سلام
این اولین پست من در این فاروم هست! لطفا به من کمک کنید تا رابطمو بتونم مدیریت کنم!
حامد هستم 23 ساله سال آخر دانشگاه هستم!
1سال و 5 ماهه که با دختری دوست هستم و نسبت به هم خیلی وابسته هستیم و خیلی بهم علاقه داریم! طوری که کاملا نسبت به هم عشق میورزیم!
از ماه سوم آشناییمون بحث ازدواج مطرح شد و جفتمون همدیگرو تایید کردیم بعنوان همسر آینده! طرفم دختر بسیار خوب و صادق و پاکیه و خداروشکر مشکل خاصی نداریم! تنها مشکلمون تفاوت دیدگاه ها و فرهنگ خانواده هامون هست!
من از همون ماههای چهارم-پنجم مادرم رو درجریان این رابطه گذاشتم اما طرفم بنا به دلایل مختلفی مادرش رو در جریان نگذاشت! یکی از دلایلش هم این بود که خانوادش قبول نمیکنند که دخترشون دوست پسر داشته باشه! و میگفت که چون الان من شرایط ازدواج (مثل کار و درآمد) رو ندارم هم نمیتونیم اقدام رسمی بکنیم (مثلا عقد و اینا)! از طرفی هم برای خانوادشون این مسئله که دخترشون با یه پسر(که قراره بعدا بشه دامادشون) ارتباط سالم و بدون آلایش داشته باشه کلا از ریشه غیرقابل قبوله!
متاسفانه ما قبل اینکه بحث ازدواج رو مطرح کنیم اصلا به اینچیرا توجه نکردیم و بعدا متوجه شدیم که خانواده ها و نوع تربیتمون باهم فرق میکنه!
خانواده من یه خانواده ای هست که نسبت به دین و مذهب حد متعادلی رو داره اما خانواده طرفم آزادتر هستند و مسایل دینی و شرعی باندازه ما جایگاهی براشون نداره! (اما با این حال خیلی روی رابطه دوستان بچشون کنترل دارن و اصلا داشتن یه دوست از جنس پسر برای دخترشون یه چیز تعریف نشدس!)
مشکل ما همین تفاوت فرهنگ هاست! کلا خانواده و فامیل اونا طوری هستند که در مهمونیا روسری سرنمیکنند (همه فامیلشون اینجوری هستند) و تمام عروسیهاشون هم مختلط هست! و کلا راحت و آزاد هستند! (البته فقط درمورد موی سر اینجورین! پوشش بدنیشون خوبه)
اما خانواده ما و کلا فامیلهای ما در مهمونیا روسری سر میکنند و پوشش قابل قبولی دارند! خیلی افراطی نیستیم اما اینچیزا رو در حد اعتدال رعایت میکنیم!
من نمیخوام بگم که خانواده من خوبن و اونا بد! نه اصلا اینطوری نیست دید من! من به همه عقاید و فرهنگ خانواده ایشون احترام میزارم اما معتقدم که خیلی از فرهنگ خانواده ما دور هستند و از این میترسم که 4روز دیگه که شوق و ذوق ازدواج و قشنگیهای اول زندگی مشترک و این عشقی که الان داریم کمرنگ تر شد این تفاوت ها و اختلاف نظرها پررنگ بشه و باعث ناراحتی و اتفاقات بد بشه!
خلاصه این قضیه بسیار بغرنج شده برای ما و نه طرفم حاضر میشه بخاطر آرامش فکریه من مراعات کنه و روسری سر کنه و نه برای من قابل تحمله که همسر آیندم بدون روسری توی مهمونیا باشه!
من حتی حاضرشدم که قبول کنم در مهمونیای فامیل خودشون (چون از بچگی اینجوری بودن) روسری سر نکنه اما در بین فامیلهای من رعایت منو بکنه اما بازم براش سخته و قبول نمیکنه!
