به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 تیر 90 [ 11:37]
    تاریخ عضویت
    1389-12-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,453
    سطح
    21
    Points: 1,453, Level: 21
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    حق با من هست یا او ؟

    سلام
    من امروز میخوام ازتون کمک بگیرم یه کمک اساسی ، من فارغ التحصیل رشته معماری هستم و تو یه شرکت تقریبا بزرگ و خوب کار طراحی انجام میدم و 24 سال هم سن دارم جریانی که میخوام تعریف کم و توقع کمک ازتون دارم از این قرار هستش که من توی کل زندگیم تا همین سال گذشته با هیچ کسی ارتباط دوستی نداشتم منظور با پسر هستش و گرنه از لحاظ ارتباط اجتماعی در حد خیلی معقول هستم و در این بین پیشنهاد کم هم نداشتم وخودم قبول نکردم تا اینکه رسید به روزی که یکی از همکاران توی حسابداری شرکت به من پیشنهاد داد و از اونجا که واقعا میگن نباید به ظاهر آدما اعتماد کرد منم اعتماد کردم پسر خیلی با شخصیت و مغروری بود جوری که اصلا به کسی محل نمیذاشت منم دقیقا مثل خودش دوتا مثل هم تا اینکه یه روز به خاطر یه پروژه کارمون خورد بهم دیگه و یه کم رابطمون با هم بهتر شد بعد دیگه سرتون رو درد نیارم با هم دوست شدیم پیش خودتون دوستی مارو از این دوستی ها پسر دخترهای رمانتیک فرض نکنید که ماجرا از زمین تا آسمون با اونا متفاوته ؟ رفتیم بیرون اون از معیارهاش گفت من هم گفتم گفت من آدم منطقی هستم فلانم و ... از اون رویاهای قشنگ که همه دخترا ارزوشون هست و واقعا هم همینطور بودا همچی خوب بود ولی از روز اول به من گفت رو ملاک مذهب هیچ پافشاری رو من نداشته باش من به این مسائل مقید بودم به خدا نمیذاشتم دست بزنه به من گفتم باشه بعد یه روز رفتیم بیرون بعد از یه مدت گفت میخوام یه چیزی بهت بگم گفتم باشه گفت من از تو 2 سال کوچیکترم اینو که گفت انگار تمام دنیا دور سر من میچرخید گفت به خدا من از همه پسرای رنج سن خودم 5 سال بیشتر میفهمم بالاخره گذشت و من گفتم نه نمیخوام دیگه با هم باشیم از اون اصرار و از من انکار بالاخره 1 ماه اینقدر پافشاری کرد که قبول کردم رفتیم منو به همه دوستاش معرفی کرد اینو نگفتم که اون دانشجوی مدیریت بازرگانی بود و تازه 2 سال از درسش هم مونده بود و بعد از این 2 سال هم تمام کارهاشو کرده بود که بره آلمان و همیشه می گفت با هم میرم من تورو با خودم میبرم یعنی اینقدر این وسط احساس گذاشت که منی که اصلا به کسی اعتماد نمی کردم شب و روزم شده بود فکرش،یه مدت گذشت از شرکتمون رفت از اون روز که رفت انگار همچی هم رفت رفتارش از زمین تا آسمون عوض شد گوشیشو از دسترس خارج میکرد یا خاموش میکرد 12 شب روشن میکرد بعد هم که میپرسدم میگفت گوشیم خرابه قسم و آیه باز قبول کردم جریانو خانواده هامون هم میدونستن اما دیدم اینقدر درگیر خودش شده باز باهم حرف زدیم یه شانسی که داشتم تمام حرفاشو میزد فهمیدم خیلی رفیق بازه یعنی از صبح تا شب فقط با اونا بود هر روز سفره خانه و قلیان و...