با سلام
به پیشنهاد دکتر مشاور پیش دکتر بالینی رفتم اون گفت من مشکلی ندارم فقط یه مقدار استرس دارم که قرصی رو داد و گفت قرصت که تموم شد دیگه نمیخواد بیایی مشکلی نداری.
دفعه بعد که با دختر به پیش مشاوره رفتیم تک تک مارو خواست به اون گفته بود که من مریضم و دارم قرص مصرف میکنم و خوب میشم ولی با این شرایط تمام اوضاع برگشت بعد از سه روز با هم قرار گذاشتیم و اون گفت که ارتباط رو قطع کنیم با هزار تمنا راضیش کردم که مشکلی نیست اون به خانوادش گفته بود. من فرداش زنگ زدم که بگم این شرایط که خوانوادت من رو مریض میدونن برامون مشکل ساز است و از طرف خودم رابطه رو قطع کردم ولی او اس ام اس میداد و من جواب میدادم تا اینکه من به اون زنگ زدم اون گفت من استخاره کردم و برای من و خوانوادم بد اومده رابطه رو قطع کنیم و عکس من رو هم که پیشت هست رو پاره کن. من هم قبول کردم . بعد از چند روز فکر کردم و تصمیم اخرمو رو گرفتم و به اون اس ام اس زدم که نظرت عوض نشده اون گفت که متاسفم دیگه نظرم عوض نمیشه و دیگه به من اس ام اس نده .
حالا رابطمون تمام شده ولی نمیتونم فکرشو فراموش کنم نمیدونم چی کار کنم ایا عقلانی هست دوباره پیام براش بفرستم (خودمو دوباره کوچیک نکنم)؟ یا اینکه با فهمیدن این شرایط که دکتر گفته بود درسته برگردم به این زندگی که منو وسواسی و مضطرب میدونن ( قبلش گفته بود اینطوری نیست خانوادم هیچ فکر بدی نمی کنند)؟ تازه اون استخاره کرده اینو چی کار کنم ؟ عقلانی است؟
از این طرف مادرم به چند خواستگاری دیگه منو برده ولی همش با اون مقایسه میکنم و خیلی مشکل شده برام .
خواهش میکنم کمک کنید.