مگسی بر پر کاهی نشست که آن پر کاه بر ادار خری روان بود . مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی می راند و میگفت : من علم دریانوردی و کشتی رانی خوانده ام . در این کار بسیار تفکر کرده ام . ببینید این دریا و کشتی را و مرا که چگونه کشتی میرانم . او در ذهن خود بر سر دریا کشتی میراند و آن ادرار دریای بی ساحل به نظرش می آمد و آن برگ کاه کشتی بزرگ . ( مثنوی )
علاقه مندی ها (Bookmarks)