به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    Question ديگه خسته ام ؟

    از خودم ، از زندگي خسته ام . ديگر نمي خوام راهي را بروم كه ديگران مي خواهند .

    من با همه چيز مخالفم . من با همه مخالفم . من طرز فكر هيچكس رو قبول ندارم . من از ديگراني كه براي من تعيين تكليف مي كنند بدم مياد . مي خواهم خودم باشم . مي خواهم زندگي كنم .

    من هم حق زندگي كردن دارم . من به دنيا نيومدم تا ديگران از بودن با من لذت ببرند . من اومدم تا بزرگ بشم تا رفتار بالغانه داشته باشم .

    از تحت كنترل بودن متنفرم .چرا بدون اجازه من رفتي .... چطور به خودت اجازه دادي به من چيزي نگي بري .... چطور مي توني فلان كار رو بكني تو اين وضعيت زندگي .

    پس جايگاه من كجاست ؟ من يه ادمم .نمي خوام ديگران از من راضي باشند . اصلا چرا بايد از من راضي باشند . بزار راضي نباشند مگه چي ميشه . چرا مامان و باباها از بچگي به ما ياد مي دن كه اگه به مهمونها سلام نكني مي گن چه دختر بي ادبيه . تو با شلوغكاريهات ابروي من رو بردي . فكر مي كني مردم چي فكر مي كنند . اينقدر سروصدا كردي نتونستم يه دقيقه بخوابم . بشين يه گوشه صدات درنياد .

    آه اني عزيزم اينها پيش نويسهاي منه . من ياد گرفتم با رضايت مردم و براي اونها زندگي كنم .اگه كسي از من ناراضي بشه واي خدايا . خدا بلاي اسموني به سرمون نازل مي كنه.

    اگه به كسي محبت نكني دلش مي شكنه و خدا قهرش مي گيره . مهم نيست كه من گرسنه ام . دوستم وقتي گرسنه است بايد همه ساندويچم رو بدم به اون تا خدا رو خوش بياد . من چطور مي تونم خوراكي بخورم وقتي يه نفر ديگه داره به دست من نگاه مي كنه .

    واي چه خداي بي رحمي تو ذهن ما ساختن . خدايا به تو پناه مي برم . خدايا همه مي دونن كه چقدر تو مهربوني . آخه چرا ؟ ازت مي خوام منو رها كني از اين پيش نويسها . اينها رو نمي خوام . منو اسير خودم و ديگران كرده .

    من اسيرم . اسير دست بايد و نبايدهايي كه من رو اسير ديگران مي كنه . مدام ميگه بچه گرسنه است تو چطور مي توني بخوابي . من مي خوام استراحت كنم . مي خوام خودم رو با ارامش توي اينه نگاه كنم . مي خوام احوال خود ازرده ام رو بپرسم . اخه اين همه ازار تا كي . چرا ديگران حق دارند و من نه . ديگران خسته مي شن ولي من حق ندارم خسته بشم . ديگران راحتي مي خواهند ولي من اگه به دنبال راحتي باشم ادم تنبلي هستم . اگه ديگران بعدازظهر استراحت كنند حتما خسته اند ولي من خسته نمي شم .

    معلمم ميگه خانم دخترتون تكاليفش رو انجام نداده . مادرم ميگه من هر چي بهش مي گم گوش نمي ده . هي مي گم مامان ديروز داشتم ظرف ها رو مي شستم وقت نكردم مشقامو بنويسم . نه خانم اين بچه خيلي تنبله شما هر طور صلاح مي دونيد باهاش رفتار كنيد . خداي من مادر من فقط 9 سال دارم . چرا منو تنها مي زاري . مامان معلممون منو مي زنه . بهش بگو قول ميده ديگه تكرار نكنه . مامان نزار منو دعوا كنه . اين خانم معلممون خيلي بداخلاقه .

    اينجا اومدم فقط بنويسم .اومدم از دلخوريها و دلتنگيهام بنويسم .اگه دوست داشتين برام يادداشت بزارين .

