به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 65
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    سلام دوستلان عزیزم
    امیدورام حالتون خوب باشه

    راستش مدتیه خیلی تحت فشار روحی و روانی هستم.
    هم به خاطر خواهرم که برادرم خواستگاریشو بهم زد و دل هردوشون رو شکست.
    هم به خاطر پدرم که پیره و مدام مریض ...
    هم به خاطر مادرم که باید چند روز دیگه جراحی بشه...
    هم خواهر بزرگم که نمیدونم باید تا کی تنها بمونه...
    هم به خاطر برادرزاده ام که گفتم نامادری داره و بمیرم براش
    هم شوهر خواهرم که اونم مریضه ...
    هم خودم که دیگه اعصابم از دست همه کس و همه چی خرابه و بهم ریخته.
    اصلا تمرکز ندارم، الکی خودمو خوشحال نشون میدم،به دیگران دلخوشی میدم اما خودم از درون داغانم،
    با این همه گرفتاری گاهی هم سروکله یه خواستگار که اصلا به درد من نمیخوره پیدا میشه که بیشتر از همه منو عصبی میکنه.
    مثلا یکی دو هفته پیش خدمتکاری که میاد اتاقم رو تمیز میکنه با واسطه از من خواستگاری کرده
    و نه تیپ و قیافه اش به من میخوره نه تحصیلاتش نه کارش ، سیگاریه و شلخته ...و مهمتر از همه اینکه شاید باور نکنید اما اون کم عقله خیلی واضح طوری که همه همکارام میدونن و بعضیها مستقیما مسخره اش میکنن...
    برخورد و صحبت کردنش مثل یه بچه 10 ساله شایدم کمتره و لباس پوشیدنش وایییییییی
    حالمو بهم میزنه

    چنتا از همکارام(زن ) که واسطه بهشون گفته بود نظر منو بدونن خودشون خیلی بهشون برخورده بود و گفته بودن بهش نمیگیم چون در شانش نیست!
    خودمم هرچی فکر میکنم نمیدونم اون به چه حقی و چه خیالی همیچین پیشنهادی داده ؟ یعنی انقد بی عقل که حد خودش رو نمیدونه ؟

    از اون روز تا حالا خیلی از خود نا امید شدم ...
    یعنی لیاقت من یه خدمتکاره بی عقل و سیگاری و شلخته و مورد تمسخر دیگرانه ؟؟

    نمیدونم با این همه فکر و گرفتاری چکار کنم که کم نیارم و محکم باشم تا بتونم به خودم و بقیه کمک کنم ؟
    برام دعا کنید دوستان عزیز


  2. 3 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (یکشنبه 19 دی 89)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟


    سلام،

    فرانک عزیز،

    همه انسانها توی زندگیشون مشکلات دارند و خوب شما هم از این قاعده مستثنی نیستین،

    همه ما مشکلاتی داریم و اصولاً زندگی‌ بدون مشکل بی‌ انگیزه و بی‌ معنا میشه، اما خوشبختی‌ امر دیگری هست،

    آدمهای زیادی رو میشناسم که مشکلات به مراتب سخت تری از شما دارند اما احساس خوشبختی‌ میکنند،
    اتفاقا در همین تالار خودمون هم نمونه‌های زیادی هستند.

    بنابرین، به دنبال این نباشید که هیچ مشکلی‌ نداشته باشین به دنبال این باشین که خوشبخت باشین و احساس رضایت از خود داشته باشین!

    در مورد خواستگارتون، به نظر من ایشون خیلی‌ مودبانه و بدون مزاحمت برای شما این موضوع رو با شما مطرح کرده اند!

    شاید این از نظر شما جسارت به نظر بیاد، اما همه انسانها جدا از موقعیت اجتماعی، تحصیلات، خانواده، دل‌ هم دارند،

    این بنده خدا هم شاید به شما علاقه مند شده و به جای اینکه این مساله را در خودش دفن کند با شما مطرح کرده است،

    به نظر من این نباید دلیل شود که شخصیت او را زیر سوال ببرید، چون او هم یک انسان است با احساسات پاک انسانی‌...

