با عرض سلام به تمامی کاربران این انجمن
بنده برای اولین بار رک حرفمو میزنم(نخندید و ...)
من از بچگی نمیدونم چرا همش به دختر خاله ی مادرم که 1 سال از خودم کوچک تر بود علاقه داشتم.همیشه دوست داشتم در کنارش باشم.تا بزرگ تر شدم فهمیدم باید با او ازدواج کنم و یک کابوس برای من این بود که باهاش ازدواج نکنم.
حالا که توجه به رفتار و شخصیتش(نجابت،پختگی،زیبایی و ...) میکنم بیشتر بهش علاقه مند میشم.
همیشه سعی کردم طوری که دیگران متوجه نشن احترامش رو داشته باشم و هر چه خواست براش انجام بدم.
نمیدونم خودش متوجه شده که ...
البته تازگی ها هم خبرهایی در موردش فهمیدم که شاید بخواد با کسی ...
من در دوره کاردانی درس میخونم و الان 20 سالمه.خدمت نرفتم.تمام برنامه هام برای ازدواج با او برای بعد از خدمته.ولی نمیدونم تا زمانی که من از خدمت بر میگردم کسی ازش خواستگاری میکنه یا نه.
شرایط خانوادگیمون هم طوری نیست که برم در این مورد باهاش صحبت کنم.چون در فامیل من شخصیت خاص خودم رو دارم و همه منو میشناسند و اهل چنین کارهایی نیستم.چون از عرف فامیل و خانواده بدور هستش.
با خانواده(مادر و ... ) هم تا دلتون بخواد خجالتی در این قضیه.
حالا موندم درمونده چکار کنم؟راهی هست که از این موانع هم گذشت.
آدمی نیستم که بهم بگن اصطلاحا عاشق شدم ولی من خودم تکاملمو با او میبینم و در رفتارم هم سعی کردم عقایدی که او داره باهاش تمرین کنم تا اون رو هم خوشبخت کنم.
اگر راهنمایی کنید یک دنیا ممنونتان میشوم.
پیشاپیش تشکر بابت پاسختون
علاقه مندی ها (Bookmarks)