    ديگه از دانسته هاي بي مصرف خسته ام . شب ها كه ميشه همه اين مطالب مثل يه نوار از جلوي چشمام رد ميشه و من بي تفاوت نسبت به همه اونها فقط به رد شدنشون خيره مي شم و انگار ديگه كلمات برام بي معني شده . ديگه نمي خوام اسير اين بايد ها و نبايد ها بشم . يه زن خونه بايد زندگيش توجه كنه .بايد صبور باشه . بايد وقتي شوهرش خسته است بياد و با روي خوش ازش استقبال كنه .

    پس من چي ؟ مردها نبايد واسه زنشون كاري كنن . فقط زن بايد خوب باشه . حتي اگه مرد خوب نباشه . نمي خوام ديگه خوب باشم . مي خوام يه زن بد باشم . مي خوام خودخواه باشم . من مي خوام استراحت كنم . مي خوام يه ليوان اب هم كه مي خورم با ارامش بخورم . مي خوام من هم روي ارامش رو ببينم .

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    آخه كي گفته من بايد خوب باشم . به قول يه روانشناس ادمها حق دارند يه وقتايي خريت كنند . خوب درست ميگه من يه ادمم . چطور ادمهاي ديگه حق دارن همه عمرشونو به ضايع كردن حق ديگران بگذرونند و خم به ابرو نيارن ولي من بايد خوب باشم كامل باشم . نه من كامل نيستم . هيچكي كامل نيست . حتي ادمهاي خاص هم نمي تونند كامل باشن چه برسه به من . نه من مي خوام اون كاري رو كه دوست دارم انجام بدم . چرا فقط من بايد احساس مسئوليت بكنم حتي در برابر بي مسئوليتي ديگران احساس مسئوليت كنم .

    آخه به من چه ! كه ديگران نمي تونند فلان كار رو بكنند و من مي تونم . نه من نمي تونم . من ديگه نمي تونم . آني جان اين كاميون 18چرخي كه مي گفتي مي خواد بارشو زمين بذاره و رها بشه . هر چي كه مي خوان به من بگن . اصلا مهم نيست . من به همون بدي هستم كه مي گن حتي از اون هم بدترم . چه اهميتي داره كه ديگران چي مي گن . من بي مسئوليت ، خودخواه ، بي فكر ، نادان ، سبك مغز ، راحت طلب و ..... همشون منم . مي خوام من با همه اين خصوصيات بد مي خوام استراحت كنم . مي خوام سبك كنم خودم و از اين همه بار . نمي خوام خوب و مهربون و خوش اخلاق و صبور و .... بار همه چيز و همه كس رو به دوش بكشم .

    مي خوام به همه بگم نه ، متاسفم من نمي تونم . خيلي دوست داشتم بهتون كمك كنم ولي از عهده من خارجه . نه نه نه

    و يه چيز جالب اينه كه همه اين ادمهايي كه منو به كار و تلاش دعوت مي كردن و مدام منو به خاطر چيزي كه اونها بهش مي گفتن تنبلي سرزنش مي كردن همه اين ادمها خودشون واقعا بي مسئوليت ، واقعا راحت طلب و طلبكار و پرمدعا بودن و فقط واسه اين كه از من كار بكشن اين حرفها رو مي زدن .

    آخه كي تا حالا ديده از يه دختر بچه كوچيك طلبكار باشن كه چرا غذارو دير درست كردي . چرا خونه رو تميز جارو نمي كني . چقدر تو تنبلي ، چقدر تو بي فكري .

    خدايا من خيلي احساس تنهايي مي كنم . خدايا اعتماد به نفسم كجا رفته . آرامشم كجا رفته
    .

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    مي دونيد چقدر سخته كه سالها ديگران رو عادت داديم به اطاعت و پيروي و يك دفعه بخواي راه خودتو بري .بيشتر از همه واسه خودم سخته . اولش همش احساس گناه مي كني . فكر مي كني همه اصول رو زير پا گذاشتي و ياغي شدي از خودت بدت مي ياد . خداي من مي دونم كه تو مهربوني . تو مي بخشي و من نادان خودم خودمو نمي بخشم .

