به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 104
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 91 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-02
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,391
    سطح
    29
    Points: 2,391, Level: 29
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    115

    تشکرشده 105 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Talking رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    سلام ..

    پسری هستم 21 ساله .. سرباز و شاغل .. از خانواده ای در سطح خوب ...

    بزارید از کمی عقب تر داستان رو براتون بگم ...

    چهار سال پیش با دختری (به طور اتفاقی) آشنا شدم .. ابتدا رابشمون عادی بود ..

    دختری 23 ساله .. دانشجو .. از خانواده ای در سطح خوب ...

    رابطه نزدیک تر شد.. خیلی صمیمی شده بودیم .. میشد گفت عاشق هم شده بودیم .. منتها اون زمان نه من 21 سالم بود و نه اون 23 سالش !

    خیلی بیشتر از من منو دوست داشت .. شدیدا به هم وابسته شده بودیم و اون بیشتر..

    اون زمان به خودم اومدم دیدم منی که قصد ازدواج ندارم برای چی با آینده ی یه دختر که 2 سال ازم بزرگتره بازی کنم .؟ در حدی بود که به کسه دیگری فکر نمی کرد !

    ترسیدم .. گفتم آیندشو خراب نکنم ... بزار به زندگیش برسه .. منم محو شم .. و صد البته الارغم میلم .. من عاشقش بودم ... فکر می کردم کاره درست رو می کنم !

    رابطه کات شد تا یک سال ..

    ( تو این یک سال من با دخترای دیگه بودم در حد دوستی معمولی)

    این مسئله رو اضافه کنید که این یک سال هر دو با یاد هم بودیم ... و هر دو به هم فکر می کردیم .. ولی دور از هم... انگار عشقمون آتیش زیر خاکستر بود و یواش می سوخت !

    زمان حال :
    یه شب که خیلی دلم هواشو کرده بود بهش اس ام اس دادم و حالش رو پرسیدم ..
    گفت که با پسری آشنا شدخه .. البته خانواده می دونن و با اطلاع اونا بیرون میرن تا بیشتر آشنا شن با هم و بعد هم ازدواج !

    وقتی اینو گفت خیلی خوشحال شدم .. گفتم نیت من این بود .. پس یک سال پیش کار درست رو کردم !
    اون روز گذشت و اس ام اس بازی زیاد شد ! درد و دل و ابراز علاقه مثله گذشته...
    درد و دلش این بود که به اصطلاح نامزدش درکش نمی کنه و کمی مورد داره ! بماند که بعد ها دروغ گو هم از آب در اومد که در مورد شغل و تحصیلش به خانوادشون دروغ گفته بود !

    رابطه ی این دو هم کات شد !

    این بار من خوشحال تر شده بودم.. من و بودم و اون .. دو تا عاشق !
    با هم بیرون می رفتیم و ثانیه ای از هم جدا نبودیم..
    جالب این بود که به طور اتفاقی یک مسافرت هم با هم بودیم !!!

    هیچ موقع فکر س ک س باهاش به سرم نمی زد ! چون خودش رو دوست داشتم نه جسمش رو .. اونم همین طور !
    یه روز ازش خاستگاری کردم ! واقعا شوکه شد و باورش نمی شد اینقدر دوسش داشته باشم !
    با حرف های منطقیم راضیش کردم و اونم خوشحال بود .. فقط می ترسید با مخالفت خونوادش رو به رو شه به خاطر اختلاف سنیمون ..!
    می گفت خودم مشکلی ندارم به سن نیست .. به شعوره !
    باز هم متقاعدش کردم که راضی کرد پدر مادر با من ... به این مسئله فکر نکن و به من بسپرش !! قبول کرد..

    تا دو ماه..
    زندگی قشنگ بود


    تا اینکه چند روزی فهمیدم انگار نسبت بهم سرد شده ! باورم نمیشد .. اون با همه فرق می کرد .. من باهاش صادق بودم .. اما...
    تا اینکه یه روز گفت آره سرد شدم و نمی تونیم با هم باشیم !
    اس ام اس و زنگ تعطیل شه و فقط از طریق نت از حال هم با خبر شیم !

    به اسرار من یه روز رو برای خدافظی قرار گذاشتم ! ولی نیت من خدافظی نبود ! نیت من راضی کردنش برای موندن بود !
    خیلی داغون شده بود!
    توی قرارمون با هم اشک ریختیم .. اما حرفش یکی بود .. می گفت می خوام تنها باشم درس بخونم ! (چند روز پیش کنکور کارشناسی رو داد)
    من توی اون قرار فقط تونستم یه راه برگشت بزارم ! اونم 1% ! گفتم 99% ماله تو .. 1% رو برای برگشتن برای من کنار بزار !

