به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1389-8-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,722
    سطح
    24
    Points: 1,722, Level: 24
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    [/b]
    سلام دوستان .
    من می خوام سرگذشتی رو براتون تعریف کنم و بعد شما نتیجه گیری کنید و به سوال های بی جواب من پاسخ بدین.
    سال دوم دانشگاه بودم که یکی از دوستام دختری رو به من معرفی کرد و من باهاش دوست شدم. همون روز اول که سوار ماشینم شد فهمیدم که باید چند سالی از من بزرگتر باشه. دختر خوبی بنظر می اومد و همون روز اول خیلی صادقانه با من برخورد کرد. از همون روز اول رابطه تلفنی شروع شد .
    میشه گفت خیلی زود بهم نزدیک شدیم و طوری که اونرو محرم تمام اسرار زندگیم میدونستم و فکر می کردم که مطمئن ترین آدم روی زمینه .هر روز باهم بودیم . ترجیح میدادم همیشه با اون باشم چون یه آرامش خاصی بهم میداد . یه شب که باهم صحبت کردیم بهم گفت که 4 سال از من بزرگتره و منم گفتم مهم نیست. اونم همیشه می گفت من بدنبال یه دوست خوب بودم که پیدا کردم .

    رستوران و یا مکانی توی شهر نبود که ما باهم نرفته باشیم و همه دوستان من میدونستن که من همیشه با این دختر هستم. کم کم فهمیدم که جریان دوستیمون و به خواهرش گفته . درباره خواهرش ازش پرسیدم و گفت که توی یه شرکت بیمه کار می کنه و یه پسر 10 ساله هم داره و شوهرش هم پیمانکاره. یه شب باهم رفتیم دفتر کار خواهرش و اونجا باهم بیشتر آشنا شدیم.
    خواهرش همیشه تا دیروقت توی دفتر کارش بود و من همیشه می گفتم بیچاره شوهرش که دوست دختر من می گفت شوهرش بیشتر مواقع نیست و واسه همین خواهرم تا دیروقت کار می کنه.
    همه چی بر وفق مراد بود . چند بار من و دوست دخترم دوتایی به خونه خواهره رفتیم. من اونجا احساس می کردم که اینجا یه چیزی گنگ و نا مفهومه و نشانه ای از شوهر این خانم نیست.
    حدود 9 ماه از دوستی ما می گذشت که یه روز دوست دخترم به من تلفن زد و گفت که یکی از فامیلاشون که جوون بوده , شمال , تصادف کرده و اونا باید برن ببیننش چون حالش خوب نیست. گفت که با مادرش و خواهرش میرن شمال. فردای اونروز یه موبایل داشت که به من داد و گفت که نمی خواد تو این سفر مادرش بهش گیر بده پس موبایل با خودش نمی بره و اگه لازم شد با گوشی خواهرش بهم زنگ میزنه . در همین حین بود که قبل از اینکه گوشیش و بهم بده موبایلش زنگ خورد. نمی خواست برداره که با اصرار من برداشت. یه آقایی بود که مدیر شرکتی بیمه ای بود که خواهرش اونجا کار میکرد .صدای گوشی طوری بود که من صدا رو می شنیدم اما طوری تظاهر کیردم که نمیشنوم. اون آقا بعد از سلام و احوالپرسی گفت که نسرین جان فردا که داریم باهم میریم تهران بهت قول میدم خوش بگزره و از این حرفا که دوست دختر من زود صحبت رو تمام کرد و گفت بعدا باهاتون تماس میگیرم . من اینجا شک کردم اما چیزی به روی خودم نیاوردم.
    روز بعد تلفن زد و از من خداحافظی کرد و گفت ساعت 5 با قطار میریم .منم اصرار کردک که برم ایستگاه قطار اما گفت نه . من هم گفتم باشه و نمیام. ساعت 4 بود که به ایستگاه قطار رفتم که دیدم دوست دخترم با خواهرش آمدند و سوار قطار شدن . تعجب کردم که چرا مادرشون نیست . قطار حرکت کردو بعد از نیم ساعتی از موبایل خواهرش بهم تلفن زد که با خواهرش و مادرشو پسر خواهرش سوار قطار شدن . منم هیچی نگفتم.
    [/b][/font]

  2. 2 کاربر از پست مفید Happy تشکرکرده اند .