خب بنظرمن ما که تو ایران زندگی میکنیم باید به فرهنگ غالب این کشور عمل کنیم! مگه مثلا میشه من برم آمریکا زن بگیرم بعد بهش بگم از این به بعد باید روسری سرت کنی؟؟؟ خب این یه ناهنجاریه توی اون اجتماع! فرهنگ اونجا اونطوری هست و من باید احترام بزارم و قبول کنم! اینجا هم همینطوریه دیگه! دخترا یاید قبول کنند که فرهنگ ایران همیشه اینچیزا توش بوده و همیشه بجث محرم و نامحرم توی ذات فرهنگ ما بوده! اگه تو این کشور زندگی میکنیم باید به فرهنگشم احترام بزاریم!
ار طرف دیگه ... بحث عروسی و لباس عروس هم معضلی شده و قضیه اینه که من دوس ندارم عروسیم مختلط باشه اما طرفم خیلی اصرار داره رو این قضیه! چون در بین فامیلاشون همیشه اینجوری بوده!
در مورد طرفم باید بگم که اصلا آدمی نیست که بخواد مثلا تو مهمونیا خودشو نشون بده و به فکر نمایش باشه! احساس میکنم ازلحاظ فرهنگی خیلی باما فرق دارن! ای کاش بجاش از لحاظ مالی خیلی فرق داشتیم اما فرهنگمون یکی بود و از دو تیپ جدا نبودیم!
به نظر من هر آدمی توی دنیا باید یه دینی داشته باشه! حالا هر دینی که میخواد! و باید بهش درحد معقول عمل کنه! مثلا اگه من میگم مسلمونم باید یه چیزایی رو رعایت کنم مثل نماز و روزه و حجاب و اینحرفا! (حالا اگه یه مدت نمازم ترک شد یا چندروز روزه نگرفتم یا یه بار یه استکان مشروبی خوردم زمین به آسمون نمیاد ولی کلا باید به اینا معتقد باشه)
اما کسی که هیچ کدوم اینارو حتی درسطح ابتدایی عمل نمیکنه خب نمیشه بهش گفت مسلمون!
مشکل اینجاس که من دوس دارم اینجوری باشم! یعنی دینم رو به اندازه حداقلهاش رعایت کنم که بشه اسممو گذاشت مسلمون اما احساس میکنم طرفم چنین فکری نداره و زیاد روی دین تاکیدی ندارن
شاید بگید که از الان زوده به این فکرا باشید چون هنوز دو تا دوستید اما بنظر من مهمه چون ما تصمیم ازدواج داریم و نمیخوام همه این مساثل یه دفعه بعدا ظاهر بشه!
حتی فراتر از این هم من فکر میکنم! زمانی که بچه دار بشیم و مثلا بچمون دختر باشه خب من آدم افراطی ای نیستم که بگم حتما از 9 سالگی باید روسری سر کنه تو مهمونیا اما دیگه از 15-16 سالگی انتظار دارم که بچم (اگه دختر باشه) رعایت کنه یه چیزایی رو!
مطمئنم که سر این مسائل هم اختلاف عقیده داریم در آینده!
حالا مثل یه برادر کوچکتر ازتون راهنمایی میخوام و خواهش میکنم که کمکم کنید! بهم بگین چجوری باید مدیریت کنم رابطمو و این مشکلو حل کنم! من اصلا دلم نمیخواد آزادیهای طرفمو ازش بگیرم و یا حتی عوضش کنم که بشه اونی که من میخوام (نه اونی که خودش میخواد)!!! دلم نمیخواد زندگیو براش مثل یه زندون بکنم و درنظرش آدمی باشم که محدودش کرده! اما منم حق دارم نسبت به آینده و زندگیم اونجوری که دوس دارم و همیشه تو ذهنم بوده فکر کنمو تصمیم بگیرم!
خواهش میکنم کمکم کنید چون خیلی مستاصل و درمونده شدم! ازطرفی واقعا دوسش دارم و بدون اون نمیتونم حتی تصور کنم آیندمو (اونم همینطوریه نسبت به من) از طرفی هم این مشکلا هست!
هروقتم این بحثا پیش میاد سریع با عصبانیت اس ام اس میزنه که من همینم که هستم و روسری سرم نمیکنم !عوض نمیشم! میخوام آزادیه خونه بابامو داشته باشم و اینا ...
البته توی عصباتنیت اینجوریه ولی وقتی آروم میشه منطقی میشه و قبول داره که این مشکلو باید باهم حل کنیم و جفتمون در راه حلش قدم برداریم!
واقعا از آینده میترسم!
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)