    در پاسخ به پیشنهاد ایشون شما هم با توجه به دلایلی که مطرح کردین(به طور عمده هم کفو نبودن) خیلی‌ محترمانه میتونستین به ایشان جواب ردّ بدین،

    نه اینکه با خودتون کلنجار برین که ببین چه شده چنین آدمی‌ به من پیشنهاد ازدواج داده!

    فراموش نکنین، هر انسانی‌ قبل از داشتن خانواده، موقعیت اجتماعی، شغل و هر چیز دیگر، یک انسان است و کوهی از احساسات!

    موفق باشین و خوشبخت،

    کامران

  4. 18 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (سه شنبه 28 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 89 [ 16:18]
    تاریخ عضویت
    1389-9-01
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    2,516
    سطح
    30
    Points: 2,516, Level: 30
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    83

    تشکرشده 84 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    فرانک جان اصلا ناراحت نباش اخه این یه چیز خیلی طبیعیه . واسه من خودمم این ماجرا پیش اومده بود.منم گریه میکردم و مامانمو دعوا میکردم چرا گوشی رو نکوبیدی زمین!چرا بهش بد و بیراه نگفتی!!!!!
    یادمه اونقد گریه کرده بودم که چشام مثه ژاپنیا شده بود.
    اما الان به اون کارای خودم میخندم. تعجب میکنم چرا اونقد خودمو بقیه رو اذیت میکردم.خوب حالا یه حرفی زده این که دلیل نمیشه ارزش من در همون حد باشه یا اینکه دیگه من حتما باید با اون یا مشابه اون ازدواج کنم.
    در مورد بقیه مشکلاتتم به خدا توکل کن و از اون بخواه هرچی به صلاحته پیش بیاد. منم خیلی تو زندگیم نگرانیهای زیادی دارم نگرانیهایی که همیشه باهام هستن اما وقتی عاقلانه و منطقی فکر میکنم میبینم کاری از دستم بر نمیاد و با فکر و خیال هم که کاری درست نمیشه پس بهتره به جای نگرانی همه چی رو به خدا بسپاریم .
    خیلی به چیزای ناراخت کننده فک نکن و هر وقت میان سراغت یه جوری حواستو پرت کن.

  6. 6 کاربر از پست مفید PUPAK تشکرکرده اند .

    PUPAK (یکشنبه 19 دی 89)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-8-21
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    3,440
    سطح
    36
    Points: 3,440, Level: 36
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    761

    تشکرشده 743 در 207 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    سلام فرانك جان. اميدوارم حالتون خوب باشه.
    ميدونيد، ما وقتي از چيزي دلگيريم سعي ميكنيم بهانه هاي ديگر رو هم بهش اضافه كنيم تا باور كنيم حق داريم كه انقدر پريشونيم!!! يعني ناخودآگاه دنبال اين ميگريم كه سوژه اي پيدا كنيم تا بيشتر نسبت به خودمون ترحم داشته باشيم، اونوقت اين حال خراب كه خودمون هم خرابترش ميكنيم، بي تابي روحمون رو توجيه و سردرگمي مون رو ارضا ميكنه. اما هيچ وقت آروممون نميكنه، اينه كه كم كم خسته ميشيم... گاهي هم خيلي خسته.
    در حقيقت اون چيزي كه شما رو خسته كرده مشكلاتتون نيست، بلكه افكارتونه. و اما راه حل:
    1. به مشكلاتي كه ذكر كردين نگاه كنيد... كدومشو شما ميتونيد حل كنيد؟ احتمالا هيچ كدوم! پس غصه خوردن شما هيچ چيزو تغيير نميده. اينجاست كه بهتره بسپارينشون به خدا و به اون توكل كنيد و ازافكار بيهوده پرهيز كنيد.
    2. سعي كنيد حال و هواتونو عوض كنيد، مثلا با ديدار دوستان يا خوندن مطالب طنز يا ديدن فيلم هاي كمدي و.....
    3. سعي كنيداز اونجايي كه هستين حركت كنيد! يه جهش ميتونه همه چيزو عوض كنه! يه موفقيت، يه پيشرفت. چيزي كه نشون بده امروز شما با ديروز خيلي فرق داره! حتي يه خونه تكوني (اتاق تكوني) ميتونه حال و هواتونو كلي عوض كنه!
    4. كارهايي انجام بدين كه مطابق ميلتون نيست! چون ميل شما در حال حاظر ،شما رو به انزوا و بيهودگي ميكشونه، پس بر خلافش عمل كنيد.
    5. كمي بي تفاوت تر به مسائل بر خورد كنيد. مثلا همين خدمتكار و خواستگاريش! اون حد خودشو ندونسته به شما چه ربطي داره؟!
    6. سعي كنيد منطقتون رو تقويت كنيد، بهتره به جاي تمركز رو دنياي درون، به دنياي برون دقيق شين، اين ديد شما رو باز تر ميكنه.....