    البته واسه ديگران هم سخته . اولش فكر مي كنن اتفاق خاصي افتاده . فكر مي كنن پررو شدي . فكر مي كنن گستاخ شدي . خوب اونها قبلا يه ادم حرف گوش كن و سربه راه رو مي ديدن و حالا يه ادمي كه مي خواد مستقل فكر كنه . يه جاهايي به دلخواه خودش عمل كنه و منفعت خودش رو هم در نظر داشته باشه . خوب سخته ولي اصلا مهم نيست . اينهمه من سختي كشيدم كه ديگران اسايش داشته باشن . خوب حالا بزار يه خورده ديگران واسه اسايش من به زحمت بيافتن . چرا عذاب وجدان داشته باشي . بابا بزار اين بنده خداها هم يه خورده به خودشون تكوني بدن . پوسيدن از بس كه تو همه چي رو واسشون راست و ريست كردي و نذاشتي اب تو دلشون تكون بخوره .خلاف ميلشون كاري نكردي نكنه خم به ابروي نازنينشون بياد . خودت بارغمها و غصه ها رو به دوش كشيدي تا نكنه غصه اي دل اونها رو بگيره .

    نه بسه بسه ديگه . تمومش كن . ديگه نمي خوام . خدايا من رو رها كن
    .

  4. کاربر روبرو از پست مفید پريوش تشکرکرده است .

    پريوش (دوشنبه 10 آبان 89)

  5. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 اردیبهشت 03 [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,088 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    سلام پريوش گرامي
    ببخش منو پا برهنه وسط خستگيات مي پرم
    نياز نيست يك روز صبح كه پاشدي 180 درجه تغيير را يكباره بدهي و براي خودت باشي.
    يك زمان بندي كوتاه مثلا 6 ماهه تعيين كن و با نرمش تمرين جسارت ورزي و قاطعيت در مورد مسائلي كه به صلاحت هست را در پيش بگير.
    معمولا روانشناسان باليني جلسات قاطعيت و جسارت ورزي به همراه انعطاف پذيري صحيح را در مشاوره هايشان آموزش مي دهند.

    ما هم كه دنباله رو و پيرو محض نيستيم،‌به اين معني نيست كه شمشير را از رو بسته ايم و با ديگران درگير مي شويم.
    بلكه مرز و حدودي را به مرور ترسيم مي كنيم. و اين مرزها را با سختي كشيدن حفظ مي كنيم و اگر گاهي لازم باشد انعطاف هم نشان مي دهيم. اينطور ديگران هم به ثبات شخصيت و روش ما پي مي برند و به آنها احترام مي گذارند.
    اما اينها همه مهارت و آگاهي مي خواهد. دل بخواهي نيست.
    يعني اگر دلت بخواهد اما روشش را نداني، باز از آن طرف پشت بام خواهي افتاد.

    ببخشيد مزاحم خستگيات شدم، شما مي توانيد ادامه دهيد. و به مطالب بالا هم توجه داشته باشي

  6. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (سه شنبه 11 آبان 89)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    ممنونم مدير عزيز و گرامي

    توصيه هاتون مثل هميشه خوب و كامله .

    عمل به اين توصيه ها مستلزم توجه به خوده . اين در حاليه كه من از خودم غافلم و خودم رو در برابر ديگران مسئول مي دونم نه در برابر خودم .

    سالهاي سال فكر مي كردم اگه ديگران كاري براي من انجام بدهند خيلي لطف مي كنند و من مديون آنها هستم حتي مادرم و خواهر و برادرهام و خونوادم و اگه من كاري براي اونها انجام بدم وظيفه ام بوده .

    از ديگران پيش خودم جايگاه بزرگ و بلند بالايي ساختم به قول كامران كه در جايي نوشته بودم ما ياد گرفتيم از ادمهاي دور و برمون يه بت بسازيم و من از همه يه بت ساختم پيش خودم و شروع كردم به پرستيدن اونها .

    خدايا از من بگذر كه به غير تو مشغول شدم و از خودم كه امانتي است دست من غافل شدم و مراقبت نكردم .

    من ادمهاي دور و برمو تو جايگاه خدا مي زاشتم و مي پرستيدمشون . خدايي كه نبايد ازرده بشه و نبايد ازش نافرماني بشه . خدايا منو ببخش و نجاتم بده از اين بندهايي كه خودم به دور خودم پيچيدم . خودم دست و پاي خودم و بازنجيرهايي كه خودم بافتم بستم و مي بندم .