    Happy (جمعه 26 آذر 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    143
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    Happy عزیز به کلبه همدردی خوش آمدی

    دوست عزیز در اینگونه دوستیها از آنجاییکه که طرفین هیچ تعدی نسبت به هم ندارند، باید انتظار هرگونه اتفاقی را داشت. و به نظر من وقتی پای تعهد در میان نباشد چهره اول و دوم و ... هیچ معنایی ندارد.
    هم شما و هم ایشان حق دارید هر زمان که موقعیت مناسب دیدید برای خود همسر انتخاب کنید. مخصوصا در نوع رابطه شما که هیچ صحبتی از ازدواج هم طبق گفته های خودتان نبوده است.
    قبول کن که معقول نیست که شما دو نفر تا آخر عمرتان صرفا با هم دوست باشید!
    بخاطر همین است که چنین دوستیهایی هیچگاه توصیه نمی شود. چراکه وابستگی می آورد و این وابستگی توقع بدنبال دارد. و معمولا این توقعات چون تعهدی دنبالش نیست برآورده نمی شود.

    از مطلب فوق که بگذریم این تلفن ممکن است از سمت شوهر خواهر خانم، خواستگار احتمالی او، یکی از اقوامشان و هرکس دیگری باشد و کلا نمی توان هیچ قضاوتی با این اطلاعات کرد.
    اما دیر یا زود ممکن است شما از او بشنوید که قصد ازدواج دارد.
    اگر دوست ندارید چنین اتفاقی بیفتد، احساس را کنار بگذارید و در مورد ایشان با چشم عقل و منطق بررسی کنید و ببینید مناسب ازدواج با هم هستید یا نه.
    چنانچه او را مناسب یافتید که رسما برای خواستگاری از او اقدام کنید و در غیر اینصورت برای همیشه از او خداحافظی کنید.
    شاید عمل به نصیحت من به راحتی گفتن آن نباشد ولی باور داشته باشید که صلاحتان در همین است و هرچه زودتر اقدام کنید برایتان راحت تر خواهد بود.

    راستی اگر ممکن است سنتان را هم بگویید.

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1389-8-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,722
    سطح
    24
    Points: 1,722, Level: 24
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    به یکی از دوستان نزدیک دوست دخترم تلفن زدم و ازش خواهش کردم که مسئله ای پیش اومده و سریع باید ببینمش. اونم گفت که برم محل کارش که توی بیمارستان بود . اول اونجا قضیه رو گفتم به اون و ازش خواهش کردم که کمکم کنه چون نمی خوام دوست دختر ( نسرین ) رو از دست بدم. اون خانم بعد از کلی التماس و درخواست یه راز و واسه من بر ملا کرد . گفت که خواهر دوست دختر من چندین سال پیش از شوهرش طلاق گرفته و فکر می کنه به بصورت مخفیانه با مدیر شرکتشون رابطه داره . اما از سفر به تهران خبری نداشت. منم از این خانم قول گرفتم که چیزی به کسی نگه .
    رفتم خونه . حالم خیلی بد بود. احساس می کردم که چطور از اعتمادم سوء استفاده شده . ساعتای 12 شب بود که نسرین بهم تلفن زد . خیلی سرد باهاش برخورد کردم و اون احساس کرد که من مثل همیشه نیستم . منم بهش یه دستی زدم و گفتم که من از جریان خواهرش خبر دارم و میدونم که با مدیر شرکت دارید میرید تهران و ... نسرین شوکه شده بود و اول که نه همچین چیزی نیسته و منم بهش گفتم که چرا دروغ میگی مادرت باهاتون نیست و .. که یدفعه خودشون رو لو داد و شروع کرد به التماس کردن . منم گفتم که همه چیز بین ما تموم شده و گوشی موبیلم و خاموش کردم و یه آرامبخش خوردم و خوابیدم .
    یادم میاد همیشه بهش گفته بودم که چطور از دروغ بدم میاد و اونم گفته بود که هیچ وقت بهم دروغ نمیگه .
    فردای اونروز تا عصر خوابیدم و نزدیکای غروب بود که موبیلم و روشن کردم . بهم اس ام اس داده بود که ببخشمش و زود از این سفر برمیگرده و واسم توضیح میده . اینقدر بهم ریخته بودم که احساس پوچی عجیبی میکردم .
    صبح روز بعد با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم , دیدم شماره تلفن خونه دوست دخترم افتاده . تعجب کردم و گوشی رو جواب دادم . نسرین بود و گفت که بخاطر من فورا قطارش و عوض کرده و برگشته و می خواد که من و ببینه .
    لباسام و پوشیدم و رفتم سوارش کردم. هیچی نگفتم و اون شروع کرد به حرف زدن و تعریف کردن . خواهرش چند سال پیش با همکاری مدیر شرکت از شوهر سابقش طلاق گرفته بود و صیغه اون شده بود . مدیر شرکت که سعید نام داشت زن و 2 تا بچه داشت. و اینکه اون این دو خواهر رو به تهران دعوت کرده بود که از اونجا برن گردش تفریح .