    براتون آرزوي موفقيت ميكنم.

  8. 12 کاربر از پست مفید hamishetanha تشکرکرده اند .

    hamishetanha (یکشنبه 19 دی 89)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط kamran2007

    سلام،

    فرانک عزیز،

    سلام آقای کامران

    همه انسانها توی زندگیشون مشکلات دارند و خوب شما هم از این قاعده مستثنی نیستین،

    همه ما مشکلاتی داریم و اصولاً زندگی‌ بدون مشکل بی‌ انگیزه و بی‌ معنا میشه، اما خوشبختی‌ امر دیگری هست،

    آدمهای زیادی رو میشناسم که مشکلات به مراتب سخت تری از شما دارند اما احساس خوشبختی‌ میکنند،
    اتفاقا در همین تالار خودمون هم نمونه‌های زیادی هستند.

    بنابرین، به دنبال این نباشید که هیچ مشکلی‌ نداشته باشین به دنبال این باشین که خوشبخت باشین و احساس رضایت از خود داشته باشین!

    درسته حق با شماست، اما من تنهام.یعنی باید تنهایی خیلی از این مشکلاتو حل کنم البته با کمک خدای بزرگمن میدونم مشکلات روح ما رو بزرگتر میکنه و استانه تحملمون رو بالا میبره،با وجود مشکلاته که خوشیها لذت بخش میشه،هیچکس بی مشکل نیست حتی شما و بقیه دوستان این تالار.
    وقتی مشکلی رو حل میکنم با تمام وجود به خودم افتخار میکنم و خوشحالم .من بی مشکلی رو نمیپسندم چون احساس میکنم زندگیم راکده و درجا میزنه اما مشکلات مارو وادار به حرکت میکنن ..اما من از خیلی وقت پیش با اینکه مثل همسن و سالهام نیاز به خیلی چیزها داشتم دارم با مشکلات دست و پنجه نرم میکنم و شاید بشه بگم تکیه برجای بزرگان زدم البته فقط تو مشکلات وگرنه جایی که میتون و باید نظر منم مهم باشه کاره ای نیستم .اینها منو اذیت میکنه..

    در مورد خواستگارتون، به نظر من ایشون خیلی‌ مودبانه و بدون مزاحمت برای شما این موضوع رو با شما مطرح کرده اند!

