به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 دی 91 [ 21:49]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,907
    سطح
    26
    Points: 1,907, Level: 26
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    سلام
    من 22 سالمه و تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شدم خونواده ای کاملا سنتی دارم ولی خودم اصلا سنتی نیستم الآن چند وقته که به دلایلی مادرم همش می خواد من زودتر ازدواج کنم من واقعا نمی تونم با این موضوع کنار بیام که یه نفر رو اولین بار تو جلسه خاستگاری ببینم و شروع به صحبت کردن راجع به یه عمر زندگی بکنم تازه این مورد که خوبه پدر مادر من اصلا ترجیح میدن اول مادر آقا پسر بیاد خاستگاری بعد خودش بعد یکی دو جلسه هم عقد کنن!! این طرز فکرشون به خاطر طرز فکر برادرم که همش این روزا داره مامانمو میفرسته خاستگاری عمیق ترم میشه...من کلی صحبت کردم گفتم که من چه فرقی با داداشم دارم من چرا نباید اونجوری که می خوام ازدواج کنم ولی اون میتونه تا اینکه اونام راضی شدن حداقل خود آقا پسرم جلسه اول بیاد،الآن من دارم برای کنکور ارشد می خونم و این قضیه برام خیلی مهمه اگه قبول نشم میمیرم ولی با این وجود مادرم به دوستاش سپرده خاستگار بفرستن! همه ی آرامش فکری من بهم خورده دوستاشم که از خودش سنتی ترند...همه چیز برام مثل یک کابوس شده واقعا نمی دونم چی کار کنم وقتی می گم نمی خوام بیان میشینه باهام صحبت می کنه می گه اگه خودتو بگیری خدا هم قهرش میگیره و از این جور حرفا منم راضی میشم بیان ولی واقعا از درون زجر می کشم اومدن اونها یک طرف حرفهایی که بعد از رفتن پشت سرم میزنن فکر هایی که مادرم راجع به به قول خودش نپسندیدن اونها می کنه که مثلا حتما دخترم زشته بد اخلاقه و ... به طرف...
    خواهش می کنم کمکم کنید من واقعا نمی دونم چی کار کنم، هم نمی خوام این سه ماه مونده به کنکورم خراب بشه هم نمی تونم راجع به کسی که اولین بار تو جلسه خاستگاری دیدمش فکر کنم

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی


    سلام الناز گرامی:
    به تالار همدردی خوش آمدید.

    دوست گرامی از اینکه آنقدر برای درس خواندن جدی هستید خیلی خوشحالم و مطمئنم با این اراده ای که بیان می کنید حتما موفق می شوید...


    نقل قول نوشته اصلی توسط elnaz_88
    اگه قبول نشم میمیرم
    ببین الناز جان این حقیقتیه که هیچکس اگر فوق لیسانس قبول نشه نمی میره این جمله شما برای من تا خواندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که شما خیلی سخت می گیرید..
    دوست گرامی من درس خواندن با ازدواج منافاتی ندارد ..درسته قبول دارم که سخته هندل کردن دو قضیه باهم و چه خوب بود خانواده شما این فرصت 3-4 ماهه به شما می دادند تا شما بتوانید با فراغ بال تصمیم بگیرید...
    ببین دوست من ..پدر و مادر شما هم نگران شما و اینده شما هستند و این خوبه که آنقدر به شما بها می دهند.درسته خانواده سنتی دارید ولی به هر حال هرکس برگرفته از یک فامیل و سنت و فرهنگ هست و شما باید بپذیرید که خانواده شما به این ترتیب می پسندند و البته این سخن من به معنای این نیست که شما هم باید بپذیرید..
    با توجه به اینکه شما توانستید با صحبت کردن و دلیل منطقی این ذهنیت را تغییر دهید و خانواده قبول کردند پسر هم در خواستگاری حضور پیدا کند نشان می دهد که خانواده شما در مقابل حرف منطقی شما گوش می دهند و فقط این نیاز به کمی تلاش دارد..
    به نظر من شما بنشینید با پدر و مادر خود صحبت کنید ...نگویید من قصد ازدواج ندارم..نه ..
    اول ضمن همدردی با خانواده و بیان اینکه دغدغه های ایشان را می دانید و درک می کنید و از آنها سپاسگذاری کنید که به فکر آینده شما هستند به ایشان بگویید که فرصت 3 ماهه ای تا کنکور ارشد به شما بدهند و بیان کنید که بعد از اجرای کنکور من هم به خواستگارانم با دقت بیشتری نگاه می کنم و قول می دهم بررسی کنم...
    یعنی در واقع شما از مقام درک احساس آنها و نگرانی آنها کم کم وارد شوید تا زمان کنکور بگذرد و در این فاصله هیچ اهمیتی به صحبت ها ..اختلاف نظر ها ندهید ..مثلا برید کتابخانه از صبح تا شب ...هم خوب درس می خوانید هم درگیر این کش و قوس ها نمی شوید...
    این زمان را اگر با درایت خود گرفتید بعد از آن بر سر نوع سنتی یا جدید ازدواج صحبت زیاد هست که هرکدام مزایا و ضرر های خاص خود را دارد دوست من و اون هم راه داره....
    چون دو موضوع در تاپیک شما هست:
    1-مقوله درس
    2- مقوله ازدواج..
    چون حرف به درازا می کشه من در رابطه با نوع خواستگار ی و ازدواج فعلا صحبتی نکردم چوم احساس کردم اولویت شما درسه ...اگر نه بگویید تا در آن مقوله هم سخن برانیم..