    من هیچی نگفتم و فقط گفتم که کارت اشتباه بوده و تو نمی بایست با اونا بری . یکی دو هفته ای طول کشید تا من تونستم خودم و آروم کنم . درباره اون مرد هم تحقیق کردم که دیدم همه مردم دربارش میگن این مرد هوش بازیه و با زنای زیادی رابطه داره و اصلا هیچی غیر از هوسش واسش مهم نیست. من تمام این شنیده هام و به نسرین گفتم و توضیح دادم که این چنین مردی فردا چشمش بدنبال تو میوفته و قابل اعتماد نسیت.
    خواهرش بعد از برگش از سفر چون فهمیده بود من از قضیه خبر دار شدم دیگه دوست نداشت دوستی ما ادامه پیدا کنه و همیشه در این فکر بود که من و خراب کنه .
    هر موقع که نسرین خونه خواهرش میرفت من ترس از این داشتم که اون مرده هم شب اونجا سر و کلش پیدا بشه که اینطور هم شد.
    خواهرش یه خونه 1 خوابه داشت و با داشتن بچه و خواهرش شب رو با اون مرد می گزروند. منم به نسرین گفتم که دوست ندارم شب رو اونجا بگزرونی . شک مثل خوره افتاده بود به جونم و همیشه احساس می کردم که اعتمادم خیلی احمقانه بوده .
    فهمیدم که نسرین از اعتماد من همیشه سوء استفاده میکرده و بهم دروغ می گفته اما من از روی سادگی باورش داشتم . رابطم و بهم زدم چون واقعا داشتم نابود می شدم .
    دو هفته ای گذشت که بهم تلفن زد و گفت که حیفه رابطه به اون خوبی رو بخاطر دیگران بهم بزنیم و بهم قول داد که به همه حرفام گوش بده . من زیر نظرش داشتم و می خواستم ببینم آیا راست میگه یا نه . یه شب که باز بهم دروغ گفته بود که خونه هسشت اما رفته بود خونه خواهرش من فهمیدم و به آپارتمان خواهرش رفتم. خواهرش توی یه مجتمع بزرگ و ساکت زندگی می کرد. من از پشت درب خونه حرفاشون و گوش می دادم. می شنیدم که خواهر بزرگه حتی در مورد سکس هایی که داشته واسه خواهر کوچیکش تعریف می کنه . و شنیدم که نسرین به خواهرش می گفت دوست پسرم بچه ساده ایه و زود میشه خرش کرد. این حرفا توی گوشم موند .
    سعی کردمد رابطم و کم کنم. هر روز سرد تر می شد و من ذهنم راجب آدما اونقدر خراب شده بود که به عالم و آدم شک داشتم.
    حالا گذشته از همه این حرفا که یه روز تمام این حرفا و بهش گفتم و ازش خواستم دیگه هیچ وقت نبینمش.