من از قلیان متنفر بودم با خودم میگفتم عیب نداره درست میشه اینم بگم که فشار خانوادگیش خیلی شدید بود یعنی خانواده اش مذهبی بودن پدرش قاضی بود و مادرش معلم همش فشار عصبی که باید معتقد به دین باشی و اون نبود همش دعوا داشت با اونا به هر صورت خیلی اصرار میکردم بهش که یه کم با اونا بهتر باش اما فایده نداشت توی همون روزای اول من راهمو مشخص کرده بودم گفتم دور رابطه جنسی با منو یه خط بزرگ بکش و اون هم گفته بود که اصلا تو ذهنشم این چیزا نیست دوباره سر پاره ای از مشکلات با هم صحبت کردیم و این بار گفت میخوام از اول ماجرا رو برات تعریف کنم اول که به من گفته بود فقط یه دوست دختر داشته و با اون تموم کرده شروع کرد به گفتن گفت من به اندازه موهای سرت با دختر دوست بودم و با همه رابطه داشتم اصلا دیدگاهم در مورد دختر همین بوده اینکه فقط باید یه رابطه برقرار کرد و ارضا شد و بعد هم تموم گفت تمام رابطه هام بیشتر از 2 هفته طول نمی کشید نمیدونید اون لحظه که ایناروم می گفت من چه حالی بودم گفت من اصلا حرف دختر رو قبول نداشتم و برام مهمم نبود چی میگه پارتی میرفت مشروب میخورد و من ایناروو نمیدونستم مثل یه ادمی که چشماشو روی همه چی بسته هست و یه دفعه وارد یه دنیای دیگه میشه بودم نمیدونستم چی بگم یعنی اون میگفت دیدگاه اینکه حتما باید با یه دختری ازدواج کنم که حتما دختر باشه رو ندارم مگه دخترا دل ندارن چرا پسره هر غلطی خواست بکنه دختر نکنه؟ من اون لحظه حتی از ترس اینکه عقایدم به سخره گرفته نشه هیچی نگفتم یعنی گفتم اون گذشته اش این بوده شاید من بتونم عوضش کنم حالا که میخواد خودش هم عوض بشه ، گفت از اون روز که تورو دیدم و باهم اشنا شدیم تصمیم عوض شد گفت دیدم دختر پاکی هستی حتی دلم نیومد بهت دست بزنم گفت دیگه از این که فقط به یه دختر سرویس بدم و از اون در قبالش یه رابطه جنسی بخوام خسته شدم میخوام یکیو داشته باشم که باهاش حرف بزنم به آرامش برسم من آدم کم توقعی بودم یعنی شاید بارها میشد میرفتیم بیرون و من فقط به خاطر خودش میرفتم نه برای اینکه بریم چیزی بخوریم یا ...اون خودش فهمیده بود با کی دوست شده ، از کمک مالی گرفته تا هزارتا راهنمایی ازش دریغ نکردم چون واقعا دوسش داشتم اونم دوستم داشت اما دیدید یکی به یه چیزی عادت کرده باشه خوب یه کم دل کندن و رها شدن از اون دلبستگی ها براش سخته ولی تمام تلاششو می کرد اما خب من و منطقم باز روش خط میکشیدیم چون همش میگفت من و تو با هم باشیم تا دوسال دیگه ببینیم چی میشه من اینو قبول نداشتم چون همش میگفت خوش باشیم باهم ، چقدر خوشی؟یه موقع تو به یه هم فکر نیاز داری،ازصبح تا شب فقط این دخترا بودن که زنگ میزدن بهش و قرار میذاشتن و لی خب به من میگفت و خداییش هم نمیرفت باهاشون اما هنوز درگیری همون گذشته ته قلبش بود میدونید توی اینه رابطه 1 ساله ما به اندازه 6 ماه باهم بودیم یعنی باهم قهر میکردیم و بعد از 1 یا 2 ماه دوباره آشتی میکردیم خب من این قضیه آخرو که گفتم نمیدونستم و فکر میکردم خب دوستم داره به خاطره همین برمیگشتم اما این سری همش دلم آشوب بود همش سر دو راهی بودم و هستم من دوباره سر این قضیه باهاش تموم کردم اما نمیدونم کارم درست بود یا غلط یه موقع میگم شاید خب دوستای بد تاثیر گذاشتن روش یه موقع میگم آدم خودش عقل داره اما خب جو هم بی تاثیر نیست اما دلم براش میسوزه چون اینقدر الان دخترای بد زیاد شدن که نمیشه واقعا چیزی گفت دخترایی که خودشون تن به خودفروشی میدن من واقعا دلم میخواست کمکش کنم اینم بگم که من تمام قضایایی که پیش میومد از جزئی تریم چیز تا بزگش به مادرم میگفتم و ایشون هم با حس مادرانشون واقعا راهنماییم کردن اما اینجا از شما هم میخوام راهنماییم کنید بگید حق با من بوده یا اون؟