    آخه كي گفتي ناراحتي ديگران مهمه ولي ناراحتي من مهم نيست . كي گفته كه من بايد تحمل كنم چون ديگران نمي تونند تحمل كنند مگه اونها كي هستن . مگه چي هستن . من تا كي بايد بار اونها رو به دوش بكشم . مي خوام زندگي كنم . مي خوام رها باشم . مي خوام بندها و و زنجيرها رو پاره كنم . مي خوام چشمامو ببندم و با شوق زير بارون بدووم در حاليكه برگهاي زرد و خشك زير پام صدا مي دن در حاليكه اونها هم با شادي من شادي مي كنند مي خوام فارغ از همه چيز و همه كس ، بدون نگراني از اينكه كسي من رو ببينه يا ابروم بره يا كسي ناراحت بشه از اين كار من مي خوام شاد باشم من مي خوام شاد باشم .

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    من بايد بيشتر به خودم توجه كنم . دارم خودمو واسه خواسته ديگران از بين مي برم . تازه ناراحتم كه چرا نتونستم به مقداري كه لازمه اونها رو از خودم راضي كنم .

    من بايد واسه رسيدگي به حال و احوال خودم دست از اين بزرگ كردن ديگران بردارم .
    ديگران با من فرق ندارن . من مسئول اسايش خودم هستم . ديگران هم هر چقدر خوب و محترم و دوست داشتني و .. مسئول اسايش خودشون هستن . دليلي نداره من نگران بشم . اون چيزي كه من رو بايد نگران كنه وضعيت خودمه . من مسئول شادي و اسايش خودمم .من مسئول مراقبت از خودم هستم . من حق دارم تو زندگيم اسايش داشته باشم و كسي واسه اسايش من تلاش كنه .به نظرتون اين خودخواهيه ؟

    تا كي من بايد مراعات ديگران رو بكنم .كه چي بشه . مگه بچه نوپا هستند كه بايد مراعاتشونو كرد .

    من حق دارم از چيزي خوشم بياد يا حتي بدم بياد . خوب من يه ادم متفاوتم . دليل مخالفتم تفكر متفاوتمه نه بد بودن من .

    آني جان حق با شماست . " من خوب هستم " تو هم خوب هستي "

    من خوب هستم چون من يك انسان هستم .با قابليت هاي فراوان ، با اين همه مهارت كه همشون مي تونه با برنامه ريزي در جهت درست و در جهت پيشرفت زندگيم ازشون استفاده بشه . من خوب هستم و دوست داشتني چون خدا من رو دوست داشته و به من فرصت زندگي كردن داده . به من اينهمه نعمت داده . واسه اين كه ازشون استفاده كنم و بابتشون شكر گذار باشم .

  9. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    جناب آقاي مدير

    مي خوام به حرفهاتون گوش بدم .

    يك زمان بندي كوتاه مثلا 6 ماهه تعيين كن و با نرمش تمرين جسارت ورزي و قاطعيت در مورد مسائلي كه به صلاحت هست را در پيش بگير.
    معمولا روانشناسان باليني جلسات قاطعيت و جسارت ورزي به همراه انعطاف پذيري صحيح را در مشاوره هايشان آموزش مي دهند.
    به نظر شما 6 ماه كافيه واسه كسي كه از بچگي مدام تحت كنترل بوده و واسه كوچيكترين كار واسش تصميم گرفتن . به نظرتون اين ادم مثل يه كوري نمي مونه كه يكدفعه بينا بشه اونموقع دنيا دور سرش مي چرخه و مي خوره زمين . من از زمين خوردن نمي ترسم . نه ديگه از قضاوت شدن هم نمي ترسم . ولي يه وقتهايي ادم اونقدر بدجوري به زمين مي خوره كه مدتها طول مي كشه تا بتونه رو پاي خودش وايسه .