    بی مزاحمت ؟!! شما که نمیدونید تو اداره ما (و شاید جاهای دیگه هم همینطور باشه) از کاه چه کوهها که نمیسازن!! از شانس من اون کسی رو از آقایون همکارم واسطه کرده بود که سرش واسه این کارا میخاره و میدونم به کسای دیگه هم گفته.هرچند گفتم بهش بگن مدیونی اگه به کسی بگی اما چشمم آب نمیخوره طاقت بیاره و چنین موضوع داغی رو جایی نگه
    من اصلا دختر خودخواه و پرتوقع و افاده داری نیستم به خدا .همه منو به سادگی و تواضع و صبوری مثال میزنن اما تو اینجور موردها نمیتونم طاقت بیارم .ومنظورم این نیست که من خیلی سرترم شاید پیش خد اون گناهش از من کمتر باشه اما به هیچ وجه ما در حد هم نیستیم.همونطوری که من خودم رو در بالاتری نمیبینم .
    همکارام که خبر دارن همه شون انقد بهش حرف میزنن که نگید....قبل از اینکه من چیزی بگم .یا فکر کنید من پرتوقع هستم


    اون فقط دوبار منو دید و بدون اینکه بشناسه به این نتیجه رسیده که ن همسر دلخواه و لایق اونم! آخه تازه اومده اینجا و فقط دوبار اومد اینج ارو تمیز کرد همین.

    شاید این از نظر شما جسارت به نظر بیاد، اما همه انسانها جدا از موقعیت اجتماعی، تحصیلات، خانواده، دل‌ هم دارند،

    این بنده خدا هم شاید به شما علاقه مند شده و به جای اینکه این مساله را در خودش دفن کند با شما مطرح کرده است،

    به نظر من این نباید دلیل شود که شخصیت او را زیر سوال ببرید، چون او هم یک انسان است با احساسات پاک انسانی‌...

    ولی من فکر میکنم اون همچین حقی نداشته. هر کسی باید به اندازه گلیمش پاشو دراز کنه نه بیشتر.نمیدونم چرا باور نکردید که اون کاملا کم عقله .همکارام بعضیها بهش میکن : بشکه -بعضیها میگن دلمه و بعضیها میگن کچل یا ...
    من که نمیگم اون انسان نیست،بازم میگم شاید پیش خدا از من بهتر باشه اما اصلا مناسب و هم کفو من نیست و با این کارش آّروی منو برده تو اداره
    راضیم خودم درو ببندم اتاقمو تمیز کنم دیگه چشمم بهش نیوفته اما اگه بگم عوضش کنن بدتر همه متوجه میشن و شاید فکر کنن خدای نکرده اتفاقی افتاده
    چکار کنم؟؟؟

    در پاسخ به پیشنهاد ایشون شما هم با توجه به دلایلی که مطرح کردین(به طور عمده هم کفو نبودن) خیلی‌ محترمانه میتونستین به ایشان جواب ردّ بدین،

    نه اینکه با خودتون کلنجار برین که ببین چه شده چنین آدمی‌ به من پیشنهاد ازدواج داده!

    اتفاقا من اصلا طوری رفتار نمیکنم که بفهمه من میدونم! به همکارامم گفتم بهش بگید مستقیم نگفتید کیه و من نمیدونم !
    اینطوری هم اون راحت تره هم من...و اگه کس دیگه ای بود باید تا حالا خودش می اومد مطمئن بشه که بهم گفتن یا نه ؟ چون خودمو میزنم به اون راه عین عین قبل
    دیگه محترمانه تر از این ؟ من خودم خودمو اذیت میکنم پیش کسی اینارو نگفتم ونمیگم و تازه به همکارامم گفتم اشکالی نداره به هر حال من دخترم واون به این دلیل به خودش اجازه داده خواستگاری کنه.

    فراموش نکنین، هر انسانی‌ قبل از داشتن خانواده، موقعیت اجتماعی، شغل و هر چیز دیگر، یک انسان است و کوهی از احساسات!