    یعد از 2 سال دوستی با این خانم , احساس می کردم بهترین دوران زندگیم و باختم و به پای کسی ریختم که من و به نابودی کشوند. یادم میاد که هیچ وقت هیچ چیز از این خانم دریغ نکرده بودم. یه موبایل که خودم قبضش و پرداخت می کردم . پول ماهانه , گردش و تفریح......
    این ماجرا گذشت و من از اون شهر رفتم .
    بعد از 1 سال برگشتم به اون شهر . و این قضایایی که تعریف خواهم کرد مربوط میشن به 1-2 هفته پیش.
    من الان 27 سالمه و دانشجو هستم .
    همونطور که گفتم بعد از 1 سال برگشتم به شهرم . چند روز بعد از امدنم به نسرین تلفن زدم و اون با اس ام اس جواب من و داد که دیگه مزاحمش نشم . فهمیدم که شاید عروس شده باشه و شایدم دوست پسری داشته باشه .
    بعد از 1 هفته ساعتای 12 شب بود که خودش بهم زنگ زد و حالم و پرسید و انگار نه انگار که اون اس ام اس رو داده بوده . ازم خواست همدیگرو ببینیم .
    چهارشنبه عصر ساعت 4.5 عصر باهم قرار گذاشتیم . رفتم دنبالش و باهم حرف زدیم و خودش گفت که پسرای زیادی بهم پیشنهاد دادن و اما من دیگه حوصله ندارم و نمی خوام دوباره خودم و درگیر کنم. پرسیدم چرا ازدواج نکردی که گفت شوهر چیه و ...
    2 ساعتی باهم بودیم. بعد از پیاده شدن به فکر فرو رفتم که اون چقد ساده بی الایش با من درد و دل کرد و ...
    پنج شنبه و جمعه تا ظهر باهم اس ام اس بازی می کردیم و از گذشته و خاطرات خوب واسه هم می گفتیم . از عصر جمعه بطور ناگهانی موبیلش خاموش شد .
    جالب بود که چه اتفاقی افتاده . بعد از 2 روز اس ام اس داد که دیگه نمی خواد من و ببینه ...
    چند روز بعد ساعتای 4 عصر بود که رفتم نزدیک خونشون و منتظر موندم . 1 ساعت بعد از خونه با ماشین آمد بیرون و من دنبالش راه افتادم . توی یه کوچه ماشینش و پارک کرد و سوار یه ماشین دیگه شد که یه آقا رانندش بود. اون مرد دم یه سوپر مارکت نگه داشت . منم رفتم توی اون مغازه . اون مرده رو می شناختم . یه مرد 42-43 ساله پولدار که متاهل بود . اون مرد چیپس و پفک و رد بود و یه بسته کاندوم خرید . سوار ماشین شد و حرکت کرد . رفتن به یه خونه .
    من دم در خونه منتظر موندم . 2 ساعتی اونجا بودن . وقتی که بیرون می آمدن من خودم و نشون دادم و به نسرین گفتم خوش گذشت خانم بی شرف......

    این چند روز دریاره نسرین از دوستاش سوال پرسیدم و چهره اون دختر زو بیشتر شناختم که واسم تعجب بود که چرا من در طول این همه مدت نشناختمش و فکر می کردم آدم خوبیه ...
    این بود سرگذشت من . اما یه سری سوالات مبهم و گنگ واسم پیش اومده که یکی یکی اینجا می نویسمشون و امیدوارم جواب های منطقی از دوستان عزیز اینجا ببینم .

    اولین سوالم در مورد آدماست که تحت چه شرایطی تغییر می کنند ؟. فکر نمی کنم در رابطم با اون خانم چیزی کم گذاشته باشم که اینطور بهم دروغ گفت و بهم خیانت کرد !

  5. کاربر روبرو از پست مفید Happy تشکرکرده است .

    Happy (چهارشنبه 26 آبان 89)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-8-21
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    3,440
    سطح
    36
    Points: 3,440, Level: 36
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    761

    تشکرشده 743 در 207 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    سلام دوست عزيز. راستش از خوندن مقالتون خيلي ناراحت شدم... هم واسه خودتون و هم متاسف شدم براي چنين افرادي كه يه ذره وجدان ندارن...
    به هر حال اين ماجرا از دو حالت خارج نيست... 1. اين كه از همون اولش بهتون دروغ ميگفته يا 2. بعدها گرفتار هوس شده اما اگر يك درصد هم به شما علاقه داشت اين كارها رو نميكرد و احتمالا از سر ترحم و دلسوزي با شما دوست بوده و واسه نگه داشتن اين رابطه به شما دروغ ميگفته... به هرحال دوست گرامي، اينچنين دوستي ها اين معضلات رو هم داره. بايد از قبل پيش بيني ميكردين كسي كه به اين راحتي با شما دوست ميشه، با هركس ديگه اي هم ميتونه دوست شه! اين خودش به خوبي نشون ميده كه اون دختر خانم نفس ضعيفي داشته.... توصيه ميكنم از اينچنين دوستي ها فاصله بگيرين كه اگر فكر ميكنين ميتونين معشوقتون رو اينجوري پيدا كنين سخت در اشتباهين. با كمال ترين زن ها نجيب ترين اونهاست. به هر حال عاقلانه رفتار كنيد و سعي كنيد ديگه پيگير ماجرا نشين و اون دخترو واسه هميشه فراموش كنيد...