    بماند که چه زجر هایی کشیدم و به چه روزی افتادم ... غمباد رو شنیده بودم .. ولی گرفتم !
    مریض شدم ..افسرده شدم !چیزی که تا حالا سابقه نداشته ! من خیلی آدم شاد و خوش خنده ای بودم !

    امروز 34 روز از روز قرارمون میگذره !
    روز هارو میشمرم و چوب خط می زنم !!!!
    دقیقا روز 20م یه اس ام اس شب بخیر داد ! فهمیدم اونم روزا رو میشمره !!
    روزی بود که اوج مریضیم بود .. حالم داغون بود ! با اس ام اسش جون گرفتم !!!

    سعی کردم فراموشش کنم اما نشد ... دوسش دارم.. می دونم هم دوسم داره ! خودش بار ها توی نت بهم گفت !
    شب قبل کنکورش هم بهم اس ام داد و گفت براش دعا کنم !
    بعد کنکور هم تقریبا هر روز میاد نت ! من توی این 35 روز هر روز براش پیغام میزاشتم .. حرفای دلمو می زدم بهش ! (توی مسیج فیس بوکش) اونم جواب میداد ولی از گفتنه احساساتش تفره میرفت !
    تا اینکه امروز توی مسیج گفت من دوست دارم ولی نه مثل قبل !

    حالا من موندم ...
    چی کار کنم ؟ چی کار کنم برگرده !! یه چیزی هست که می دونم دوسم داره ..
    آها .. یه چیز دیگه هم اضافه کنم .. چند روز پیش وقتی با هم حرف می زدیم .. بهش گفتم 1% دیگه بهم بده .. می خوام تو بشی 98% ، من بشم 2% ! قبول کرد !
    شاید یه سری بخندن .. ولی برای من این اعداد یه دریچه ی امیده .. برای کسی که روزای بی اون بودن رو چوب خط می کشه !

    ممنون میشم کمکم کنید...

  2. 2 کاربر از پست مفید ♂ mani تشکرکرده اند .

    ♂ mani (چهارشنبه 17 آذر 89)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    وقتی که قضیه ازدواجو مطرح کردی،چرا بعدش رسمن اقدام نکردی؟الآنم به جای چوب خط به پدر مادرت بگو،برید خاسگاری.

  4. 8 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (سه شنبه 14 دی 89)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    چند تا سوال!!!!!!!!!!لطفا به همش جواب بدین.
    چرا از اولی که دوباره با هم دوست شدین نرفتید خواستگاری و دوماه طولش دادین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    وقتی رفتید خداحافظی یا بعد از اون نپرسیدید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این حق شما بود که بدونید.

    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  6. 4 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (چهارشنبه 17 آذر 89)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 91 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-02
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,391
    سطح
    29
    Points: 2,391, Level: 29
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    115

    تشکرشده 105 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    ممنون از جواباتون...

    ببینید خاستگاری رفتن شرایط می خواد .. من امروز شرایطشو ندارم ..
    یه کار خوب و در آمدش .. همین ..!
    یا حداقل تموم شدن این سربازی !
    بریم خاستگاری من چی بگم ؟؟ چی دارم بگم ؟ اونجا ازم منطق می خوان .. نه عشق و علاقه !
    داشته هام مهمه نه چیزایی که قراره بدست بیارم !
    به خاطر این دلایل نمی تونم به پدر و مادرم بگم .. ولی ..
    دارم تلاشم رو می کنم .. با اینکه سربازم دنبال کارم هم هستم .. که حداقل تجربه هام رو این روزا کسب کنم!

    وقتی رفتید خداحافظی یا بعد از اون نپرسیدید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این حق شما بود که بدونید.
    حالا بریم سره این سوال :
    اون روز خودمو رو کشتم تا بگه ... اما دلیل درستی نیاورد ... فقط می خواست جدا شیم ... می گفت نمی تونم ادامه بدم .. می خوام تنها باشم .. ( تمام این حرفا رو با اشک و بغض می زد)
    می گفت من فکر کردم و دیدم نمی تونم تورو به عنوان شریکم قبول کنم !

    گفتم مشکل کجاست ؟ پول ، سن ، اخلاق ؟ اول نمی گفت .. بعدش برای اینکه من بی خیال شم می گفت همش !
    در صورتی که اصلا دختره پولکی نیست ! اصلا .. در ضمن من می تونم نیاز هاشو برآورده کنم !