    موفق باشین و خوشبخت،

    ممنون آقای کامران:72:

    کامران

    پوپک و hamishetanha عزیزم
    از شما هم ممنون

    اگه خدا رو نداشتم که دیگه هیچی نداشتم!
    فقط میتونم پناه ببرم به نماز و دعا... چند روز یه بار هم میرم پیش دوستم هوایی عوض میکنم ....میرم بازار و چیزی میخرم که قبلا دوست نداشتم(قابل توجه همیشه تنهای عزیزم)
    گاهی برنامه کودک نگاه میکنم که دنیای پاک و ساده بچگی آرومم میکنه

    گفتی جهش ؟ اتفاقا چند وقت پیش بهم پیشنهاد دادن بشم رئیس واحدمون اما خیلی راحت گفتم نه ! گفتم اصلا حوصله دردسر و رئیس بازی ندارم ..اونام خیلی زود کس دیگه ای رو گذاشتن

    دوستم میگفت افسرده شدی حواست باشه ها
    چکار کنم ؟
    وقتی مادرم رو چند روز دیگه باید ببریم جراجی بشه عملشم خیلی خطرناکه خود دکترا گفتن .گفتن باید همه تون رضایت بدید که هر اتفاقی افتاد پای خودتون باشه! الان بقیه خواهر برادرا نیستن اما اگه طوی بشه یقه منو داداش کوچیکو میگیرن که چرا ؟
    الان هرکی خونه خودشه و نمیدونه ما چی میکشیم اما همین برادرم که با وجود اینکه پدرم هنوز در قید حیاته ریاست میکنه فردا میاد میگه تو مگه چکاره ای رضایت دادی ؟ خب چکار کنم وقتی دکتر میگه باید عمل بشه ؟ توده جای خطرناکیه ...
    یا پدرم که یه شب در میان منو برادر کوچیکم دکترو بیمارستان می بریمش اما دارو نمیخوره و همه رو پرت میده و به جاش سیگار میکشه . چند وقت پیش که باز مریض بود هرکدام یه چیز میگفتن ..یکیشون میگفت تقویتش کنین! یکی میگفت حواستون بهش باشه! یکی میگفت مبادا کاری کنین ناراحت بشه و ...
    بعدش هرکی میره خونه خودش و باز منو این برادر کوچیکه که با وجود دیسک کمر باید مسافر کشی کنه

    نمیخوام از مشکلات بگم اما امروز خیلی حالم گرفته شده و ...ببخشید

  10. 12 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (سه شنبه 12 بهمن 89)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-8-21
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    3,440
    سطح
    36
    Points: 3,440, Level: 36
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    761

    تشکرشده 743 در 207 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    خانمي من شما رو درك ميكنم، اما مگه ميشه تو پريشوني تصميم گرفت؟ مگه ميشه دست رو دست گذاشت و غصه خورد. در حال حاضر خانواده شما به آرامش نياز دارن . بنابرين شما بايد با آرامشتون اونها رو هم آروم كنيد نه اينكه با پريشوني يه درد به دردها اضافه كنيد. الان وقت جا خالي كردن نيست. بايد سنگ صبور باشين. الان كه هيچ كدوم از اعضاي خانواده در وضعيت خوبي نيستن، شما بايد كمك كنيد و تكيه گاه باشين و اجازه ندين خانواده نگران شما هم باشن.
    قوي و محكم باشين. مگر به خداوند اعتماد ندارين؟ پس به خدا توكل كنيد.... در ضمن شب كه هميشه شب نميمونه.
    يه شعر واستون مينويسم، پيشنهاد ميكنم هر وقت مشكلات در تنگنا قرارتون دادن با يادآوريش خودتونو آروم كنيد...

    و خداوند اينجاست
    پيش من، پيش شما
    پيش آن تنگ بلور خالي
    در همان نزديكي
    در تمام لحظات
    در همان لحظه كه بر ميگيرد
    ترس اندام نحيف مارا
    يا فرو ميرويم از غصه و غم
    در اتاق مبهم فكر و خيال
    پس چرا ميپرسي
    كه خداوند كجاست؟......

    راستي! ما هم براي شما و مادرتون دعا ميكنيم از خداوند ميخوايم تا بار ديگري آرامش رو به خونتون برگردونه.
    موفق باشي دوست گلم!

