عدم درک متقابل
سلام به دوستان
مشکلی دارم که با وجود کوچیکی خیلی بزرگ به نظر میاد. و البته به نظر خودم پایه و اساس تمام مشکلاته. مشکل من درک نشدن و شاید هم درک نکردنه.
دلم می خواد تا مشکلی که از ناحیه من هست رو درمان کنم تا خودم به آرامش برسم و باعث برهم زدن آرامش دیگران هم نشم و دیگران نیز.
امروز برای چندمین بار در حضور مهمانانمون بحثمان از سیاست شد. و این سیاست کثیف. و من در جمع کوچیکی بودم که همه حرفشون از یک جنس بود و من از جنس دیگه. و من مثل همیشه نتونستم در آخر بحث نظر متفاوت خودم رو نگم. و باز هم مثل همیشه از طرف خواهر و مادرم متهم به کفر نشم. نتونستم از کسایی نگم که به نظر من بهشون ظلم شده و جور دیگه ای نشون داده شده.
و بعد از رفتن مهمونها بحث من با خواهرم به جاهای بدی کشیده شد. و من از این ناراحتم که چرا نمی تونیم همو درک کنیم. چرا حتی اجازه حرف زدن ندارم مگر اینکه حرفهای اونا رو تکرار کنم.
این بحث قبلا هم تکرار شده بود و یک بار باعث شد که من به یک بزرگتر فامیل بی احترامی کنم (البته به نظر دیگرون) و به نظر خودم بی احترامی نبود ولی بهتر بود که به اون صورت باهاشون بحث نمی کردم. ولی بعد به خودم قول دادم که محتاط تر باشم و سعی کنم جلوی خودم رو بگیرم و سکوت کنم و حرف نزنم. مدتی هم این شد. هرچقدر جلوی من از بعضی اشخاص بد گفته شد و تهمت های تکراری تکرار شد چیزی نگفتم تا اینکه امروز دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم.
البته با آرامش بیشتر ولی انگار تا من اسمی از اون اشخاص میارم همین بزرگترین گناهه و هرچقدر هم سعی می کنم به عقیده های اونها توهین نکنم ولی اونا باز هم احساس توهین می کنن.
شاید هم کلا خصوصیت بحثهای سیاسی همین باشه ولی به نظر خودم مشکل من و همه اینه که طریقه درست بحث کردن رو هنوز یاد نگرفتیم و بهترین راه اینه که سکوت کنیم تا مبادا کسی راجع بهمون فکر بد بکنه. مبادا این فکرهای بد به گوش دیگرون هم برسه و مبادا برای آیندمون بد باشه. مبادا بهمون برچسب ضدیت رو بزنن.
الان با خواهرم به حالت قهر در اومدیم و مادرم هم بسیار نگران و ناراحتن(ایشون تجربه بیماری قلب رو داشتن و شخصیت نگرانی دارن). کمکم کنید تا این مشکل رو حل کنم.
[size=medium]هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد[/size]
علاقه مندی ها (Bookmarks)