  3. 5 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (سه شنبه 02 آذر 89)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 دی 91 [ 21:49]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,907
    سطح
    26
    Points: 1,907, Level: 26
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    خیلی خیلی ممنون از توجه و راهنماییتون واقعا آرومم کردین
    راستش مشکل من برای فوق لیسانس اینه که پارسالم قبول شدم ولی اونقدر همه چیز بد پیشرفت که وسط کلاسا انصراف دادم برا همینم هست که امسال اینقدر برام مهم شده...
    اینو شما کاملا درست می گین سعی می کنم این سه ماهو فقط به درس فکر کنم نه مشکلی که راجع به سنت دارم اما الآن مسئله اینجاست که من خیلی با مادرم صحبت کردم که این سه ماه رو اجازه بده فقط درس بخونم و اونم هم قبول کرد ولی بعد یه مدت فراموش کرد و روز از نو ...الآن نمیدونم چه جوری باید به این شخصی که دوست مادرم معرفی کرده برخورد کنم، چند بار زنگ زدن مادرم گفت داره برا فوق می خونه اما بازم هی تماس گرفتن مامانم نشسته یه ساعت باهام بحث کرده که باشه درس بخون ولی برای رضای خدا بزار بیان بعد می گیم نمی خوایم غافل از اینکه این موضوع روی همه ی زندگی من تاثیر می زاره بعد از اومدن اگه دیگه زنگ نزنن مامانم همش فکر می کنه من یه مشکلی دارم اگه زنگ بزنن میگه مورد خوبیه بهش فکر کن اگه به نظرش مورد خوبی نباشه هزار جور فکر میکنه که چرا همش اینجوری میشه و... می دونین الآن تو بد وضعیتی گیر کردم نمی دونم با این مورد خاص چی کار کنم یعنی بعضی وقتها می گم که خوب می آن منم یه جوری برخورد می کنم که خودشون دیگه نیان بعد یاد فکر و خیالات مادرم راجع به نیمدن می افتم بعد می گم خوب می آن یه جوری برخورد می کنم که دوباره بیان بعد جواب رد می دم، بعد با خودم می گم اینکه نامردیه!!نباید همچین کاری بکنم، اگرم خود واقعی ایم باشم یعنی اونجوری که واقعا هستم باشم که مطمئنا دعوا میشه چون من متوجه نمیشم چرا مراعات حال منو نمی کنن و وقتی مادرم چند بار بهشون گفته داره درس می خونه اصلا براشون مهم نبوده و می خوان بیان انگار ترجیه می دن من اصلا درس نخونم بعد هم می دونم با اومدنشون تا چند روز حالم بده من خیلی بدم می آد یکی بشینه تمام مدت نگاهم کنه انگار می خوان کالا بخرن مجبورم یه نقاب بزنم روی تفکرات واقعیم

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 15:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    614
    امتیاز
    10,182
    سطح
    67
    Points: 10,182, Level: 67
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 268
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,396

    تشکرشده 2,459 در 516 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    اولا اين كه تو با خواستگارت جوري رفتار كني كه بره و برنگرده كه غلطه. ممكنه طرف مورد خوبي باشه و بعدها حسرت از دست دادنش را بخوري. پس يا نيان يا هم درست برخورد كن. اما بهتره تا كنكور به ازدواج فكر نكني چون يكي را خراب مي كني. ما توان مديريت اين دو مسئله ي مهم را نداريم.
    به مادرت هم بگو باشه بيان اما تاريخ خواستگاري را بعد ار كنكور بگذار و قبل از آن قبول نكن.
    اگه باز مادرت را ديدي كه به حاشيه ميره از بزرگتري مثل دايي يا ... كمك بگير تا به مادرت بقبولونن كه خواستگاري باشه براي بعد از كنكور.
    كلا اگه بتوني اين موقعيت ها را از دست ندي و بگذاري براي كنكور، براي خودت هم بهتره.
    حالا اين كار را بكن و ديگه به سنتي و ... فكر نكن. كنكورت را كه دادي در اون مورد هم بپرس. اون وقت دوباره كمكت مي كنيم.