  12. 9 کاربر از پست مفید hamishetanha تشکرکرده اند .

    hamishetanha (چهارشنبه 22 دی 89)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 [ 16:14]
    تاریخ عضویت
    1389-4-21
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    384

    تشکرشده 385 در 102 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    فرانك عزيز همونطور كه دوستان گفتند هر كدوم ما آدم هستيم و داراي احساس اما خوب ممكنه اعتماد به نفس اين آقا زياد بوده خودتم ميگي كم عقله پس ناراحت نباش اون كسي كه هم كفو و شايسته توست به وقتش مياد سراغت.
    --------------------------------------------------------

    اين خواستگارت مرا ياد يه خاطره انداخت : زماني كه بچه بودم يه همسايه داشتيم كه يه پسر داشت از لحاظ عقلي مشكل داشت همه بچه هاي محله ازش مي ترسيدند و تا مي ديدنش جيغ مي زدن اونم دنبالشون مي كرد و كتكشون مي زد اما من با اين كه خيلي ازش مي ترسيدم سياست داشتم تا مي ديدمش يه لبخند بهش مي زدم و سريع از كنارش رد مي شدم ...
    خلاصه بعد از سالها خواهرم مادرش را ديده بود و مادرش گفته بود كه پسرش فوت كرده و بعد سراغ مرا گرفته بود و گفته بود بچه ام چقدر خواهرت را دوست داشت وقتي خواهرم اومد ماجرا را تعريف كرد همه خواهر و برادر هام خنديدند و مسخره ام كردند من هم دست پيش گرفتم خودم گفتم پس بيچاره مجنون من بوده و نفهميديمش
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    انشالله آرامش به خودت و خونوادت برگرده و همه مشكلاتتون حل بشه




    چرا بعضي وقتها دكمه ويرايش فعال نيست؟؟؟

    ... به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید
    مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

  14. 7 کاربر از پست مفید parvaz2010 تشکرکرده اند .

    parvaz2010 (سه شنبه 26 بهمن 89)

  15. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    فرانک عزیزم

    این نوع نگاه ماست که زمینه احساس بدبختی ، خوشبختی و رضایت یا عدم رضایت از زندگی را برای ما فراهم می سازد ، و درست به همین دلیل خوشبختی یا بدبختی ما به درون ما برمیگردد .

    نوع نگرش کسی ، به مشکلات و مصائب از جایگاه مثبت اندیشی ، نکاتی ظریف را نشانه می رود و به اصطلاح نمیه پر ظرف زندگی را می بیند ، و به عمق مسئله نظر می کند و حتی در اون وسیله ی رشد می یابد و نوع نگرش یکی دیگر ، نیمه خالی را نشانه می رود و سطح را نظر می کند و از این مشکلات جز درد شکار نمی کند و محدودیتی خفقان آور تصویر می کند و لذا تخلیه انرژی می شود و .......


    نوع نگرشت را عوض کن ، می توانی اینگونه فکر کنی که مشکلات ، یا همون مسائل برای اینه که به حرکت بیفتیم و راه حلی پیدا کنیم که موجب پختگی و آگاهی و رشد بیشتر بشه ، در این صورت آنچه از آن نام بردی را به گونه ای دیگر خواهی دید و در عین همدلی و همدردی با کسان ، روح و روان خودت را مدیریت می کنی که آسیب نبیند و رنجی که می کشد هم رنج سازنده باشد نه کاهنده و خواهی دید که آنها را مورد همدلی قرار داده و نگرش مثبت خود را به آنها هم انتقال داده ای .


    پس اینجا مدیریت کردن مسائل مهمه که از نوع نگرش ما بر می خیزد .

    اگر اینجور نظر کنی با خودت ارتباطی انرژی بخش و پویا برقرار خواهی کرد و می یابی تا خودت هستی تنها نیستی ، همان خودی که تبلور خداست .


