سلام
شاید مشکلی که من دارم یعنی تردید در گفتن عشق و علاقه نسبت به یه نفر دیگه بارها بارها مطرح شده باشه تو این انجمن ولی علت اینکه هرکسی به خودش این اجازه رو میدیه که یه تاپیک جدید بزنه این باشه که پیش خودش فکر میکنه مسئله خودش با دیگران متفاوته به عبارتی این یه کیس دیگه است...! خوب منم از این قاعده مستثنی نیستم...!
اول بگم که من 25 سالمه و دانشجو هستم... الان ترم سومم...اول رفتم سربازی بعد تصمیم گرفتم درس بخونم!
من به یکی از همکلاسی هام علاقه مند شدم و شاید بشه گفت عاشقش شدم چون فکر میکنم این علاقه از حد عادی خودش گذشته طوری که شب و روز بهش فکر میکنم بیشتر از اینکه به خودم فکر کنم به اون فکر میکنم و همیشه براش آرزوی آرامش و خوشحالی میکنم.فقط نمی دونم آیا اون هم به من علاقه داره یا نه؟؟؟اولین بار تو هفته های اول ترم 1 بود که دیدمش و ازش خوشم اومد ولی این خوش اومدن فقط برخاسته از ظاهر اون بود!!! خیلی بهش اعتنا نکردم و گفتم که خوب این طبیعیه هرکسی ممکنه از یکی دیگه خوشش بیاد ولی دیدم که نه دیگه زیادی فکرم بهش مشغول شده و این فقط یه خوشامد معمولی نیست..! آخه من آدمی نیستم که از هرکسی خوشم بیاد وقتی فکر کردم دیدم از لحاظ خصوصیات ظاهری اون چیزیه که همیشه میخواستم.رو همین حساب گفتم برم ازش جزوه بگیرم (همون حرکت تکراری که همه میکنن و منم حالم ازش بهم میخوره) ولی چون هیچ راه دیگری نداشتم (خیلی دختر سنگین و مغروریه) به این کار تن دادم که حداقل بهش یه چیزایی رو بفهمونم! ولی موقع جزوه گرفتن ایشون به من جزوه ندادن و اصلا با من صحبت هم نکردن ....ولی بعد از چند ساعت خودش دوباره جزوه رو برام آورد و عذرخواهی کرد....! این قضیه گذشت و تا حتی بعد از این قضیه من به ازدواج فکر نمیکردم تا اینکه شرایطی مهیا شد و ما با هم کمی صحبت کردیم البته تو جمع در مورد عقاید اسلامی...بعد از این صحبت دیدم که عقاید ایشون هم همون چیزهایی بوده که من انتظار داشتم.
یکی دوبار هم بهش کتاب دادم بخونه و خوند و برام آورد ولی یه بار خواستم بهش یه کتاب هدیه کنم گفت نمیتونم به عنوان هدیه قبول کنم ولی میگیرم و میخونم و بهتون برمیگردونم و گفت خودم میام میگیرم ولی نیومد.!!!!!!!!!!!!!!!!! من هنوز نمیتونم بفهمم که چرا نیومد کتاب رو بگیره!!!! (اگه کسی می دونه بگه)
این حرفا رو زدم که بگم من درگیر اون نوع عشق های ترم اولی نشده بودم اینکه بگم نگاهم با نگاهش گره خورد حالا چیکار کنم ؟؟؟؟؟!!!!!!!یا اون همیشه نزدیک من میشینه یه نگاهای قشنگ میکنه منم عاشقش شدم حالا چیکار کنم؟؟!!! نه اگه من عاشق این دختر شدم با شناخت بوده البته این شناخت خیلی کم هست هنوز از خانواده و سایر قضایا هیچ اطلاعی ندارم .
من خیلی دوستش دارم ولی الان آن شرایط کامل برای ازدواج رو ندارم از طرفی میترسم از دستش بدم و می ترسم علاقم رو بهش بگم و ناراحت بشه ! موندم چیکار کنم
نمی دونم چه طوری بهش بگم که بد تموم نشه آبرو ریزی نشه من برای ازدواج ایشون رو انتخاب کردم و از دوست بازی و این حرفا خوشم نمیاد چون همیشه تو این ارتباط ها 99 درصد دختر ضرر میکنه و 1 درصد پسر و من این رو نمیخوام.
لطفا کمک کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)