  6. 2 کاربر از پست مفید tesoke تشکرکرده اند .

    tesoke (سه شنبه 25 آبان 89)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    سلام

    خیلی خوبه که شما برای یه عمر زندگی اینقدر ارزش قائلید که یکی دو جلسه رو برای شناخت کافی نمی دونید.
    در واقع من فکر می کنم مشکل شما با ازدواج سنتی اینه که مدت و مراحل شناخت معمولاً در این ازدواج ها کمه، و نه اینکه اولین بار طرفتون رو توی خواستگاری ببینید.

    به نظرم می شه که خواستگار توسط اطرافیان معرفی بشه (یعنی خواستگاری سنتی) و همدیگرو ببینید ولی مدت شناخت هم زیاد باشه. اگه طرفو نپسندیدین که هیچی ولی اگه یه خرده به دلتون نشست جلسات رو ادامه می دین.

    شناخت زیر نظر خانواده مزایای خیلی زیادی داره که ممکنه ازش غافل باشین.

    بهتره که اگه معیارهای کلی و اولیه خاصی مد نظرتونه به مادرتون بگین و ایشون هم به دوستاشون. که اگه مثلا پسری این چندتا معیارو داشت معرفی کنید و دیگه هر کسی رو نفرستن خونتون.

    مطمئن باشین امنیت و آرامشی که با شناخت زیر نظر خانواده ها هست رو جای دیگه نمی تونید داشته باشید.
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  8. 5 کاربر از پست مفید green تشکرکرده اند .

    green (سه شنبه 19 بهمن 89)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 دی 91 [ 21:49]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,907
    سطح
    26
    Points: 1,907, Level: 26
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    مرسی از راهنمایی های خیلی خوبتون
    فعلا که اونا گفتن بعد کنکور نمی آن و من نتونستم مادرمو راضی کنم که نیان اصلا دوست و فامیلم به اون معتا نداریم که بتونم کمک بگیرم تنها کاری که تونستم بکنم این بود که شرط بزارم فقط اگه آقا پسرشونم می آرن بیان(بازم یک موفقیته خودش :D
    tesoke جان من فکر نمی کنم این مورد اصلا مورد خوبی باشه من می خوام با کسی ازدواج کنم که خودخواه نباشه برام آرامش بیاره از پیشرفت من لذت ببره نه اینکه از همون جلسه خاستگاری فقط به فکر خودش باشه کلا این موردو اصلا درک نمی کنم
    green فکر کنم بتونم با صحبت کردن با مادرم تعداد جلساتو یه کم بیشتر کنم که البته بازم به نظرم کمه ولی در کل اصلا نمی تونم با یکی که اولین باره دارم میبینمش راجع به زندگی مشنرک صحبت کنم به نظرم خیلی مسخره است
    من اگه پسر بودم خیلی عادی با همه خانوما برخورد می کردم مسلما به شناختایی بدست می آد بعد سعی می کردم اخلاق یکی رو که بیشتر خوشم می آدو بیشتر کشف کنم بعد اگه خوب بود اون وقت می رفتم خاستگاری محال بود بگم مادرم برام بره خاستگاری...البته الآن که دخترم
    کلا تجریه به من ثابت کرده پسرایی که مادرشونو اول می فرستن یا به شدت مذهبی اند که من اصلا اون طوری نیستم یا اعتماد به نفس ندارن که نمی خوام با کسی که اعتماد به نفس نداره ازدواج کنم یا خودشونو اونقدر بالا می بینن که برای دختر خانم ارزش قائل نیستن که براش وقت بزارن که این یه جور توهینه...
    برای همین حس می کنم من اصلا نمی تونم با همچین کسی زندگی کنم الآن نمی دونم اگه این خاستگاره بیاد چی کار کنم
    راجع به مشکلاتم با ازدواج سنتی فکر کنم بعد کنکور بپرسم بهتر باشه
    باز هم مرسی از همه

