سلام
امروزدوشنبه89/12/2 وروز تولد پيامبرص وامام صادق ع هست احساس ميكنم ديگه به آخر خط رسيدم از بي كسي و تنهايي دارم خفه ميشم همش خونه همش چهار ديواري همش تنهايي وغصه و درد ديگه هيچ جايي واسم تو اين دنيا نيس دنيايي كه همه ميگن بزرگ و بي انتهاس واسه من يه قفس تنگ وتاريكه دلم ميخواد هرچه زودتر عزراييل رو ملاقات كنم وبا آغوش باز ازش استقبال كنم كاشكي خودكشي به درگاه خدا گناه نبود نميدونم شايد هم نباشه اينجوري از بچگي تو مخ ما فرو كرده باشن تا يه وقت دست به اين كار نزنيم كاش يه راهي بود از دست اين دنيا و آدمهاي عوضيش كه دم از انسانيت و باخدايي ومردانگي وهرچي كه خودشون فكر ميكنن هستن راحت بشم ديگه نميتونم با آدمايي كه جز دروغ وريا وظلم وخودخواهي وخودپرستي چيز ديگه اي نيستن كنار بيام من تحمل اين همه حيله و ريا ندارم تحمل اينهمه دروغ شنيدن وحاشا كردنشون فقط به خاطر منافع شخصي و خواسته هاشونه ندارم ديگه بريدم ديگه كم آوردم دلم ميخواد هرچه زودتر از اين قفس تنگ تنم ودنيا راحت بشم .تقريبا نزديك 1 ساله كه متوجه درد بي درمونم شدم 1سالي كه زجرش بيشتر از زجرايي بوده كه تمام عمرم تو اين زندگي نكبت بار وپر فلاكت كشيدم اما هنوزهيچ كس به فريادم نرسيده و دست كمكم رو نگرفته در واقع هنوز هم هيچ كس منو نمي بينه اصلا انگار نه انگار كه وجود خارجي دارم تنها وقتي وجودم رو حس ميكنن كه يا غذايي براي خوردنشون نباشه يا نظم ونظافتي تو خونه نباشه چرا هنوز هم بااينكه ميدونن منم مثل خودشونم وفقط از لحاظ جسمي بنا به تقدير و حكمت خدافرق دارم باهام مثل گذشته رفتار ميكنن؟ منم دل دارم احساس دارم آرزوهاي برباد رفته ام غرورم تعصبم تحملم زير پاي روزگار له شد و كسي نفهميد يا فهميد و خودشو به نفهمي زد ديگه حتي نفس كشيدن هم رنجم ميده خدايا خودت بگو كسي از من بيچاره تر و درموند تر آفريدي؟اگه اون روزي رو كه خودت به بنده هات وعده دادي برسه چه جوابي داري كه بمن بدي؟چرا اگه تقديره واسم يه روز خوش توش نذاشتي؟ چرا از هرجا كه دستت رسيد و تونستي واسم از غم و درد كم نذاشتي؟اصلا اگه قرار بود اين همه بلا سرم نازل كني اينهمه درد و رنج بارم كني چرا منو آفريدي؟چرا منو حيوون نيافريدي؟اقلا خرم ميكردي تا عقل بهم نميدادي كه بفهمم و درك كنم لااقل خر بودم وفقط باربري ميكردم و چوب تنبلي و لنگ رفتنم رو ميخوردم ديگه يه دنيا حسرت رو تو دل نداشتم ديگه آرزوهام رو برباد رفته نميديدم ديگه معني عشق و عاشقي رو نميفهميدم از دروغ و ريا و پستي و نامردي مردم عذاب نميكشيدم حق من تو اين زندگي و دنيايي كه بهم دادي چي بوده؟چرا اينقدر حقيرو خوارم كردي كه از كمترين حقوق انساني بي بهره ام؟