به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 89 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1389-10-07
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,624
    سطح
    23
    Points: 1,624, Level: 23
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با پدر و مادرم

    سلام.
    پسری هستم دانشجو در یکی از شهرستان های ایران.

    فردی بوده ام که تقریبا کما بیش به هر چی که خواستم رسیدم و همیشه اهداف خوبی رو داشتم. اما اخیر کاملا خرد شده ام. کاملا نابود شدم. کاملا اهدافم از بین رفته و کل شب و روزم به هدر میرود.

    مشکلی که چند سال است (تقریبا 4-3 سال) پیدا کردم، پدر و مادر و رابطه ام با آن هاست.
    از 3 سال پیش رفتارشان خیلی با من عوض شد. من فرزند آخر هستم و همه بچه های خانه، سر و سامان گرفته و از خانه رفته اند. و فقط من مانده ام.
    همیشه و همیشه بهترین رفتار را برایشان داشته ام. هیچ وقت یادم نمیاد کوچکترین بی احترامی بهشان کرده باشم. و همیشه دستشان را تا نهایت توانم گرفته ام و حتی مثلا نمیگذارم مادرم در خانه تقریبا دست به سیاه و سفید بزند.

    احساس میکنم در خانه به من به عنوان موجود زیادی نگاه میکنند. از صبح که از خواب بلند میشم، به جای سلام و صبح به خیر، طعنه و کنایه میشنوم تا شب که بخواهم بخوابم. تقریبا در هر جمله ای که به من میگویند یک طعنه وجود دارد. احساس میکنم در خانه زیادی شده ام. نه میتوانم ازدواج کنم، نه میتوانم مستقل زندگی کنم.
    تقریبا مادرم هر روز سرم منت میگذارد. هر روز. هر وقت بحث پول و اینا پیش بیاد، قطعا یه چیزی به من میگه.
    تقریبا دز زندگیشون کوچکترین جایگاهی ندارم. کوچکترین جایگاه.

    مثلا خودشان نیازهای مالی من رو میدونند (مثلا 6 ساله یه پیراهن دارم!! خودتون تا آخرش برید!) ولی با اینکه خدا رو شکر درآمد خوب و کافی هم دارند، وقتی من نیاز مالیم رو مطرح میکنم، اصلا اهمیت نمیدن.
    اصلا دیگه جرات مطرح کردنش رو هم تقریبا ندارم. از بس گفتن نداریم، نداریم، نداریم.
    جالب تر اینکه میگن نداریم، ولی مثلا یه ماه بعدش میبینم چند میلیون تومان خرج یه مسئله ای فوق العاد ه بی ارزش (دور از چشمان من!) میکنند.

    خوب من خیلی(خدا شاهده خیلی) دنبال کار گشتم، کسی به این شیوه به من کار نمیداد. تصمیم گرفتم با چند تا از دوستان یه کسب و کار کوچک راه بندازیم که تقریبا در خانه انجام میشود. لذا بیشتر وقتم در خانه میگذرد.(روزهایی که کلاس دارم که خانه نیستم، وقتی برمیگردم)
    مثلا بعد از یه مدت که با کلی ذوق و شوق مطرح کردم، از روز اول فقط تمسخر و طعنه و کنایه شنیدم تا به امروز. خوب کسبه دیگه. یه موقع میگیره، یه موقع نمیگیره!

    بدتر اینکه مادرم یک نژاد پرست واقعی است. مثلا من پوست سبزه ای دارم و برادرم پوست سفید. در هر بحثی و اظهار نفرتی که از من دارد، من رو با الفاظ زیبایی مثه سیاه، زشت سیاه ، زشت و .... خطاب میکند. (خدا شاهده هیچ وقت جوابشون رو ندادم! فقط به روش خندیدم و رفتم یه گوشه یه دل سیر گریه کردم!)

    این قضایا خیلی پیچیده است و من هم الان ذهن اشفته ای دارم. نمیدونم چه کنم. خسته شدم.
    دو ترم پیش هم به همین دلایل فشار های روحی و روانی مشروط شدم و اگه این ترم هم بشم، از دانشگاه اخراج میشم و دیگه نور علی نور میشه.(البته خانوادم نمیدونن)


    فرض کنید تو کل دنیا یه پدر و مادر دارید که به جز خدا، نیاز به حمایتشون دارید و حالا...

    لازم به ذکره این رفتار ها رو فقط با من داشته اند و توی این 3-4 ساله تقریبا شروع شده.
    حالا مشکلات مالی واسم مهم نیست، خدا بزرگه. اما طعنه هاشون چی؟ نژاد پرستی های مادرم چی؟
    دیگه بریدم. خسته شدم. خسته.کلا دارم میبینم که نابود شدم.(تقریبا 80 درصد موهام سر فشار های روانی و روحیم ریخته)
    از گریه کردن هم خسته شدم.

