با سلام و خسته نباشید به همه شما عزیزان
راستش من 1 سال هست که ازدواج کردم .من 27 سالمه و شوهرم 26 سالشه. آشنایی ما از طریق خانواده هامون بود و پدر و مادر همسرم منو بهش پیشنهاد دادان.همسرم خیلی گله. با ایمان، مهربون، دلسوز ، ولی 2 تا ایراد بزرگ داره 1 بچه ننه است (با عرض پوزش) 2 بی مسئولیته (تنبله) . باید توضیح بدم که شوهرم 2 روز در میون شیفته و 24 ساعت خونه نیست و طبق خواسته خودش من توی این 1 سال روزایی که نبود میرفتم خونه مامانم.همین بلای جونم شد چرا که شوهرم این حق رو بر خودش میدید که اونم وقتی میاد باید بره پیش مادرش !!!!! ولی بعد مدتی این رفتنا تبدیل به مشکل بزرگی شد .تقریبا صبح و بعد از ظهر 2 روزی که خونه بود میرفت اونجا و به زندگی نمیرسید. کارها عقب میافتاد .منم که میگفتم نرو دعوا میگرفت که تو منو میخوای از خانوادم بزنی.البته مادر شوهرم هم مدام اونو واسه رفتن به خونش تحریک میکنه . من 1 روز خوش با شوهرم نداشتم. تو این 1 سال مزه استقلال رو نچشیدم. صبح تا3 من که میرم سر کار شوهرم اونجاست. بعدم که میام بازم به عنوان دیدن باید بریم اونجا . دیگه خسته شدم .سر این موضوع بحث کردیم و من 1 هفته رفتم خونه مامانم. از شما مشاور عزیز کمک میخوام که راهنماییم کنید که چه کنم که از وابستگی به خانوادش کم بشه !!!! من گفتم خونخ مامانم نمیرم و میمونم خونه و هفته ای 2 بار با هم میریم خونه پدر مادرامون ، یا اینحال بازم قبول نمیکنه و میگه من باید هر روز برم که دلم تنگ میشه (همش زیر سر مادرشه ، آخه دوستم نداره و میخواد منو اذیت کنه اینو شوهرم هم میدونه) ولی بازم حاضر نیست به خواسته من عمل کنه !!!! چه کنم ؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)