    خداییشم براش چیزی کم نزاشتم .. خودش می گفت .. تو هیچ بدیی به نکردی ... من یه خاطره ی بد ازت ندارم .. ولی نمی تونم ادامه بدم !
    یه بارم گفت : ( شاید مهم باشه ) من نمی تونم از خانوادم جدا بشم .. نمی تونم ازشون دل بکنم !
    گفتم : مگه قراره جدا شی ..؟ تو اول مال پدر مادرتی .. مگه من چنین ادمیم ؟
    گفت : اگه ادامه بدیم باید از بین تو و اونا یکی رو انتخاب کنم !!!
    زار زار اشک می ریخت و اینا رو می گفت ! منم که بد تر از اون!
    میگه تصمیم عاقلانه ای گرفتم ! کار درست همینه !
    بهش میگم به منم باید حق بدی .. منم باید تصمیم بگیرم ...

    ولی

    هی داره محدودم می کنه .. جواب مسیج هامو تک و توک میده !

  8. کاربر روبرو از پست مفید ♂ mani تشکرکرده است .

    ♂ mani (پنجشنبه 25 آذر 89)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    اون از خواستگاری شما خوشحال شده در حالیکه شرایط شما رو کاملا میدونسته. واسه راضی کردن پدر و مادرشم وقتی کسی عاشقه نگران نیست.
    پس تا اینجا به شما ایرادی برنمیگرده قبول؟
    پس حالا به نظر من به حرفش اعتماد کن که گفته تصمیم عاقلانه ای گرفتم ! کار درست همینه ! شاید تو خودش یه ایراد یا بهتر بگم یه چیزی رو کم میدونه. شما که براش کم نذاشتید. شاید الان سختتون باشه میدونم ولی حتما یه چیز مهمی هست که پا پس کشیده. شاید نمیتونه شمارو خوشبخت کنه.
    بعضی وقتا آدما جواب رد میدن درست به این دلیل که اون نفر خیلی دوست دارن و خودشون لایق نمیدونن. اگه یادتون باشه شما خودتون هم این کار رو انجام داده بودین ولی وقتی دیدید خیلی دلیلتون(اختلاف سن) مهم نیست دوباره برگشتید.
    به نظر من اگه ایشون هم بهانه الکی داشته باشه خودش برمیگرده و اگه دلیلش محکم باشه که در کل و در آینده به نفع شماست هرچند الان واستون سخت باشه.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  10. 4 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (چهارشنبه 17 آذر 89)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 دی 89 [ 14:21]
    تاریخ عضویت
    1389-9-15
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,615
    سطح
    23
    Points: 1,615, Level: 23
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    سلام، من دختري هستم 30 ساله كه 5 ماه پيش با آقاي كه قبلاً ازدواج كرده و فاميل يكي از دوستان مادرم بود آشتا شدم اما بعد از خواستگاري به دليل لهچه داشتن آذري مادرم بهم خورد در صورتيكه ايشان قبلاً ميدونستند من الان چه كنم دارم خفه ميشم چه كنم؟؟

  12. 2 کاربر از پست مفید سپيده عطايي تشکرکرده اند .

    سپيده عطايي (پنجشنبه 25 آذر 89)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 91 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-02
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,391
    سطح
    29
    Points: 2,391, Level: 29
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    115

    تشکرشده 105 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    قبول دارم ... شاید یه چیزی دیده .. خودم حدسم خانوادشه .. شاید می ترسه خانوادش مخالفت کنن !
    شاید ....
    هزار تا شاید دیگه !

    اما من چی کار کنم ؟
    بهش بی محلی کنم ؟

    باز هم راهی رو که تا به امروز پیش گرفته بودم ادامه بدم ؟ ابراز علاقه ؟

    محو بشم ؟

    می ترسم با نبودنم فراموشم کنه !
    سنش سنه ازدواجه ! می ترسم .. می ترسم یکی بیاد و بگیرتش ازم !
    اونم تو خیالش فکر کنه فراموشش کردم !

    تو این مدت خیلی بهم بدی کرد ... اما خدا می دونه یه ذره از احساسم نسبت بهش کشته نشد !

    می خوام برگرده .. اما نمی دونم چطوری ... مطمئنم این جدایی الارغم میلشه ! بد بختی من اینه !