    مگر نه ؟؟؟




    فرانک جان


    دلم میخواد از این موضوع خواستگارت با هم یه استفاده ای داشته باشیم ( خارج از بحث قصدش و خواستگاریش بلکه در نفس عملش و پیشنهادش نظر کنیم ) که اگر جور دیگه ای بخوایم ببینیم ( مثبت اندیشی ) چی می تونیم از توش در بیاریم که برات زیبا باشه ؟ یا درس یا تجربه جالبی داشته باشه ؟

    موافقی عزیزم ؟؟

    دوستان شما هم هستین ، همه همین موضوع را مورد کنکاش قرار بدیم از زوایه مثبت و نکته ها را از این زوایه شکار کنید .

    منتظرم

    فرانک جون بجنب که خودت پیشی بگیری بر بقیه .......


  16. 9 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 20 دی 89)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    hamishetanha عزیز دلم با اجازه ت من فقط همیشه صدات میکنم چون از تنهایی خوشم نمیاد باشه ؟
    همیشه عزیزم ممنون از صحبتهای قشنگت که با وجودیکه خودم میدونم اما یادآوریشون از زبان یک دوست خیلی حس خوبی بهم داد دوست دارم
    خواهرم هیچوقت شانه خالی نمیکنم چون نامردیه!(درسته دخترم اما از نامردی بدم میاد حتی اگه از طرف خودم باشه)...عزیزانم رو تنها نیمذارم ...چون خیلی خیلی بهم امید دارن و حسشون بهم مثل یه مرد هست نه دخترشون
    به خدا هم معلومه اعتماد دارم اما راستش میدونم که به یقین نرسیدم و مشکلم همینه .اگه کسی راهکاری تو این زمنیه داره بهم بگه ممنونش میشم
    در ضمن شعرت هم قشنگ بود دستت درد نکنه گلم.

    parvaz2010 نازنینم از تو هم ممنونم ، خاطره ات هم جالب بود!

    و اما شما فرشته مهربان
    نوع نگرش رو خیلی خیلی قبول دارم و میدونم چقدر مهمه!
    عزیز جان باور کن الان دیگه خیلی فشار رومه وگرنه همچین دختری نیستم که نیمه پر لیوان رو نبینم و تنها بدیها رو ببینم.به قول شیدا جان سعی میکنم از تو زشتیها و بدیها و سختیها هم دنبال زیبایی و خوبی بگردم و وقتی پیداش میکنم نمیدونی چقدر خوشحال میشم.
    من از بچگی با سختی آشنا بودم و هستم .وقتی میخواستم برای اولین بار کنکور بدم به یه بحرانی دچار شدم که یادآوریش هم باعث میشه چند دقیقه دلم واسه خودم بسوزه هم اینکه به خودم از ته ته دلم افتخار کنم که بدون حمایت کسی و تنها با تلاش و مدد خداوند تونستم به خواسته ام برسم و حالا که سالها گذشته همه اقرار میکنن که واقعا پشتکار داشتم و هرکی جای من بود محال بود بتونه دوام بیاره

    یه بار دیگه هم گفتم که من این حرفا رو فقط اینجا میزنم نه جای دیگه و مخصوصا تو خونه .

    اتفاقا گاهی خواهرهام میگن : مگه ما چه گناهی کردیم که باید این همه عذاب بکشیم ؟
    چرا حق نداریم مثل مردم شاد باشیم؟ چرا از نعمتهایی که خدا بهمون داده نباید استفاده کنیم؟