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: حق با من هست یا او ؟

    سلام
    خوش اومدید عزیزم
    جمع بندی من از پسری که شما باهاش دوست هستید: 1- هنوز کم سن هست و به قول معروف دارد جوانی خودش را می کند
    2- نمی گم صد در صد ولی اینجور پسر ها معمولا تا به کسی دست پیدا نکنند از لحاظ جنسی ولش نمی کنند ولی وقتی رابطه برقرار کردند عین یه دستمال می ندازنش دور
    3- ایشون ثبات رفتاری و تعهد برایشان مفهوم زیادی نداره و به راحتی دروغ می گه و به دنبال رابطه جدی نیست: میگه دوسال باهم باشیم ببینیم چی می شه، لابد در این دوسال هم به خواسته ش دست پیدا کنه و بره
    4- شما می فرمایید که جوهره آدم مهم است و دوستاش نمی توانند تاثیر گذار باشند، خوب قضیه رو معکوس ببین که آدم می ره با کسانی دوست میشه که شباهت های زیادی به خودش داشته باشن!!! ساده تر بگم اگر ایشون پایه برنامه های دوستان نبود به هیچ وجه نمیتونست تو جمع اونها راه پیدا کنه


    البته روش این تالار اینه که به قول معروف به مراجعه کننده که شما باشید تکیه می کنه و تاکید می کنه، ولی موردی که شما دارید به قدری روشن و واضح است که جور دیگه ای نمی شود در موردش فکر کرد
    درمورد شما هم فکر کنم درگیر احساسی شدید و قاطعیت لازم را ندارید که بعد هر بار قطع رابطه باز هم ایشان توانسته با زبان چرب و نرمش شما رو به رابطه برگرداند، شما کم کم دارید به سن ازدواج می رسید و بهتر است موقعیت های خودتان را با دوستی با این فرد که اصلا مناسب شما نیست از دست ندهید، چون این مورد شخصیت ها بیشتر دوست دارند با دختر رابطه برقرار کنند و بعد کلاس بذارند که دیدی هیچکس نتونست باهاش دوست بشه من شدم و اینطوری بعد یه مدت همه از رابطه شما خبردار می شند و با توجه به این که به نظر نمیرسد این رابطه سرانجامی داشته باشد و اگر هم داشته باشد به نفع شما نیست ( خداییش ایشون مرد زندگی هست؟ ) بنابراین برای همیشه ایشون رو از زندگیتون خارج کنید.

  3. 5 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (شنبه 25 تیر 90)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 تیر 90 [ 11:37]
    تاریخ عضویت
    1389-12-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,453
    سطح
    21
    Points: 1,453, Level: 21
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با تشکر از سابینای عزیز

    بله من هم قبول دارم موضوع خیلی واضح هست و شرط عقل اینه که بالاخره تصمیم درست رو گرفت ولی واقعا توی اینجور روابط احساس انگار خیلی دخیل تر هست اما شاید باورتون نشه که با هر بار برگشتنش 1000 بار امیدواری به من میداد من اونقدر احساساتمو برای اون بروز ندادم اونم همیشه از این قضیه مینالید درصورتی که خب این حس دوست داشتنو و شاید وابستگی رو نمیشه انکار کرد چون بار اولی بود که یه همچنین رابطه ای داشتم ولی همیشه انگار در نقش یه مادر بودم که همش داشتم میگفتم این کارت بده این کارت خوبه ، و الان که برای شما اینارو مینویسم دیروز باهاش تموم کردم ولی میدونید یه حسی همش به من میگه تو خیلی عجول بودی تو نذاشتی اون خوب رفتار کنه همش دارم خودمو سرزنش میکنم یعنی از دیروز چند بار هم تماس گرفت چون میخواستن برن امروز ترکیه اما اصلا جوابشو ندادم وچیزی که بیشتر اذیتم داره میکنه اینکه من از صداقتم مایه گذاشتم ولی انگار این روزا این واژه معنایی نداره...

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: حق با من هست یا او ؟

    سلام...حالت خوبه؟ اميدوارم الان بهتر باشي...
    ميگن قبل ازدواج بايد چشمها رو باز كرد و بعد ازدواج چشمهارو بست. اما متاسفانه ما دخترها عادت كرديم برعكس عمل كنيم. نشانه هاي هشدار دهنده در رابطه شما زياده. خودت هم اذعان مي كني كه نقش يك مادر رو براش بازي كردي. اصلا به اميد تغيير يك پسر نمون. چون يا اتفاق نميفته يا دير رخ ميده اونم درصورتي كه زن باسياست باشه و از راهش وارد بشه.
    درسته الان احساس بر تو غلبه كرده اما احساس خالي و منطق خالي هيچكدوم خوب نيستن. با منطق خالي آدم از زندگي لذت نمي بره و با احساس خالي آدم هميشه اشتباه مي كنه و ضربه مي خوره.
    پسري كه باهاش طرفي آدمي كم سن و سال و دمدمي مزاج هست. اصولا روي حرفهاي پسري توي اين سن و سال نمي شه زياد حساب باز كرد. از طرف ديگه خودش به تلون مزاجش اعتراف داره. مخلص كلام اينه اگر مي خواهي باهاش بموني(كه من به هيچ عنوان توصيه نمي كنم، چون جز زجر چيزي نداره) بايد اونو همينجوري بپذيري و به اميد تغييرش نشيني. روي احساساتي كه الان نسبت بهش داري زياد حساب نكن چون احساسات مثل ابر مي مونند و مرتب رنگ عوض مي كنن و تغيير مي كنن. پس بهتره انتخابهاي زندگيت بر اساس منطق باشه و بعد از يك انتخاب عاقلانه با باران احساس آبياريش كني. شما موقعيت خوبي داري و سن زيادي هم نداري. روزهاي خوش جوانيتو صرف اصلاح كسي كه خودش اين راه رو در زندگيش انتخاب كرده نكن. بدنبال كسي باش كه با تو يكرنگ باشه و مطمئن باش پيدا مي شه. چون وقتي نيازي هست حتما پاسخي هم براش هست.