    من همه عمرم تحت كنترل بودم . همه عمرم بهم گفتن تو عقلت نمي رسه و از من ، از صداقتم ، از پاكيم ، از سادگيم سوء استفاده كردن . من تحت كنترل بودم ولي تحت حمايت نبودم . ببينيد يه وقتايي يه ادمي مدام تحت كنترل پدر و مادرشه . چپ ميره راست ميره بهش ميگن اين كار رو بكن اون كار رو نكن ولي پدر و مادر از بس كه بچه شونو دوست دارند مي خوان به قول خودشون حمايتش كرده باشن . ولي من نه . هيچوقت تحت حمايت نبودم . هميشه احساس تنهايي مي كردم در حاليكه در بين تعداد زيادي خواهر و برادر زندگي كردم . ولي هيچوقت حمايتشونو حس نكردم . هميشه به سادگي من مي خنديدن . از اينكه اينقدر راحت مي تونن منو بازيچه قرار بدن مي خنديدن . ولي من دوستشون داشتم و واسه محبت به اونها بهشون اعتماد مي كردم . مادرم هم همينطور . با تمام وجود احساس مي كردم كه تا وقتي براش ارزش دارم كه كاري واسش انجام بدم چون بچه اي كه كاري ازش نمي ياد به هيچ دردي نمي خوره . من با اين ارزشها بزرگ شدم .

    آيا به نظر شما تو اين شرايط نسبت به همه بدبين بشم . همه رو دوست داشته باشم تا دوباره منو بازيچه قرار بدن . بي تفاوت باشم و خودخواه . راه درست چيه . مي خوام چشمامو باز كنم ولي مي دونم كه زمين مي خورم . چون تجربه ديدن رو ندارم .

  10. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    پریوش جان

    گذشته و مقصرین این وضعیت را رها کن ، به زمان حال متمرکز شو و توانایی خودت ، این افکار و رنجش از گذشته مخل و ترمز تغییریه که می خواهی در پیش بگیری . حیفه انرژیت ااینجوری هدر بدی .

    مهم خواستن تغییر است و بعد اقدام به رفته رفته تغییرات را اعمال کردن ، که این شدنیه . به مدت زمان هم خیلی بند نکن . مهم اینه که هر روزت را با مهارتهایی که مدیر محترم اشاره داشت و دیگر مهارتها رفتار کنی و برای کسب اونها و به کار بردنشون تلاش کنی ، و پایان هر روز هم عامل بودن اون روزت را در درون جشن بگیری و به خودت پاداش بدی .

    موفق باشی عزیزجان


    .

  11. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 12 آبان 89)

  12. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    پریوش جان

    دوست داشتن دیگران و اطرافیان یک حس درونی است که مال خود فرد است .

    و مبحث دوست داشتن با ارتباط سالم با دیگران برقرار کردن یک بحث دیگر است .

    اگر تو دیگران را دوست داری ( مثل مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزند ) این کاملا از روحیه ی سالم تو سرچشمه می گیرد اما اشکال از جایی دیگر است که دیگران ( شاید و به گفته ی تو ) از تو سو استفاده می کنند .

    اینجا بحث مهارت تو پیش می آید در مبحث کنترل روابط . تو باید یاد بگیری که می توانی دیگران را دوست داشته باشی اما وابسته به واکنش آنها ( کسب رضایت و خشنود کردنشان ) نباشی .

    گاهی باید مخالفت کنی ( هر مخالفت جدی و قاطعی دلیل بر بی اهمیتی و بی توجهی نیست ) پس مخالفت با یکدیگر هم جزوی از برنامه های انسان است در بحث مهارتی . خودت را وابسته به اینکه دیگران همیشه راضی باشند نکن.

    در این حالت تو ، احساس دیگران راضی و من ناراضی را با خودت حمل خواهی کرد در حالی که اگر پای حرفهای آنها هم بنشینیم خواهیم دید که آنها هم چندان از تو رضایت ندارند .

    و بعد هم امروز که تو این مسائل را متوجه شده ای و سعی بر تغییر داری باید هر روز و هر لحظه خودت را مرور کنی . از اینکه در مسیر تغییر مثل گذشته رفتار و احساس و فکر کنی نترس تو همیشه فرصت داری که تصمیم تازه ای بگیری و کار جدید اما مسئولانه ای انجام بدهی .