خداياخودت شاهدي وميبيني كه حتي به اندازه يه حيوون هم تو اين زندگي ارزش ندارم سگ به اون سگيش كه مردم ميگن حرومه وبا آدم زندگي ميكنه يا همون خر يا اسب غذاشون بي منته هرازگاهي دست نوازش صاحبشون رو سرشونه اگه بدحال بشن صاحبشون نگران ميشه ودرمونشون ميكنه حداقل يه آزادي نسبي دارن كه هركاري بخوان بكنن اما من چي؟به اندازه اونا ارزش ندارم اگه بدحال باشم كسي عين خيالش نيس بايد ماهها درد بكشم تا شايد رنگ مطب يه دكتر رو ببينم هميشه هيچكس براي من وقت نداره پول نداره حال نداره گرفتاره خسته هست كار داره به كسي قول داده و هزار بهانه ديگه.اينروزا خيلي فكرم مشغوله دنبال راهي ميگردم كه خودمو خلاص كنم تا ديگه سربار كسي نباشم كسي مجبور نباشه بخاطر من غذاب بكشه يا حرف بشنوه يا نگران آبروش باشه شايد اينجوري خيلي بهتر باشه ديگه نه خودم اينهمه زجر ميكشم نه كسي مجبوره تحملم كنه منكه از اين دنيا خير و خوشي نديدم بذار اون دنيا هم نداشته باشم و عذاب بكشم لااقل خودم سرنوشت خودمو تعيين كردم نه كس ديگه مگه نه ميگن خدا زندگي وسرنوشت آدما رو ورق ميزنه مگه نه ميگن خدا واسه هر كسي يه سرنوشتي تعيين كرده خوب اين سرنوشت منم خودش رقم زده كه من با دست خودم از اين دنيا راحت بشم چرا وقت رنج و غصه و بلا كار خداس و خدا مقدر كرده اما واسه مردن با اراده و ميل خودت خدا لعنتت ميكنه و نمي بخشه؟ مگه نه خدا حق الناس رو به حق خودش ترجيح ميده پس اين حق منه كه نخوام به اين زندگي كثافتم ادامه بدم پس واسه اينكارم مؤاخذه و سؤال و جوابم نميكنه چون حقم بوده واز حق خودش ميگذره اي كسي كه بعد از مردن نكبت بارم اينو ميخوني بدون كه با دل پر درد و احساس سركوب شده و دل زير پا مونده و غرور شكسته ودنيايي از حسرت وآرزواز اين دنياي آلوده و هرزه ميرم ازهمه دلگيرم حلالشون نميكنم و نمي بخشمشون واگه قيامتي باشه كه اونا عقيده دارن هست و اينقدر ظلم و گناه ميكنن سر راهشون رو ميگيرم وحق زندگي و عمر پايمال شدم رو ازشون طلب ميكنم به جز چند نفري كه تو بيشتر اوقات بهم لطف داشتن و باهام همدردي ميكردن وخودشون ميدونن كيا رو ميگم.اولين كسي كه مقصرنابودي روح ؛دل؛زندگي؛آرزو؛احسلس؛غرور وآزاديم بود كسي نيست جز يه موجود دو رو و خودخواه وپست كه همه هستي ام رو زير پاش گذاشت و من بيچاره سالها با سختي و رنجي طاقت فرسا تحملش كردم و باهاش به اجبار و ناخواسته وبدون هيچ احساسي زندگي كردم حتي دلم نميخواد اسمي ازش ببرم هم از خودش هم از اسمش هم از وجودش اونقدر متنفرم كه حالم بهم ميخوره حتي اسمشو به زبون بيارم وخودش خوب ميدونه چي ميگم چون سالها اين حرفا رو بهش زدم نمي بخشمش بخاطر همه چيز و همه بلاهايي كه تو اين چندساله به سرم آورد وفقط دوست داشت ديكتاتوري كنه و منم يه برده اسيرش باشم نميدونم ميتونه خودشو ببخشه وعذاب وجدان داشته باشه يا نه اما چيزي كه واسم روشنه اينه كه مثل هميشه ميگه مگه من چكارت