مقابله با شکاک بودن

[user19989]

با سلام

من یک پسر 28 ساله هستم . یکبار ازدواج نا موفق داشتم . با یکی از همکارانم بعد از مدتی آشنا شدم چون خیلی احساس تنهایی میکردم .

اما بعد مدتی بدون دلیل شکاک شدم . برام خیلی راحت هست که رابطه ام رو کات کنم اما مسئله اینجاست که اون همکارم هست و همیشه میبینمش . میدونم کلافه شده از من . اما من تا میام خودم رو اصلاح کنم اتقاقی میوفته که منو تو فکر میبره . مثل دیشب که بهش sms دادم و شب بخیر گفتم . بعد از نیم ساعت sms داد ... اون لحظه من فکر کردم که بعد از تماسش با یک فردی دیگه جواب sms منو داده ... این اولین بار بود که این جریان پیش میومد که دیر جوابم رو میداد ... ساعت 1.5 2 شب بود .

وقتی هم این افکار میاد سراغم و نمیتونم اوضاع رو کنترل کنم حالم خیلی بد میشه طوری که فشارم میره بالا و روی پاهام نمی تونم وایسم و حالم به هم میخوره ... و نمیتونم نفس بکشم .

این اوخر هم خیلی دوچار افسردگی شدم . من شغلم برنامه نویسی هست و بخاطر کارم نمی تونم قرص مصرف کنم .

من اون دختر و رابطم رو خیلی دوست دارم . نمیخوام رابطه ام رو بخاطر شکاک بودن از دست بدم . خیلی سخته برام ...

فقط بگید چیکار باید بکنم که این احساس مسخره نیاد دیگه ...

[pardis81]

سلام دوست عزیز .به تالار همدردی خوش اومدی .
دلیل اینکه از همسرتون جدا شدید چی‌ بود همین شکاک بودن شما بود ؟؟؟
به نظر من بایدبرین پیش روانپزشک تا بتونید این مشکل حل کنید .
در ضمن چرا فکر می‌کنید که نمیتونید قرص مصرف کنید ؟؟؟!!! اگه منظورتون احساس خواب آلودگی‌ هست که اون بعد از این که بدنتون با قرصا عادت کرد این مشکل هم حل می‌شه .
موفق باشید

[user19989]

سلام دوست عزیز .

علت جدا شدن از همسرم این نبود . خیلی به اون اعتماد داشتم حتی توی اینترنت اگر هم با پسری چت میکرد به هیچ عنوان نه ناراحت میشدم نه شک میکرم . علت جدایی ما دخالت های مادر ایشون و اینکه ایشون ناراحتی روحی داشت که من بعد از ازدواج متوجه شدم . من خارج از ایران زندگی میکردم بعد مدتی خیلی دیدم شرایط حاد هست و من واقعا قادر به کنترل وضعیت نبودم . و نا امیدی از شرایط باعث شد که من برای مدتی به ایران بیام و جدا زندگی کنم گفتم شاید یه فاصله مشکل رو حل کنه تا حدی و من هم کمی به روحم استراحت بدم چون این وضعیت منو هم افسرده کرده بود . که بی فایده بود و تصمیم گرفتم جدا بشم .

میدونید کار من فکری هست . و فکر میکردم مصرف قرص باعث بشه تو کارم اختلال ایجاد بشه . برای همین مخالف بودم و فکر میکردم خودم باید اولین فردی باشم که به خودم کمک کنه . گرچه این 1 سالی که ایرانم و مخصوصا این اواخر نتونستم رو کارم تمرکز داشته باشم .

میدونید من خیلی احساسم قوی هست نسبت به اطرافم . احساس میکنم شاید واقعا اون فرد با من رو راست نیست . گرچه به احساساتم شک کردم . از یک طرف می ترسم از اینکه به چیزایی که فکر میکنم و وجود ندارند بالاخره بوجود بیاد !

خدا بهم کمک کنه ...

[digitalman]

سلام
دوست من شما گفتید قبلا شکاک نبودید . پس حتما یه دلیلی داشته که الان اینطور شدید . به نظر خودت این شک کردنها ریشه در چه چیزی داره ؟
مهمترین اتفاقاتی که باعث شک کردن شما شده چیه ؟ قطعا با مواردی مثل دیر جواب دادن یک اس ام اس و ... آدم مشکوک نمیشه ؟

[user19989]

سلام دوست عزیز .

