سلام دوستاي خوبم. از اينكه باز تاپيك دادم و شما رو به زحمت انداختم معذرت ميخوام.
نميدونم بايد از كجا شروع كنم... راستش من هميشه تو زندگيم عاشق چالش بودم. گفتنش واسم سخته اما تا چند سال پيش اصلا نميدونستم كيم و اشتباهات زيادي مرتكب شدم. آخه از يه خانواده غير مذهبي هستم كه خيلي از ارزش ها توش مرده . مثلا پدرم و داداشام ماترياليستن ! تو خانواده پدرم چيزي به نام دين اهميت نداره و خانواده مادرمو كه نيمه مذهبين سالي يه بار نميبينم. (البته مادرم و خواهرم مسلمانن و پايبند)
بگذريم. من اون موقع اشتباهاتي كردم و چوبشم خوردم! ولي وجود مذهب رو تو زندگيم ضروري ميدونستم و يه مدت هم به دين زرتشتي متمايل شدم، تا اينكه وقتي تو هجوم مشكلات زندگيم كاملا زمين خوردم ، نميدونم چي شد و چرا! ولي با دو نفر در مسير زندگيم برخورد كردم كه يكيشون اسلام رو اصولي بهم معرفي كرد و يكيشون راز هاي عرفاني رو بهم آموزش داد و همون موقع ها بود كه نشانه هاي معجزه بودن قرآن به دستم رسيد و ايمان آوردم و همه چيز با يه حكمت عوض شد و من اوج گرفتم و خيلي از گناهامو ترك كردم و چندين موفقيت و افتخار به لطف خدا واسم رقم خورد...
اما حالا 3 ، 2 سال از اون ماجرا ميگذره و من تلاش ميكنم خوب باشم، اما نميشم. نميتونم مشكلاتي كه از كودكي با ذاتم عجين شده از خودم دور كنم. يعني بعد از اون تحول ديگه نتونستم تغييري در خودم ايجاد كنم و اين مسئاله ذجرم ميده. نميخوام بد باشم! اما فراموش ميكنم...
همش احساس ميكنم گناهي كردم كه اين لطف از من برداشته شده، ديگه واسم معجزه نميشه، احساس ميكنم خدا رهام كرده. يا اينكه اميدي به خوب شدنم نداره. اين فكر خيلي اذيتم ميكنه. ميخوام اون حالت عرفاني و خوب بودن واسم بمونه. آخه اون دوتا راهنماي عزيز هم نيستن كه به پاهاي رخوت زدم توان حركت بدن.
بگين چيكار كنم تا بازم بتونم خوب باشم؟ ميخوام هميشه كنارم باشه. آخه تا ناخواسته گناهي مرتكب ميشم احساس ميكنم بينمون يه حجاب قرار ميگيره و من تحمل اين دوري رو ندارم. ديگه خجالت ميكشم ازش بخوام ببخشه!
از همتون ممنونم.
شبهاي دراز بي عبادت چه كنم؟
طبعم به گناه كرده عادت چه كنم؟
گويند كريم است و گنه ميبخشد،
گيريم ببخشد، زخجالت چه كنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)