با سلام. اريانا هستم .25 ساله ... مشكل بزرگي گريبانگيرم شده .عشق . . جدايي و ضرب عاطفيدر گذشته نامزد داشتم و به دليل فوت ايشون ضربه شديدي خوردم .. تا اينكه با اقايي به قول خودشون تحصيلكرده و روشنفكر اشنا شدم .. البته بايد بگم از طريق چت ..در ابتدا موضوع كاملا ساده بود ..من راحت بودم.. شاد بودم ..هر كاري كه ميكردم به اين اقا مي كفتم . تا اينكه ايشون ازم خواست دوستش داشته باشم .ازم خواست عاشقش بشم و اون هم كمكم ميكنه كه گذشته رو فراموش كنم.. خلاصه كه احساسات منو را برانگيخت ..و من شدم عاشقش.. بدون حتي ديدن ايشون..بعد كه فهميد من سخت عاشقش شدم شروع كرد به عذاب و رنج من ..پي گير گذشتم شد.. انقدر از لحاظ روحي زجرم ميداد كه بفهمه كه در زندگي من چه خبر بوده .. خواستن گفتن گذشته از كودكيم شد ...خونه نشين شدم . كار و درسمو تعطيل كردم.. ميگفت اگه دوستم داري بايد هر چي داري و نداري از ذهنت پاك كني كه عشق جاودانه بشه ..خودشون با دوست دختر قبليشون كه بيوه بود و ارتباط رو قطع كرده بود تلفني حرف ميرد و وقتي من ميگفتم جرا ميگفت بايد كمكش كنم /..
ازم ميخواست تمام كارهامو براش بگم و اگه يكم جا مي موند بايد انچان مجازاتي ميشدم كه دفعه اين كارو نكنم ...باور كنيد انقدر رنج وعذابم داد كه گاهي فكر ميكنم تا حالا چطور زنده ام ؟؟؟؟
خلاصه از يه دختر شاد و پر از انرژي به يه دختر وابسته و گوشه نشين و منزوي تبديل شدم//بعد از 4 سال در زماني كه تصورش هم براي من مشكل بود اعلام كرد كه كات.....
الان درشرايط روحي مناسبي نيستم ...تمام روزهام شده گريه و اشك .. چطور با اين ضربه عاطفي كناربيام كمكم كنيد .... با تشكر از همه شما
علاقه مندی ها (Bookmarks)