راستش رو بخواهید در مدت 1 سالی که اومدم ایران چندین رابطه داشتم که 2 مورد اون بدلیل عدم صداقت بهم خورد . که مورد اول شاید کمتر از 1-2 روز کاملا فراموش شد . اما مورد آخر کمی برام سخت بود . اما تو ای رابطه ها بیشتر خودم رو مقصر میدونستم . بخودم میگفتم که چرا باید رابطه ای ایجاد کنم که نهایتا به این موارد ختم بشه . مدت 4-5 ماه از این موضوع گذشت حتی موقعیت ایجاد رابطه جدید بود . اما نگران بودم ... به موضوع خیانت یا شکاک بودن اصلا فکر نمی کردم . تنها موضوع فکر جدایی من و همسرم چیزی بوده که هر روز با من همراه بوده و تجدید خاطرات بد ...

خودم هم احساس میکردم این 2 ماه اخیر خیلی برام سختر از روزای دیگه بوده . و هر روزش سختر از روز قبل .

نمیدونم فکر میکنم شاید یک فرد پارانویید شدم . که در مدت 3 هفته اخیر خودشو کاملا نشون داده حتی علائم اون را کاملا دارم و چند ماه پیش این موضوع رو یکی از دوستان که روانشناس هست گفتن به من . امروز خیلی بدتر شدم با اینکه دوستم خیلی سعی کرد که منو از بابت خودش خیال جم نگه داره . اما اضطراب داره منو واقعا از پا در میاره . و فکرای مسخره ... طوری که الان میدونم این لحظه کجا هست و مطمئنم اما باز شک دارم ...

هر چی فکر میکنم و ریشه یابی میکنم واقعا به جواب نمیرسم . اگه مسئله خیانت هست که همه ما در طول عمر اون رو تجربه میکنیم . اما چرا بدون دلیل باید اینطوری بشه ! من فکر میکنم شاید مشکل چیز دیگه ای هست ...

[بهشت]

شما هنوز درګیر مساله طلاقتون هستید. هنوز خوب با اون موضوع کنار نیومدید.

1- نګاه خاصتون به بیماریهای روانی و ترستون از مصرف دارو. بدون این که کسی مطرح کنه یا دکتر رفته باشید، خودتون پیشاپیش بهش فکر می کنید و ردش می کنید، چون در ذهنتون و دلتون هنوز باهاش درګیرید.

2- خودتون هم اشاره کردید که تنها موضوع فکر جدایی من و همسرم چیزی بوده که هر روز با من همراه بوده و تجدید خاطرات بد ...

3- شما با 28 سال سن تجربه ی روابط متعددی را دارید ( دوستی و ازدواج ) که متاسفانه به علت نتایج بدشون ذهنیت شما را خراب کرده و باعث آشفتګی و پریشانیتون شده.

4- دلیل طلاقتون خیلی محکم و واضح نبود. واقعا به همین دلیل بود؟؟

راه حل:
به نظر من بهتره یه مدت دور هر نوع رابطه ای را خط بکشید و رو خودتون و آرامشتون کار کنید. می تونید اینجا از زندګی قبلی و تجربه تون بګید و با تحلیل اون به کمک دوستان اشکالات کار را پیدا کنید. می تونید برید مشاوره.

[digitalman]

با اینکه من جواب سوالاتمو بطور دقیق نگرفتم اما یکی از دلایل مشکلات شما رو این مورد میدونم :

راستش رو بخواهید در مدت 1 سالی که اومدم ایران چندین رابطه داشتم که 2 مورد اون بدلیل عدم صداقت بهم خورد .

بنظر من داشتن چندین رابطه هنگامیکه شما در یک بحران روحی هستید اصلا درست نیست . بهتره به خودتون و روح و روانتون کمی استراحت بدید .

با یکی از همکارانم بعد از مدتی آشنا شدم چون خیلی احساس تنهایی میکردم .

در مورد اون خانوم هم با شرایط موجود بهتره رابطه رو قطع کنید .