به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 شهریور 88 [ 09:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    6,773
    سطح
    54
    Points: 6,773, Level: 54
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    218

    تشکرشده 222 در 118 پست

    Rep Power
    52
    Array

    داستان واقعی

    سلام به همه همدردا
    تویکی از روزهای خوب خدا توی یه شهر بزرگ و توی یکی از این محله های با صفای این شهر کوچه ای بود که دو تا عاشق داشت
    هر دوشون ساده هر دوشون پاک و بی شیله پیله
    اگر روزی می شد که همدیگر رو نبینن اون روز براشون روز نمی شد اخه چند سالی بود که از این ارتباط پاک میگذشت باید هر جوری بود همدیگرو می دیدند چه تو پارک چه سینما حتی برای ثانیه ای در خونه دختر. شبا موقع خواب که میشد تا همدیگرو از پشت پنجره نمیدیدند و با اشاره به هم شب بخیر نمیگفتن خوابشون نمی برد اونا بدون اینکه بدونن عاشق هم شده بودن
    این روز ها همینطور میگذشت و میگذشت تا اینکه درس پسره تموم شد و مجبور شد بره سربازی
    اخه چه جوری می تونست دختره رو تنها بذاره و بره خدمت چطوری میخواست دوری اونو تحمل کنه اخه مگه میتونست لحظه ای از اون دختر دور بشه مگه میتونست قبل از خواب از پشت پنجره اونو نبینه و خوابش ببره
    اما چاره ای نداشت باید میرفت
    و روز وداع رسید.....


    اون روز سخت از اونجایی سخت تر شد که پسر با پدر مادرش داشت دم در خداحافظی میکرد که ناخدا گاه چشمش به پنجره لیلیش افتاد و یکدفعه بدنش لرزید و بغضش ترکید اون دختر عین ابر بهاری گرده میکرد و از لای پنجره پسری رو که میخواست بره خدمت و مرد برگرده رو میدید و...
    پسر به یک منطقه مرزی افتاد و از وسایل ارتباطی (تلفن و موبایل و...) خبری نبود و فقط نامه بود که تنها دلخوشی پسر قصه مابود زمانی که مسیول نامه ها؛نامه ها رو میاورد چند دقیقه ای اضطراب میکشید که ایا منم نامه دارم؟ اما هیچ
    بالاخره 2 ماه به هر سختی که بود از اموزشی گذشت و با انتقالی اون پسر موافقت کردن وشب تا صبح از خوشحالی نتونست بخوابه میخواست زمانی که اون دختر و دید به اون بگه من دیگه تو رو حتی برا لحظه ای تنها نمیگذارم و ....
    فردای ان روز وقتی به شهرش رسید و بعد به محله و کوچه خودشون اولین جای که نگاه کرد همون پنجره اشنا بود اما بیکباره بدنش سرد شد
    در کمال ناباوری پسری رو دید که دست در دستان دختر قصه ما کرده اما دخترک غمگین
    و با دیدن این صحنه برای بار دوم بود که بغضش ترکید و دیگه نتونست دوم بیاره های های گریه میکرد بعدها از دوستاش شنیده دختر رو مجبور به این ازدواج کرده بودند اما چه سود که کار از کار گذشته بود
    حالا چند سالی از اون موقع ها گذشته و پسر با خاطرات گذشته اش زندگی می کنه و حسرت اون روز ها رو میخوره

  2. 11 کاربر از پست مفید عارف تشکرکرده اند .

    عارف (چهارشنبه 10 تیر 88)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 آبان 88 [ 13:34]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    4,134
    سطح
    40
    Points: 4,134, Level: 40
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: داستان واقعی

    آخی طفلکی دختره و پسره. من نمی دونم بعضی از این مادر و پدرا چه سودی می برن که دختراشونو به زور شوهر می دن؟ چرا هیچ وقت نظر بچه ها واسشون مهم نیست؟

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 28 فروردین 94 [ 21:07]
    تاریخ عضویت
    1386-12-09
    نوشته ها
    2,496
    امتیاز
    42,303
    سطح
    100
    Points: 42,303, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Veteran25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    8,459

    تشکرشده 9,108 در 2,116 پست

    Rep Power
    267
    Array

    RE: داستان واقعی

    اقای عارف عالی بود موفق وشاد باشید

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 خرداد 88 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1387-3-21
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    3,838
    سطح
    39
    Points: 3,838, Level: 39
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 60 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array

    RE: داستان واقعی

    آخی الهی
    نازی عزیزم .
    ناراحت شدم آقای عارف با اینکه اینطور مشکلات تو جامعه ما خیلی زیاده.

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 اردیبهشت 90 [ 22:20]
    تاریخ عضویت
    1386-12-21
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    4,377
    سطح
    42
    Points: 4,377, Level: 42
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    137

    تشکرشده 139 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: داستان واقعی

    سلام
    روزگاه دیگه!چه میشه کرد!!!
    ان الله مع الصابرین...

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 88 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    378
    امتیاز
    6,522
    سطح
    52
    Points: 6,522, Level: 52
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 166 در 85 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: داستان واقعی

    هیچی نمیتونم بگم فقط بگم بدن منم با شنیدن این داستان یه لحظه لرزید خیلی سخته ادم یه شب تمام رویاهایی که برای خودش ساخته بود خراب بشه کاش ....................

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    6,183
    سطح
    51
    Points: 6,183, Level: 51
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    202

    تشکرشده 210 در 101 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: داستان واقعی

    خیلی ناراحت کننده بود ولی نمی شه غصه خورد فقط می شه فراموش کرد البته خیلی سخته ولی اگه بخواد می تونه .

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 مرداد 88 [ 19:59]
    تاریخ عضویت
    1387-2-29
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,956
    سطح
    40
    Points: 3,956, Level: 40
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    23

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: داستان واقعی

    سلام اقای عارف
    منو نگران کردی آخه چند روزیه که محبوب منم جوابم رو نمیده
    خدا کنه که مشکلی براش پیش نیومده باشه

  10. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 شهریور 88 [ 09:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    6,773
    سطح
    54
    Points: 6,773, Level: 54
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    218

    تشکرشده 222 در 118 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: داستان واقعی

    سلام به همه بچه های باحال
    از ابراز همدردی تون ممنون
    خدا همیشه کار هایی رو انجام میده که شاید در نگاه اول تلخ باشه ولی بعد ها می بینیم که به نفع مون هست
    پس همیشه اگر احساس کنیم مورد ازمون الهی قرار گرفتیم مشکلات به خودی خود حل میشه
    پس توکل بر خدا

  11. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 18:19]
    تاریخ عضویت
    1387-1-09
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    4,552
    سطح
    43
    Points: 4,552, Level: 43
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    174

    تشکرشده 197 در 81 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: داستان واقعی

    حالا پسره داستان ما توي اين تالاره يا دختره ;-)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستانی واقعی برای شادی همدردی های عزیز
    توسط آخیش در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 08 بهمن 94, 15:22
  2. 4داستان واقعی از عشق‌های عجیب
    توسط samir65 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 01:01
  3. یه داستان یه کمی واقعی (خرید مدرسه)
    توسط agirl در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 شهریور 91, 11:15
  4. یک داستان واقعی حتما بخونید .
    توسط homa_59_25 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 بهمن 87, 11:11
  5. عمو سبزی فروش(داستان واقعی)
    توسط mohajer در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: جمعه 29 آذر 87, 00:25

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.