    موفق باشين.

  7. 2 کاربر از پست مفید hamishetanha تشکرکرده اند .

    hamishetanha (چهارشنبه 26 آبان 89)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1389-8-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,722
    سطح
    24
    Points: 1,722, Level: 24
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    توی این ماجرا من به نکته هایی رسیدم که برام هضمشون یه خورده سخت بود . درسته که در جامعه کنونی ما باید همه چیز رو دیدو قبول کرد اما می خوام بدونم آخر و عاقبت افراد چی میشه .
    همونطور که در سرگذشت بالا گفتم , خواهر دوست دختر من باکمک مدیر شرکتشون از شوهرش طلاق میگیره و صیغه مدیر شرکتش میشه. البه بطور مخفی. شوهر قبلی این خانم معتاد بوده و بخاطر همین زندگیشون بهم میریزه , اما بعد از طلاق شوهره ترک می کنه و کارو کاسبی راه میندازه و بخاطر پسرش دوباره به همسرش پیشنهاد ازدواج میده . اما چون این خانمه با مدیر شرکتش روی هم ریخته بوده قبول نمی کنه .
    مدیر شرکت متاهل هستش و خانم ایشون معلم دبیرستانه و 1 دختر و یه پسر هم داره . خانم این آقا پولداره و این اقا بخاطر پول همسرش دفتر بیمه زده و بدلیل روابطش کارش گرفته . اما در کنار خانمش زن صیغه می کنه و هر موقع بتنهایی تهران میره خوش گذرونی می کنه و ...
    من شاهد بودم که چطور خواهر دوست دختر من شب های سرد پاییز و زمستون پسرشو میفرستاد پایین خونه تنهت بشینه که این خانم با مدیر شرکتشون توی خونه به سکسشون برسن . همیشه دلم واسه این بچه می سوخت و می گفتم این بچه بزرگ میشه و یه روز همین بچه سر مادرش و میبره.
    همیشه این سوال تو ذهنمه چرا بعضی مردا با داشتن زن خوب و زندگی خوب حاضر میشن به زنشون خیانت کنند .
    و دیگه اینکه چرا یه زن بخاطر هوس خودش آرزوها و امیدهای بچه اش و خراب می کنه . آیا واقعا این راه و رسم مادر بودنه ؟ چرا این خانم دوباره ازدواج نکرد بطور رسمس که با افتخار شوهرش و همه جا معرفی کنه نه اینکه با ترس و لرز و پنهانی یه رابطه مثل دختر پسرای 18 ساله داشته باشه .
    چرا بنیان خانواده ها اینهمه زود دگرگون میشه و همه چی بهم میریزه !؟
    و سوال مهمتر اینکه چرا دوست دختر من بعد از دیدن زندگی خواهرش باز با یه آدم متاهل دوست شده و روال زندگی اون و می خواد تکرار کنه ؟
    من مطمئنم خانواده اینها از همه چیز با خبر هستند اما هیچ واکنشی ندارن و شاید بتونم به جرات بگم کمکشون هم می کنند

  9. 2 کاربر از پست مفید Happy تشکرکرده اند .

    Happy (جمعه 26 آذر 89)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-8-21
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    3,440
    سطح
    36
    Points: 3,440, Level: 36
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    761

    تشکرشده 743 در 207 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    دوست خوب افراد ضعيف به تمام وسوسه هاي نفسشون تن ميدن. براي اينگونه افراد يه سري ارزش ها مردن و يه سري هم براشون مفهومي نداره. گاهي وقتا هم از سر نا آگاهي اين مشلات پيش مياد. افرادي كه حاضر به پذيرش انتقاد نيستن و فكر ميكنن كارشون درسته و راحت، بدون در نظر گرفتن ديگر جوانب به توجيحات ذهنشون دامن ميزنن گرفتار چنين عواقبي ميشن.
    دوست گرامي وسوسه هميشه هست ، مهم اينه كه تو چقدر آگاه باشي و چقدر قوي باشي تا به اون تن ندي...

