سلام دوستان
من احساس مبکنم خیلی عبوس و گرفته ام. بیشتر اوقات یه غم عمیق از چهرم می باره.از همه فرار میکنم و علاقه ای به بودن با کسی رو ندرم.نمیدونم شاید به خاطر چیزایی هست که بهشون نرسیدم ولی نمیدونم من به چیزایی که دیگران بهش میخندند نمیخندم.چیزایی که برای دیگران عادیه و راحت از کنارش میگذرند واسه من عادی نیست.از بدیها بیزارم از بسیاری از کارها بیزارم ولی نمتونم کاری بکنم.احساس میکنم چیزی رو میدونم و میخوام ولی قدرت انجام دادنش یابه دست آوردنشو ندارم.
بیشتر مواقع احساساتم کاملا نمایان هست و همین موضوع باعث اختلاف من با بقیه میشه.
راستش مشکلمو خودمم نمیدونم . واقعیت اینه که امروز در 25 سالگی بعد از همه تلاشهایی که برای تحصیل کردمو بینتیجه میبینم.احساس میکنم تلاشم بی ثمر بوده و انتظاری که برای کسب ثروت از راه علم داشتم میسر نشده.
نمیدانم من خودم را گم کرده ام.
علاقه مندی ها (Bookmarks)