    خواهر کوچیکم میگه چرا پدر و مادر ما مثل دوستام با محبت نیستن و به ما محبت نمیکنن هیچ مدام اذیتمون هم میکنن ؟چرا پدرم باید از حمام رفتن من ناراحت بشه و بهم تذکر بده؟!!!!!
    میگه بعضی دخترا نه تنها باعث افتخار خونواد ها نیستن بلکه باعث آبروریزی هم هستن -پرخرج هستن --کاملا آزاد هستن--حتی شرم و حیا هم ندارن و ... اما خونوادهها شون طوری ازشون تعریف میکنن که انگار تنها اون روی زمین هست و دیگه هیچکی ؟بهش افتخار میکنن و میگن : بهترین رشته درس میخونه در حالیکه اینطور نیست! میگن تک ونمونه ست در حالیکه واقعا نیست!
    اما ما...کاملا برعکس تو همه چی
    در جوابش همیشه بهشون امیدواری میدم . میگم خدا بهمون ظرفیت چنین زندگی ای رو داده پس نگرات نباش-- میگم با تعریف و تمجید که ما بزرگ نمیشیم --میگم صبر داشته باشین عزیزانم که خدا از حال ما باخبره و خودش میدونه چی به چیه و ...
    گاهی بهم میگه : الکی خوش یا خنده ای که میکنی خنده بی عاریه!!
    اما من بازم بهش لبخند میزنم ...

    فرشته در مورد این خواستگارم
    راستش اگه بازم کسی نمیگه بدبینم یا نگرشم اشتباه یا ... باور کنید هیچ چیز مثبتی من توش نمیبینم نه اینکه تعصب داشته باشم چون ازم خواستگاری کرده ها.
    البته قصد ندارم به مخلوق خدا ایراد بگیرم که عیب نقاش گرفتن خطاست!
    اما برای من چیزی نداره شاید آرزوی بعضیها هم باشه

    تو پست قبلیم درموردش گفتم یه چیزایی ...حالا هم میگم ...مثلا اومده اتاقمو تمیز کنه (هم اول هم بعد از خواستگاریش) خم که میشه چیزی برداره یا کاری کنه از بس شلخته ست و ...(چی بگم) تمانم لباسش میره بالا و بدنش می افته بیرون حالم بهم میخوره .آخه آدم انقد بی عقل که ... لااقل وقتی میاد اینجا باید مواظب باشه ...سیگار که میکشه ( من متنفـــــــــــــــــــّر م از مرد سیگاری)
    وقتی حرف میزنه یواش یوااااش و بی حوصله(یه فیلمی بود به اسم نمکی--مهدی فخیمی اگه درست گفته باشم خیلی وقت پیش بازی کرده ؟ بادکن میفروشه --مثل اون)
    هر بار که میاد باید بگم اینجا رو هم تمیز کن----اونجا رو تمیز کن----و اگه نگم نمیدونه کارش چیه ؟!!!!!!!!!
    یه بار الکی اومده میگه برم برات شیرینی بیارم ؟؟؟!!!!!!!!!!
    میگم نـــــــــــــــنه شیرینی برای چمه ؟...ای خداااااا

    [b]حالا خواهش میکنم شما هم قضادت کنید به خدا خوشحال میشم اگه دید من اشتباهه خودمو اصلاح کنم[/b]

    اینارر چون شما نمیشناسید میگم وگرنه

  18. 4 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (دوشنبه 20 دی 89)

  19. #10
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟

    عزیزم

    یه وسعت دید به خرج بده ، از زوم روی خواستگاری این آدم بیا بیرون و خود ماجرا را بنگر ، از بیرون نگاه کن .

    مثلاً یکی از دوستان به اعتماد به نفس این آقا اشاره کرده بود . خوب دقت کن ، جسارت و اعتماد به نفسش رو !!! جالب نیست ، حال شما اگر این مقدار جسارت و اعتماد به نفس داشتید ، اچازه میدادید دیگری براتون تصمیم بگیره ؟؟؟

    این درس قشنگی از همین اقای سیگاری و ... برای شما نیست ، فرصت درک و جرقه ای برای تقویت اعتماد به نفس و جرأت ورزی در این ماجرا برات نیست ؟؟!!

    این یک زوایه از نگاه مثبت من بود ، بقیه را رو نمی کنم ببینم دیگران و خودت چی می بینید .


    .

  20. 7 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 20 دی 89)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.