چقدر سخته ببینی یکی از کسایی که دوستش داری منتظر مرگشه
چقدر سخته با همون حال خرابش همیشه با مهربونیش و معصومیتش باهات برخورد کنه
چقدر سخته که همه یواشکی در مورد مرگش صحبت کنن
چقدر سخته که بفهمه داره میره اما به روی خودش نیاره
چقدر سخته بس که کمبود محبت داشته از این راه دل اطرافیانشو به رحم بیاره
چقدر سخته با خنده از مریضیش بگه
چقدر سخته برخلاف بی محبتی اطرافیان تموم محبتشو نثار همه بکنه
چقدر سخته ببینی به خاطر اشتباهات خونوادش ازت معذرت خواهی کنه
چقدر سخته فکر کردن به لحظه ای که با همسرم برای دعوت عروسیمون رفتیم و پدر مادرش با بی اعتنایی گفتن اشتباه کردین کارت اوردین اما خودش اومد با حال مریضش
چقدر سخته فکر کردن به لحظه ای که اومد عروسیمو گفت دختر عمو عروسیت مبارک
چقدر سخته یاداوری شادیش تو عروسیم
چقدر سخته یاداوری تموم خاطره های بدی که از بقیه داشتم و اون سعی میکرد همیشه هشیارم کنه نگاههای هرزه ی فامیل و بهم گوش زد میکرد
چقدر سخته بدونی پسر عموت داره شیمی درمانی میشه
چقدر سخته تا در خونه شون بری اما پاهات اجازه ی رفتن نده
چقدر سخته نتونی ببینیش نتونی بهش روحیه بدی نتونی روحیه خودتو حفظ کنی
چقدر سخته یاداوری زمانی که در خونه شون میرفتی با هزارتا ارزو و عمو بی تفاوت و غیر مستقیم میگه نباید میومدی و پسرش بر خلاف حرفهاش دل مهربونی داشت و بهت خوشامد میگفت
چقدر سخته کاری از دستت بر نیاد
خدایا خدا جونم به جوونیش رحم کن اخه مگه اون چند سالشه که باید اینقدر رنج بکشه و به روی خودش نیاره خدا جونم مگه عموم چقدر توانایی داره که 17سال بچه بزرگ کنه و بعد شاهد ذره ذره اب شدن بچه اش باشه اخه مگه مادربزرگم چقدر صبور که مرگ 3تا از بچه هاشو ببینه و الانم اب شدن نوه شو خدا جونم زن عموم یه مادر میتونه ببینه بچه های هم سن وسال بچه ش با انگیزه و با شادی زندگی میکنن اما بچه اون فقط....اخه خدا جونم تو. بگو تحمل داره خدایا قربون حکمتت برم قربون امتحانهای سختی که میگیری برم اما به پسر عموم رحم کن خدا جونم به عموم رحم کن
اخ که چقدر دلم گرفته کاش مامانم الان ازش حرف نمیزد نمیتونم برم ببینمش فقط از دور براش دعا میکنم.دستم میلزه مثل دلم نمیدونم چرا یکدفعه ر وحیم عوض شد اما خدا شکر باز این فضای همدردی میتونه کمی ارومم کنه با نوشتن
علاقه مندی ها (Bookmarks)