    موفق باشي.

  11. کاربر روبرو از پست مفید hamishetanha تشکرکرده است .

    hamishetanha (جمعه 28 آبان 89)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1389-8-25
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,722
    سطح
    24
    Points: 1,722, Level: 24
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    سلام
    مثل اینکه دوستان زیاد از این داستان خوششون نیامده که نه زیاد کسی اون و خونده و نه اینکه به سوالاتم جواب دادن .
    اما این قصه تلخ یه زندگی بود و یه داستان واقعی که هر روز همه آدما می بینند و سکوت می کنند. سکوتی سنگین و ....

  13. کاربر روبرو از پست مفید Happy تشکرکرده است .

    Happy (سه شنبه 30 آذر 89)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 آذر 89 [ 22:44]
    تاریخ عضویت
    1389-9-26
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,604
    سطح
    23
    Points: 1,604, Level: 23
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    مشکلات زندگی و تجربیات گذشته و شناخت آدما طی برقراری رابطه با اونا و حرف و حدیثهای گوشه و کنار و ...خیلی چیزای دیگه هستش که میتونست فرهاد رو از شیرین متنفر کنه(ولی اون موقع فرهاد فرار که به کوهها تا از همین خیلی چیزا دور باشه و به عشقش فکر کنه)

  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    133
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    نقل قول نوشته اصلی توسط Happy
    سلام
    مثل اینکه دوستان زیاد از این داستان خوششون نیامده که نه زیاد کسی اون و خونده و نه اینکه به سوالاتم جواب دادن .
    اما این قصه تلخ یه زندگی بود و یه داستان واقعی که هر روز همه آدما می بینند و سکوت می کنند. سکوتی سنگین و ....
    این همه گفته میشه از روابط آزاد پرهیز کنید وسعی کنید رابطه تون هدف داشته باشه ( ازدواج ) و یا یک مدت کوتاه آشنایی زیر نظر خانواده ها . حالا شما رفتی یک مدت طولانی با یک خانمی دوست شدی . الان ما باید چی بگیم ؟
    این چیزها که گفتی توی این نوع رابطه طبیعیه . ته این رابطه ها هیچ چیز جز اتلاف عمر و آسیب عاطفی و ضرر های مادی و ... نیست .

    بنیان خانواده ها هم بخاطر عدم تعهد و بخاطر هوای نفس و پای بند نبودن به زندگی ( که ریشه در روش زندگی فرد در قبل از ازدواج و باور های فرد داره ) از هم پاشیده میشه .

    کاش حداقل از اشتباهاتمون عبرت بگیریم .

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 اردیبهشت 90 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1389-9-26
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,703
    سطح
    24
    Points: 1,703, Level: 24
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور آدما زود تغییر می کنند ( چهره دوم افراد )

    درباره این سوالت باید گفت
    "اولین سوالم در مورد آدماست که تحت چه شرایطی تغییر می کنند ؟. فکر نمی کنم در رابطم با اون خانم چیزی کم گذاشته باشم که اینطور بهم دروغ گفت و بهم خیانت کرد ! "

    اتفاقا اون تغییر نکرده به زندگیش مثل گذشته ادامه میداده شما همه رو مثل خودت پاک و بی غل و غش میدیدی فکر کردی همه خوبن
    احتمالا وضع مالی خوبی هم داشتی و خوشتیپ هم هستی
    بعضی ها شغلشون اینه و از این راه امرار معاش میکنه
    این دید منه نسبت به این نسرین داستان ما


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تا شوهرم می خواد یکم تغییر کنه و خوب بشه خواهر شوهرم زود خودش رو می رسونه
    توسط نشاط زندگی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 بهمن 95, 19:33
  2. پاسخ ها: 98
    آخرين نوشته: شنبه 05 مهر 93, 01:51
  3. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  4. آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
    توسط خاموش در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 فروردین 90, 12:55
  5. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.