سلام و درود بر همگی دوستان
گهگاهی در این اندیشه هستم چرا بعضی ها با ورود به دانشگاه و صعود در مدارج علمی، خصوصا در مقاطع بالاتر و بیشتر کسانی که با ریاضیات و علوم فنی دست و پنجه نرم میکنند افکار و عقایشان دچار دگرگونی میشود.
گروهی خدا را از راه طریقت می جویند و معتقدند هر جور که خواهم به قولی با او عشق بازی میکنم.
جرگه ای شریعت را به تمسخر می گیرند و با افکار به اصطلاح روشن فکرانه آن را مظهر تمدن سنگی و شاید متعلق به بیسواد ها میدانند نه من که فوق دارم یا دکترا یا ...
دسته ای به گروهها و فرقه هایی عجیب و غریب می پیوندند.آنقدر اسامیشان زیاد است که مجال گفتن نیست، اما به قطع همه آنها ریشه در تفکرات فری ماسونری دارد!
دیگری به اصطلاح همرنگ جماعت شده و خودش هم نمیداند چه تفکری دارد. گیج و بی هدف است.
براستی ارزش و ظرفیت وجودی ما، یک فوق لیسانس یا دکتراست؟ مدرکی که میلیون ها نفر بهترش را دارند!
چرا کسی که حداکثر ، حداکثر 30 جلد کتاب و شاید چند صد مقاله در زمینه تحصیلی خویش بیشتر از دیگری خوانده، به دیگران از بالا مینگرد؟ چرا در دیدگاه وی همه چیز رنگ و بوی مادی و دنیوی و پولی میگیرد؟
به نظر محترم و عزیز شما ، دانشگاه مایه صعود ماست یا هبوط؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)