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 شهریور 90 [ 19:53]
    تاریخ عضویت
    1389-7-18
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    2,348
    سطح
    29
    Points: 2,348, Level: 29
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 163 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    [align=justify]سلام الناز عزیز،
    ببین دوست خوبم ازدواج سنتی اونقدرهام بدنیست. ازدواج من و همسرم هم به همین شکل بود. ما از قبل هیچ شناختی از هم نداشتیم. شوهرم منو دیده و پسندیده بود. بعدش هم مادرش پا پیش گذاشت و با مامانم تلفنی صحبت کرد و قرار روز خواستگاری رو گذاشتن. در واقع اولین دیدارمون یه جور آشنایی بود، نه خواستگاری رسمی. چون من و خانواده ام اصلا" شوهرمو ندیده بودیم و چیزی درموردش نمی دونستیم. قرار شد اگه از نظر ظاهری پسندیدمش چند جلسه دیگه هم بیان تا با هم صحبت کنیم و همین طور هم شد و بعد از چند جلسه صحبت و آشنایی بیشتر با هم ازدواج کردیم. الانم 2 سال از اون موقع می گذره و هر دومون از بودن در کنار هم خیلی راضی هستیم.
    شما هم اگه خواستگاری رو پسندیدید (البته بعد از کنکور) می تونید در حضور خانواده ها چند جلسه باهم صحبت کنید و بعد نظر نهایی تون رو بدید.[/align]

  11. 2 کاربر از پست مفید آیسان تشکرکرده اند .

    آیسان (یکشنبه 30 آبان 89)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 15:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    614
    امتیاز
    10,182
    سطح
    67
    Points: 10,182, Level: 67
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 268
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,396

    تشکرشده 2,459 در 516 پست

    Rep Power
    76
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    من خودم تركيب ازدواج سنتي با مدرن را مي پسندم. حالا اينا باشه يراي بعد از كنكور.
    در مورد او پسر هم كه به مادرت بگو اگه الان قبل از كنكور بايد من جوري باهاش حرف ميزنم كه بره و پشت سرش را هم نگاه نكنه. اون پسر هم اگه شما را مي خواد بالاخره 3 ماه مي تونه صبر كنه.
    با خودت هم روراست باش، تو ميگي اگه خوب هم باشه فعلا بايد به كنكور فكر كني، پس تا مي تواني جلوي خواستگاري را بگير.

  13. کاربر روبرو از پست مفید tesoke تشکرکرده است .

    tesoke (یکشنبه 30 آبان 89)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 دی 91 [ 21:49]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,907
    سطح
    26
    Points: 1,907, Level: 26
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    سلام من واقعا حالم بده خواهش می کنم کمکم کنید...از سه ماه پیش تا حالا خیلی درگیری های بد برام رخ داده، با مادرم حالا هم که هفته دیگه کنکوره ولی اون بس نمی کنه واقعا خسته شدم شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی من به جایی رسیدم که حتی به فکر خودکشی هم افتادم، اون خاستگارا اومدن همه چیز از نظر من وحشتناک بود از فرهنگشون گرفته تا حتی سطح تحصیلات و ملاک های اولیه آقا پسر نتونستم جلوی اومدنشونو بگیرم بعد از اونم فکر کردم با اون طرز برخورد بدشون یعنی دیگه برنمیگردن ولی چند وقت بعد دوباره اصرار که ما باید بیایم،هر چی به مامانم گفتم دارم درس می خونم نه، قبول نکرد آخرش گفتم جلوی خودم استخاره بکن کرد و بد اومد و خدا رو شکر که گفت نیان ولی داره زندگی منو جهنم می کنه به من میگه درس نخون زن نباید درس بخونه یاید ازدواج کنه این طبیعت زنه من واقعا درکش نمی کنم من آدمی بودم که همیشه هر جا که بودم همه بهم می گفنتن حتما ادامه تحصیل بده حتی استادای دانشگاهم بهم می گفتن روحیه ات می خوره به کارای تحقیقاتی و این حرفا...واقعا دارم به بمب بست می رسم...
    چند وقت پیش یه دسته از موهام سفید شد تازه خود مامانم فهمید. الآنم دو هفته است دندون درد شدید دارم نمی رم دکتر میرم کتابخونه تا شب درس می خونم با این وجود شب که می آم خونه یا جمعه ها باز هم دعوا داریم....مامانم میگه چوب خداست به اونا گفتی بعد کنکور بیان خدا داره کاری می کنه کنکورتو خراب کنی
    بد ترین قسمت همه ی اینا اینه که کسی نیست مشکلمو بهش بگم خواهر ندارم دوستامم مامانمو خیلی میشناسن نمی خوام آبروشو جلوشون ببرم تو رو خدا کمکم کنید

  15. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: مشکل در رابطه با ازدواج سنتی

    مادرت دخترایی رو می بینه که با مدرک بالاتر از شما مجرد موندن و سنشونم داره می ره بالا.برای همین بهت اصرار

    می کنه ازدواج کنی.می تونی یکی از شرط های ازدواجتو ادامه تحصیل بذاری.مسلمن خانوادت نمی گن حق نداری ادامه بدی.

  16. کاربر روبرو از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (یکشنبه 17 بهمن 89)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.