سلام داستان من کمی طولانیه ولی خلاصش می کنم.
من پسری 21 ساله هستم دانشجوی کارشناسی کامپیوتر توی یه شهر دیگه غیر از شهرخونمون هستم. یه مغازه خدمات کامپیوتری هم توی محلمون و نزدیک خونمون دارم. تابستون توی این مغازه با یه دختری 19 ساله مشتریم بود که خوشم ازش میومد . یه روز برای یه کاری با یه شماره از خونشون بهم اس ام اس داد من هم کار رو براش انجام دادم اما این شمازه شد بهانه ای برای نزدیکتر کردن خودم بهش. اولش واقعا هدفم رو نمی دونستم تا حالا هم با هیچ دختری ارتباط نداشتم اما کم کم با اس ام اس به بهانه های مختلف دادن خودم بهش نزدیک می کردم حتی بهونه های عجیب غریب براش جور می کردم که بکشونمش در مغازم. اون اوایل خیلی سرد و بد اخلاق بود و جواب اس ام اس هامو نمی داد بعد یه مدت ازم خواست پروژه ترم آخر کاردانیشور براش آماده کنم من هم از خداخواسه قبول کردم.این شد بهانه ای برای ارتباط بیشتر . از این به بعد دخترخانم من رو داداش صدا می زد اما من دوس نداشتم چون کم کم به فکر ازدواج باهاش بودم. تا یه روز دل رو به دریا زدم و گفتم دختر خوب من به تو علاقه دارم و نمی خوام داداشت باشم. اون خیلی ناراحت شد گفت اصلا پروژه هم نمی خوام اما من چون می ترسیدم بره گفتم باشه تو هی بگو داداش من کوتاه اومدم. یه مدت گذشت یه بار دیگه این بار کمی محکم تر گفتم نمی خوام داداشت باشم و اون در جواب به من گفت برای زندگی مشترک علاقه دو طرفه لازمه که اون به من علاقه نداره. من هم دلم شکست و قطع ارتباط موقت کردم تا اینکه چند روز بعد اومد سراغم دیگه بهم داداش نمی گفت و باهام بیشتر از قبل صمیمی بود بهم زنگ می زد احوالم می پرسید درد دل می کرد ازم تو کارهاش کمک می خواست منو به یه بهونه برد در خونشون بهم قهموند مادرش در جریانه ئ البته چد امتحان زیرکانه هم ازم کرد. تو این دوره اون هروقت بیکار می شد سراغ من میومد و من هم دریای محبت بودم براش .من هم هروقت می گفتم به فکر ازدواجم اون با سکوتش من رو خوشال می کرد. تا اینکه یه روز یه بنده خدایی که دوستم بود به عنوان مشاوره بهم گفت تو کنترلت به دست دختره افتاده باید رابطتو سرد کنی تا اون هم مستقیما بگه دوست داره . من هم یه بار این کار رو کردم حاضر نشد ابراز علاقه بهم کنه ولی گفت بهم احتیاج داره تو درسهاش (بهونش بود) و بی انصافیه باهاش سرد باشم بار دوم هم انجام دادم اون قهر کرد خودم طاقت نیاوردم بهش اس ام اس دادم . یه مدت گذشت ئفعه سوم خواستم که محکمتر باشم گفتم اون اگه بهم ابراز علاقه مستقیم کنه کارم راحتتر می شه اما دفعه سوم قاط زد هرچی بد و بیراه بود نثارم کرد و گفت دوسم نداره. من هم قهر کردم اما بعد از چند روز باز نتونستم و رفتم سراغش .الان یه مدته اشتی کردیم توی گفتارش دائما میگه هیچ علاقه ای بهم نداره اما توی یکی دو مورد رفتارش نشون داده براش مهم هستم. مثلا میگه تمایلی دیگه نداره به من اس ام اس بده چون نمی خواد من بهش وابسته باشم اما فرداش یه اس ام اس مناسبتی میده. تو رو خدا کمکم کنید من الان باید چکار کنم که دختره حداقل این قدر اصرار الکی نکه بی علاقس و رفتارش جور دیگه باشه هر وقت بهش می گم قعر می کنه. خیلی دوسش دارم. هدفم هم ازدواج ولی توی 2 یا 3 سال دیگه . خدا رو شاهد می گیرم هم توی این مدت و تا 10 سال دیگه هم اگه نامحرم بهم باشه بهش حتی یه نگاه هم نکردم خیلی شرم و حیا دارم هیچ نه به فمر بیرون رفتن باهاش نه روابط نادرست و نه دست زدن بهش هستم . به خدا اگر شرایطشو داشتم همین پنجشنبه میرفتم خواستگاریش خانواده ام هم در جریان کارم هستن و فقط مشکلم این دو سه ساله تا شرایطم جور بشه برای ازدواج. لطفا نگید نامزدی که با این رفتار ایشون و شرایط فعلی من جور در نمیاد فقط بگید چکار کنم نخواستیم علاقشو بگه لااقل ساکت بمونه و مثل اوایل محترمانه وصمیمانه رفتار کنه تا بعدا بینیم چی میشه؟ به نظر شما چکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)