كردم و چي شده چون هميشه در برابر اعتراضاتم بخاطر ظلم و ستمش اين جملاتو به زبون مي آورد و خودشو مظلوم و بيگناه و بي تقصير جلوه ميداد و دلمو بيشتر به آتيش ميكشيد. نميدونم گناهم چي بوده و هست كه اسير اين درد بي درمون شدم دردي كه خدا داده و بنده خدا از دركش عاجزه وفقط به فكر منافع و لذتهاي دنيايي خودشه از كي شكايت كنم كه اسير قفس تن شدم وحالا كه خدا با بهانه اي منو متوجه اسارتم كرد و راه نجاتم رو نشونم داده و ميتونم با عمل جراحي به هويت گم شده ام برسم بنده بي مقدارش سد راهم شده و با منو حكمت خدا سر جنگ افتاده و خدا و آبروش رو بهانه كرده تا منواز راهي كه خدا جلو پام گذاشته منصرف كنه و ثابت كنه كه دارم بزرگترين اشتباه رو ميكنم و اين مشكلو ندارم واينا همش نتيجه تلقين هاييه كه بخودم كردم وچند تا دكتري هم كه اين بيماريمو تاييد كردن تشخيصشون اشتباست.
خانم بي هويت اينا قسمتي از متن وصيت نامه منه كه ميخونين تنها راه رهاييم مرگه كه همين روزا اقدام ميكنم چون چند تا كار نا تمام دارم كه بايد تمومشون كنم.حالا قضاوت كن ببين شما بي هويتي يا منو امثال من ببين درد ما غير قابل تحمله يا مشكل شما؟
پس خدارو بخاطرنعمت بزرگش كه همون هويتتونه شكر كن و واسه خودت يه زندگي زيبا وسالم بدون نگراني بساز ودنبال اين مسائل كوچيك و قابل حل نباش زندگي كن وعشق بورز زيرا كه فرصتها از دست ميرن وجز پشيموني و حسرت وافسوس چيزي ازش بجا نميمونه پس زندگي رو بخودت سخت نگيروعاشق شو وزندگي كن.
موفق باشي واميدوارم از حرفام نرنجي وحلالم كني وبدوني كه اين حرفا رو يه آدم بي هويت واقعي بهت گفته كه بدوني بي هويتر تر از تو هم وجود داره بي آنكه خودش دلش بخواد با بي هويتيش تا حالا زنده مونده و زندگي كرده.من يه بيمار ترنسكشوال((TS m to f هستم كه سالها از بي هويتي رنج كشيدم.در ضمن اين سايت رو اتفاقي واردش شدم وهمينطور كه به صفحات و مطالبش نگاه ميكردم متوجه موضوع( ديگه خدا رو باور ندارم اون صداي منو نميشنوه و بنام بي هويت )نظر منو جلب كرد وباعث شد نوشته هاي شما رو بخونم و اين مطلبو بذارم تا شايد به آرامش روحي شما كمكي كرده باشم وبا هر مشكل كوچكي نا اميد نشده و دست از تلاش براي يه زندگي شيزين و وهدفمند برنداريد وبدونيد هستن آنسانهاي مظلومي چون ما كه در حسرت يك زندگي سالم و پر عشق ميسوزند و دم نميزنند
آيا درد شما از درد من كمتر نيست؟
آيا داشتن روح وتن سالم و منطبق با هم نعمتي بزرگ نيست؟
آيااز اينكه ميداني هويتت زن است وبين زن بودن يا مردبودن سردر گم و مستاصل نيستي جاي شكر وسپاسگزاري از خدا ندارد؟
لطفا براي آشنايي با اين بيماري به سايت:انجمن تي اس ايران مراجعه كنيد.
با احترام:ناشناس گمنام
خدا يارو نگهدارت باشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)