخصیتش؛ همش حساس شدم؛ باهاش صحبت کردم؛ ازش خواستم یه کدوم از اینها رو تغییر بده؛ یه مقدار زندگی مون از یکنواختی خارج بشه! راستش در جزئیات زندگیمون تنوع و عشق هست! اما توی کلیات زندگی مون؛ همسرم خیلی اهل ریسک و اینها نیست! سه ساله درست و حسابی خرج نکردیم که صاحب خونه بشیم که اون هم این جوری نشد! یعنی با فوت پدرشوهرم ما مجبوریم که تا سال ایشون صبر کنیم؛ تازه اون موقع هم باید حتما جایی زندگی کنیم که مادرشوهرم هم راحت باشه! (یعنی عملا جایی که من اصلا از فرهنگ اون منطق خوشم نمی یاد! یه منطقه ی سطح پایین!) حالا! احساس می کنم ما چند ساله فقط درجا زدیم! کار کردیم و پس انداز کردیم! اصلا هیچ تغییر اساسی در زندگی مون به وجود نیومده!همون خونه؛ همون شغل؛ همون تحصیلات؛ همون وسایل (البته منظور کلیه؛ مثلا مبل هام همونی هست که توی جهازم داشتم؛ یا تلویزیونم) در این زمینه راهنماییم کنید! احساس می کنم همسرم هیچ علاقه ای به تحرک نداره! از خونه ای که داریم (آخه! خونمون کوچیکه و ما حتی یه اتاق خواب نداریم! چند وقته، مادرشوهرم هم اگه کسی پیشش نباشه، میاد خونه ی ما میخوابه! البته اگه بی انصاف نباشم خیلی رعایت میکنه؛ شب دیر وقت میاد، صبح قبل از اینکه ما بیدار شیم، میره! اما اون حریم خصوصی رو که همیشه داشتیم نداریم (خواستید توضیحات بیشتری هم میدم!)
نمی دونم توی این وضعیت بچه دار شدن به نفعمون هست یا نه؟ با توجه به علاقه ی شدیدی که همسرم به بچه داره! ازش خواستم که به جای حرف زدن برام یه کاری انجام بده؛ یه عملی رو که من ببینم برای زندگی مون انجامش بده! ایشون هم تصمیم گرفته ماشین رو عوض کنه! (که برای خودش؛ هم برای زندگی مون تنوعی باشه)؛ نمی دونم؛ فکر میکنم این اصلا خواسته ی قلبی من نیست؛ اما نمی خوام توی ذوقش بزنم و این کار و تصمیمات رو به خودش واگذار کردم!
پیشاپیش از راهنمایی ها و نظرات ارزشمندتون سپاسگذارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)