  6. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (دوشنبه 20 تیر 90)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آبان 99 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1390-12-28
    نوشته ها
    490
    امتیاز
    10,908
    سطح
    69
    Points: 10,908, Level: 69
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 342
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,477

    تشکرشده 1,571 در 419 پست

    Rep Power
    66
    Array

    RE: حق با من هست یا او ؟

    سلام
    به قدري همه چيز واضح هست كه به نظرم حتي 1 ثانيه هم ديگه نبايد به اون شخص فكر كني!
    ببين به عنوان يه پسر بهت رك و پوست كنده ميگم:اينجور پسرها به درد زندگي نميخورن،نهايتش بايد با يكي لنگه ي خودشون ازدواج كنن!!!
    پس ديگه بيشتر از اين وقت و احساست رو تلف نكن!!!

  8. کاربر روبرو از پست مفید mehrdad_m تشکرکرده است .

    mehrdad_m (دوشنبه 20 تیر 90)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 تیر 90 [ 11:37]
    تاریخ عضویت
    1389-12-24
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,453
    سطح
    21
    Points: 1,453, Level: 21
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با تشکر از سر افراز عزیز

    سلام مرسی عزیزیم امیدوارم توام خوب باشی ، ممنون از راهنماییت،امیدورام لحظاتت همیشه طلایی باشند.

    سلام
    بله قضیه خیلی واضح هست اما یه وقتایی اینقدر غرق در یه موضوع میشی که انگار واقعیت در حاشیه قرار می گیره ، منم غرق در یه دروغ شدم ، من واقعیتو میدیدم ولی همش سعی در این داشتم عوضش کنم ، منم از هیچی نگران نیستم چون شانس بزرگم این بود که خودش همه چیزو گفت و از خدا بابت این موضوع واقعا ممنونم چون نمیدونم اگه نمی گفت و با وعده و وعید و خیلی چیزایی دیگه که قبلا هم تونسته بوده دیگران رو خام کنه سر من هم چه بلایی میومد. شاید هویتشو فقط و فقط به خاطر اینکه می خواست بره خارج از ایران زندگی کنه زیرپاش گذاشته و به قول خودش خیلی با فرهنگ و مثلا سطح بالا فکر میکنه ، میدونید نظر شخصی خودم چی هست راجع به این قضیه من همیشه و همیشه خودم خانواده رو خیلی موثر میدونم وقتی خانواده ای فرزندشو رها میکنه و هیچ کنترلی رو مسئولیتش نداره که کجا میره و میاد و دوستاش کی هستند و خود خانواده به فرزندشون این امید زندگی عالی رو میدن که اشکال نداره پسرم با این دوست باش با اون دوست باش و احساساتشون خوب بازی بده حالا جوونی کن بعدا هم برات خودمون یه دختر خوب می گیریم و شرایط کاریه خوب هم فراهم می کنیم می فرستیمت اونور آب خوب واقعا راه رو برای خیلی کارا باز میذارن و این وسط نمیدوند که هم احساس و خیلی چیزا رو تو فرزند خودشون می کشند هم طرف مقابلش و دست آخر هم به قول خودشون یه زندگی عالی برای آینده فرزندشون فراهم کردن ، ما تو کشوری داریم زندگی میکنیم که شاید در روز 1000 نفر قربانی اینجور مسائل میشن شاید واقعا ارزش فکر کردن هم نداشته باشه اما قبول کنید که حس اعتماد رو در انسان ضعیف میکنه حس دوست داشتن حس درک کردن و از درک متقابل برخوردار شدن ما همه دوست داشتنو شاید خوب وبد تجربه کنیم اما در این دوست داشتنها که گاه غلط و درست و موندگاره خیلی درسها نهفته هست.
    [size=large]اما من ازتون می خوام که نظراتتون رو هم راجع به این قضیه که چرا دوست داشتنها اینقدر کمرنگ شدن و جاشو به خیلی مسائلی دادن که امروزه واقعا به عنوان یه چیز عادی به اون نگاه میکنند مثلا همین رابطه جنسی ؟چرا دیگه برای رسیدن به عشق حقیقی صبری وجود نداره ؟ [/size]


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 14:03
  4. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.