سلام دانه
ازتون به خاطر اعتمادی که به تالار همدردی و دوستان خود کرده ای، تشکر می کنم.
می خواستم صبر کنم تا سر فرصت جواب کاملی به شما بدهم... اما به خاطر کثرت سئوالات ، نگران شدم شاید دیر شود، لذا به جواب اختصاری خودم اشاره می کنم.
خواهی، نخواهی شما مسبب از هم جدایی آنها دانسته میشوی. شما گفته اید :
ما يكديگر را دوست داريم و خودمات 10 سال است كه براي جدا شدن از هم انواع تلاشها را كرديم كه همگي بي فايده بود.
پس عدم جدایی شما عامل اصلی یا عامل تقویت کننده یا عامل حفظ کننده مشکلات آنها بوده است.
من قبلا در پاسخ به سئوال مشابهی به یکی از اقایان تالار گفته ام که به هیچ وجه برنامه ریزی برای ساختن خانواده بر ویرانه های قبلی کار صحیحی نیست.
لذا اساسا کار شما از اول اشتباه بوده، اشتباه ادامه داده اید، و اکنون هم آخرین اشتباه خود را در حال تکمیل کردن هستید.
12 سالگی شروع اشتباه با ارتباط لجام گسیخته....
18 سالگی عدم اشتباه به خاطر مطرح نکردن با خانواده و پیگیری مصر نکردن در انتخابت
و بعد از آن تا کنون به خاطر عدم قطع ارتباط کامل از او....
و اکنون با فکر کردن به او
تنها راه موثر شما اکنون اینست که یکبار و فقط یکبار و فقط یکبار به او بگوئید، حتی اگر طلاق گرفت، حاضر نیستید با یک مردی که نتوانسته زنی را خوشبخت کند و این توانمندی را نداشته ازدواج کنید و به هیچ وجه حاضر نیستید او را ببینید.
( حتما قبول دارید او هنوز متعهد به یک زندگی دیگر است و لازم است که شما عملا از زندگی او کنار بروید، واگر هنوز هم حتی یک کلمه - مهم است حتی یک کلمه - با او صحبت کنید و رابطه بر قرار کنید - به هر شکل- باید مسئولیت به هم ریختن زندگی آن آقا و آن خانم را بپذیری و مطمئن باشید که نفرین همان بچه 4 ساله نمی گذارد زندگی راحتی را داشته باشی... به نظر همین آشفتگی شما همه و همه نتیجه بیرون نرفتن کاملتون از زندگی این خانواده هست.)
شما همین الان پیش خود تصمیم بگیر از زندگی یک خانواده بیرون بروی و زندگی آنها را ویران نکنی... می بینی که از همین الان آرامش می یابی....
اگر باور نداری ، واقعا قصد کن.... و ارتباطت را به کلی قطع کن.... تا احساسات را از درون حس کنی.
فرامش نکن بازخورد اعمال ما دامنگیر خودمان می شوید. و نارامی های این چنین به خاطر نحوه فکر، وعمل خود ماست.
این پاسخ شما تا این لحظه با این موقعیت آن آقاست....
ببخشید به خاطر کمی وقت فرصت نکردم توضیح بدهم که من احساسات شما را می فهمم و می دانم که چه تصوری در مورد این آقا و خانواده ات داری....
اما اینها کافی نیست.
شما وقتی می توانید بگوئید که شما عامل به هم خوردن زندگی آنها نیستید که به هیچ وجه در دید این آقا نیائید، و او مطمئن شود که حتی اگر طلاق بگیرد به شما دسترسی نخواهد یافت.
اینگونه است که پل پشت سرش خراب می شود و برای ساختن زندگی خود اقدام می کند.
جالب حتی شما نباید دلسوزی بکنید و بگوئید برو زندگیت و بساز ، بچهت گناه داره... خانمت خوبه!!!
چون تمام این حرفها هم به معنی توجه به او، علاقه به او و ... تلقی شده و پایه های زندگی آنها را بیشتر در هم می شکند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)