    نقل قول نوشته اصلی توسط سپيده عطايي
    سلام، من دختري هستم 30 ساله كه 5 ماه پيش با آقاي كه قبلاً ازدواج كرده و فاميل يكي از دوستان مادرم بود آشتا شدم اما بعد از خواستگاري به دليل لهچه داشتن آذري مادرم بهم خورد در صورتيكه ايشان قبلاً ميدونستند من الان چه كنم دارم خفه ميشم چه كنم؟؟
    ممنون از همدردیتون .. واقعا آدم دلایلی میبینه که شاخ در میاره ...یعنی این دلیل بوده برای کات کردن یه زندگی ؟؟! :(


  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 94 [ 22:44]
    تاریخ عضویت
    1389-7-11
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    4,871
    سطح
    44
    Points: 4,871, Level: 44
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    803

    تشکرشده 795 در 162 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    سلام
    قصه زندگیت تا حدودی شبیه زندگی من و علی یه با این تفاوت که علی از من بزرگتر بود...
    تو رابطه ما هم من گفتم کات کنیم چون دلیل داشتم......
    منم وابسته علی شده بودم... ولی....مشکلاتی بود که نمی شد به این رابطه جدی نگاه کرد. یه روز بابا نشست و همه چی رو برام گفت و من هم چون می دونستم بابا اشتباه نمی کنه..........مجبورا بر خلاف خواسته خودم خواستم که رابطه تموم شه..هر چند سخت بود.... و سخت هست...........
    چرا اینا رو گفتم؟ برا این که بری و ازش بپرسی دلیلش چیه؟ ازش بخواه همه چی رو واضح برات توضیح بده....
    چرا گفته اگه ادامه بدیم باید از بین تو اونا یکی رو انتخاب کنم؟؟؟
    اگه خانواده ش مخالفن دلیل منطقی شون چیه؟ فقط اختلاف سن اونم 2 سال...؟ یا دلیل دیگه ای دارن؟همه اینا رو ازش بپرس و بخواه که پاسخگو باشه....
    این که می خوام درس بخونم...تنها باشم..یا هر چیز دیگه فقط بهانه س.......
    دلیل منطقی ازش بخواه...

  15. 4 کاربر از پست مفید raha تشکرکرده اند .

    raha (چهارشنبه 17 آذر 89)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 تیر 91 [ 23:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-02
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,391
    سطح
    29
    Points: 2,391, Level: 29
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    115

    تشکرشده 105 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    ممنون شیدا جان ..
    الان چی ؟ رابطتون با علی آقا کاته ؟
    هی ازش می پرسم .. ولی تفره میره ...
    باید بفهمم .. باید !
    من حق دارم دلیل قطع این رابطه الارغم میلش رو بدونم ! راس میگی..
    زندگیم داغون شده .. حتی پیش روان پزشکم رفتم و یه مشت قرص داد که 2روز خوردم .. گفت اگه بخوریشون مدیونی ..!
    منم نخوردم !

  17. کاربر روبرو از پست مفید ♂ mani تشکرکرده است .

    ♂ mani (پنجشنبه 25 آذر 89)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 دی 89 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-5-03
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    135

    تشکرشده 139 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رابطه ای عاشقانه که در لب پرتگاه هست !

    سلام دوست عزیز
    اولا که برای برگردوندون ارامش از دست رفته و استرس و افسردگیتون داروهاتون رو مصرف کنید اما نه در حدی که به اونا وابسته بشید ...میتونه برای ارامش ذهنتون و دورشدن از این هیاهو تا حدود زیادی بهتون کمک کنه!
    ایشون هم اگه نگران سلامتی شما هستن بهتره به شما کمک کنن پس ازش بخواید بجای نگرانی و مدیون کردن با شجاعت تمام بیان پای درددل شما بنشینن و حق دوستیشون رو ادا کنن و اینده رابطه رو روشن کنن!اگه واقعا شمارو دیگه دوست ندارن بجای امید دادن حتی یک یا دودرصد وقت واحساس شما رو به بازی نگیرن و خودشما هم اگه با این درصدها دارید به خودتون امید واهی میدید و کاملا در اشتباهید. اگه براتون مقدوره از ایشون بخواید تا با شما بیان برای مشاوره تا شک و تردیدای هردوی شما با ارائه راهکارهای لازم رفع بشه!چه برای ادامه چه برای کات کردن...
    شاد باشید...
    دریا

  19. 4 کاربر از پست مفید darya1389 تشکرکرده اند .

    darya1389 (چهارشنبه 17 آذر 89)


 
صفحه 1 از 11 12345678910 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 14:03
  4. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.