    چی کار کنم؟


  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: مشکل با پدر و مادرم

    alitanha گرامی

    به تالار همدردی خوش آمدید


    شما چند سال دارید و چند خواهر و برادر ؟؟

    پدر و مادر شما در چه سنی هستند ؟

    دقیقاً از چند سال پیش که این برخوردها شروع شد ، چه اتفاقی افتاد که این رفتارها شروع شد . هرچه اطلاعات ما بیشتر باشه ، بهتر می توانیم راهنمایی کنیم .

    فی الحال ، نگران نباشید ، مشکل شما حاد نیست ، و قوی باشید .

    ادامه راهنمایی بماند بعد از دریافت اطلاعات بیشتر .


  3. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 08 دی 89)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 89 [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1389-10-07
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,624
    سطح
    23
    Points: 1,624, Level: 23
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با پدر و مادرم

    تشکر از پاسختون.
    من حدود 21 سال. پدر و مادرم هم حدود 65-70 ساله هستن.

    از وقتی که پدرم از کار بی کار شد(یعنی دیگه نرفت کار کنه!) و همزمان من هم وارد دانشگاه شدم و بچه های دیگرمون هم رفتن سراغ خونه و زندگی خودشون. حدود 3 سال یا بیشتر.

    ما سه تا بچه ایم.
    و فقط من در خانه باقی مانده ام.

    باز هم تشکر از کمکتان.

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: مشکل با پدر و مادرم

    برادر عزیزم تا حالا مطرح کردی این موضوع رو به پدر و مادرت؟ که از زفتارهاشون رنج می بری؟ با خواهر برادرهات چطوری؟ می تونی از مشکلت باهاشون حرف بزنی؟ کسی رو داری باهاش درد دل کنی؟ شما بسیار جوون و کم سن هستیدو کمتر کسی در این سن و سال کسبو کار درست و حسابی داره
    فعلا وقت درس خوندن شماست
    می شه نمونه های بیشتری از رفتارهای ایشون رو بگید؟
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 آذر 91 [ 18:02]
    تاریخ عضویت
    1389-8-28
    نوشته ها
    725
    امتیاز
    3,175
    سطح
    34
    Points: 3,175, Level: 34
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,056

    تشکرشده 2,054 در 617 پست

    Rep Power
    86
    Array

    RE: مشکل با پدر و مادرم

    من شما را درک می کنم. تا حدودی درست می گید. اما بهتره یه کم هم از خودمون بپرسیم که باید چی کار کنم تا اوضاعم بهتر بشه.
    پدر و مادر شما با شما 50-40 سال اختلاف سنی دارند. در حالیکه می گن سرعت تغییر و تحولات در جوامع بشری اینقدر زیاد شده که فاصله ی بین نسلها به کمتر از ده سال رسیده. یعنی اگه کسی 8-7 سال از شما بزرگتر باشه میشه یه نسل دیگه. با یه تجربیات و یه دنیای دیگه.
    سعی کن افکار منفی را از خودت دور کنی. از همین چیزهای کوچولو. چرا اسم خودت را گذاشتی علی تنها؟؟ از همین اسم افکار منفی شروع می شه تا ....
    پدر و مادرت را نمی تونی تغییر بدی. خودت را که می تونی. می دونم کار پیدا کردن سخته. اما یه کار ساده با درآمد کم هم که شده پیدا کن. خوراک و مسکنت که با پدر و مادرته. این کار محض سرگرمی و تجربه و درآمد مختصری برای لباس و تفریح و ... باشه. شما 21 سالته. 6-5 سال دیگه باید مسولیت یه زندگی را به عهده بگیری. از الان شروع کن به آماده شدن. کار کردن اولین قدمه. هم از این تنهایی و افکار منفی راحت می شی و هم برای ورود جدی به دنیای کار آماده می شی.
    با دوستان و همکلاسیهات هم برنامه های تفریحی سالم و ورزش بذارید.
    یه برنامه منظم هم برای درس خوندنت بذار.
    در ضمن فکر می کنم لزومی نداره توی خونه زیاد توی کارهای مادرت دخالت کنی. با توجه به اینکه شما سه نفرید و بچه کوچیک هم تو خونه نیست، ایشون کار خاصی ندارند که لازم باشه شما کمک کنید. بذارید کارهاشون را خودشون انجام بدن ( کمک کنید. مخصوصا در خرید و کارهای بیرون از خونه ) که سرگرم باشند و احساس بیهودگی نکنند. شاید اونها هم دلتنگی های خاص خودشون را دارند که شما ازش غافلید. شاید با رفتن بچه ها فکر می کنند که پیر شدند و تنها. بذارید کار کنند تا حس مفید بودنشون را از دست ندن و در ضمن به شما هم کمتر گیر بدهند.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.