دوستان گلم باز هم دست به دامن شما عزیزان شده ام.
نمی دانم برای شما هم پیش آمده است یا نه؟
" رفتار یا صحبتی از کسی می بینید یا می شنوید که چندان با مذاقتان سازگار نیست و بعبارت ساده تر ناراحتتان می کند. درست در همان لحظه به ذهنتان خطور می کند که چرا فلانی این حرف را زد یا این رفتار را انجام داد؟ بعد شروع به ارائه دلیل و علت می کنید و بر اساس این دلایل که به ذهنتان رسیده، در مورد فرد مقابل قضاوت کرده، عکس العمل نشان داده، یا خودخوری می کنید."
حالا چه بسا اشتباه علت سازی کرده باشیم.
خوب درست ترین و عاقلانه ترین طریق در چنین حالتهایی اینست که در همان لحظه وقوع، مودبانه و مهربانانه از فاعل بپرسیم که؛
"چرا این رفتار را انجام دادی؟"
"منظورت از این حرف چه بود؟"
* پاسخ از یک طرف روشن کننده علت و غرض فاعل است (البته اگر غرضی و عمدی وجود داشته باشد.) و از ذهنیت و قضاوت ما که شاید درست هم نباشد جلوگیری می کند.
* از طرف دیگر اعتراض خود را به بهترین نحو ممکن در جلوی همان جمع که به گمان خود مورد توهین قرار گرفته ایم، نشان می دهیم. و چون در لحظه خواستار مودبانه برای توضیح شده ایم، قضیه در همان لحظه تمام می شود و به خودخوری و ایجاد حس انتقام و نفرت و ... تبدیل نمی شود.
* اگر فاعل منکر هم شد که چه بهتر و در واقع هم خودمان و هم جمعی که در آن قرار داریم، متوجه می شود که رفتار یا گفتار مغرضانه صورت نگرفته است و موجبات بی احترامی و توهین به ما وجود نداشته است.
*در ضمن شخص فاعل و هم دیگران متوجه می شوند که اگر قصد توهین به ما را داشته باشند، مجبورند که در همان لحظه مسئولیت آنرا بعهده بگیرند و در مقابل جمع توضیح دهند. پس محتاط تر عمل خواهند کرد.
=================================
خوب راه حل فوق بنظر خود من که بی نقص است و نه تنها می تواند مانع سوء تفاهمها و احساسهای ناخوشایند شود، از بسیاری از توهینها هم جلوگیری خواهد کرد.
اما مشکل دیگری وجود دارد که من همواره با آن دست و پنجه نرم می کنم و در واقع خواستار کمک از شما عزیزان برای رفع و غلبه بر آن، هستم.
واقعیت اینست که من با علم و یقین به مطالب فوق، هرگز در پرسیدن این کلمه "چرا؟" موفق نبوده ام.
در واقع در 99% مواقع که با چنین شرایطی مواجه شده ام، ناخودآگاه بجای پرسیدن شروع به علت یابی و علت سازی کرده ام و آنچنان ذهنم متوجه این امر شده که زمان را از دست داده ام و وقتی به خودم می آیم که باید علت را مودبانه می پرسیدم، که متاسفانه فقط باید بگویم که ای کاش ... !
بنظر شما؛
چگونه می توانم تمرین کنم باورهای بالا را بالفعل کنم؟ چطور در همان لحظه وقوع امری، علت را از فاعل آن جویا شوم؟
چرا نمی توانم بپرسم، با وجود اینکه به این پرسیدن اعتقاد دارم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)