    مثلا
    اگر همسرت از تو درخواستی نامربوط کرد که تو طبق روال گذشته واکنش نشان دادی و دست به عمل شدی نگران نشو . ده قدم که گرفتی و دیدی مسیرت همان مسیر گذشته است و اشتباه است تغییر مسیر بده ( از هر جا متوجه شده ای چه قدم اول چه قدم صدم )
    کم کم عادات قدیم جایشان را به عادات جدید می دهند . اما می دانی در اینجا چه اتفاقی در تو می افتد ؟ تو قبلا آگاه نبودی و امروز از جایگاه آگاهی عقب نشینی می کنی و تغییر مسیر می دهی .
    و این یعنی عالی .
    یعنی که پریوش فوق العاده است .
    یعنی پریوش دوست داشتنی است و قابل احترام .
    یعنی پریوش اعتماد به نفس دارد .
    یعنی پریوش خودش را باور کرده است .
    یعنی که پریوش در پذیرش افت و خیزهای مسیر تغییر است
    یعنی که پریوش تصمیم گیرنده است
    یعنی که .............

    موفق باشی

  13. 2 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (چهارشنبه 12 آبان 89)

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 مرداد 93 [ 23:42]
    تاریخ عضویت
    1387-12-04
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    6,080
    سطح
    50
    Points: 6,080, Level: 50
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 743 در 213 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: ديگه خسته ام ؟

    پریوش جان

    گذشته و مقصرین این وضعیت را رها کن ، به زمان حال متمرکز شو و توانایی خودت ، این افکار و رنجش از گذشته مخل و ترمز تغییریه که می خواهی در پیش بگیری . حیفه انرژیت ااینجوری هدر بدی .

    مهم خواستن تغییر است و بعد اقدام به رفته رفته تغییرات را اعمال کردن ، که این شدنیه . به مدت زمان هم خیلی بند نکن . مهم اینه که هر روزت را با مهارتهایی که مدیر محترم اشاره داشت و دیگر مهارتها رفتار کنی و برای کسب اونها و به کار بردنشون تلاش کنی ، و پایان هر روز هم عامل بودن اون روزت را در درون جشن بگیری و به خودت پاداش بدی .

    موفق باشی عزیزجان
    ممنونم فرشته نازنين و مهربان

    بله حق با شماست بايد گذشته رو رها كرد ولي من با رجوع به گذشته دنبال گمشده هام هستم تا ببينم كجاي زمونه اونها رو جا گذاشتم . در كجا چه چيزهايي رو رعايت نكردم .من با رجوع به گذشته به ياد ميارم كه وقتي خودم رو در معرض كنترل ديگران قرار بدم دوباره مورد سوءاستفاده قرار مي گيرم چه قبلا كه كودك بودم و چه الان كه هنوز دارم كودكانه رفتار مي كنم . گذشته بايد واسه من درس عبرت بشه . من نمي تونم از جايگاه بالغ رفتار كنم . وقتي خودم رو با قبل مقايسه مي كنم مي بينم هنوز كودكم و هنوز كودكانه رفتار مي كنم .

    آني عزيزم

    باز هم توصيه هاي خوب و قشنگت بهم انرژي مي ده .

    اگر تو دیگران را دوست داری ( مثل مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزند ) این کاملا از روحیه ی سالم تو سرچشمه می گیرد اما اشکال از جایی دیگر است که دیگران ( شاید و به گفته ی تو ) از تو سو استفاده می کنند .
    آني جان تا جايي كه يادم مياد من هميشه يا كسي رو دوست داشتم و تحت كنترلش قرار گرفتم و يا اينكه از ترس تحت كنترل قرار گرفتن ازش دوري كردم و باهاش رابطه مو خراب كردم . نمي تونم بين اين دو حالت يه حالت متعادل رو در پيش بگيرم .

    اونقدر ديگر خوشنودي در من رشد كرده كه تمام وجودم رو گرفته بدون ديگر خوشنودي احساس پوچي مي كنم و با خودم قهر مي كنم .

    گاهی باید مخالفت کنی ( هر مخالفت جدی و قاطعی دلیل بر بی اهمیتی و بی توجهی نیست ) پس مخالفت با یکدیگر هم جزوی از برنامه های انسان است در بحث مهارتی . خودت را وابسته به اینکه دیگران همیشه راضی باشند نکن.
    آني جان من ياد گرفتم كه حتما رضايت طرفم رو جلب كنم و همسرم رو هم به اين مسئله عادت دادم و وقتي باهاش مخالفت مي كنم انگار به شخصيتش توهين كردم . بعد من شروع مي كنم به بحث كردن تا اون رو راضي كنم . نمي دونم كارم درسته يا نه ؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.