سلام ببخشید من مشکلی اساسی پیدا کردم که خیلی بهمم ریخته
ببینید من با آقا پسر 26 ساله ای از طریق اینترنت آشنا شدم و این رابطه به بیرون از اینترنت، در دنیای واقعی کشیده شد.
تا همین چند وقت پیش فکر می کردم میشه ادامه داد اما حالا نه
ببینید پدر این آقا اسکیزوفرنی داره و از مادرش جدا شده.
من حالا که تحقیق کردم فهمیدم که این بیماری ارثیه و یه جورایی به اخلاق و رفتار ایشون هم شک کردم.
ببینید من می دونم باید جدا شم اما کمک می خوام برای اینکه چه جوری؟
ببینید ایشون یکی از همکلاسی های دانشگاهشون رو به مدت 6 سال دوست داشتند(البته 5 ماه گویا رابطه داشتند) و با اینکه دختر گفته بوده ازت متنفرم و مثل دستمال توالت! هستی باید انداختت تو توالت و ... ایشون عاشقشون موندن. حتی دختره بهش گفته اگه می خواهی منتظر من باشی منتظر من و شوهر و بچه ام باش.
راستش من این حرفاشونا به وفاداری تعبیر کردم. اما حالا حس می کنم غیر عادیه. می خوام جدا شم اما نمی دونم چی بگم که هم ضربه نخوره و هم واقعا از فکر کردن به من دست برداره.
راستش چند شب پیش با یک بحث الکی تمومش کردم و دیگه جواب اس ام اساشو ندادم. اما می دونم منتظر می مونه. چون حدود کمی قبل هم حدود 2 هفته بینمون سکوت بود اما باز ...
خواهش می کنم کمکم کنید.
بحث اون دفعه مون یعنی بدلیل جواب ندادن اس ام اس من بود. می دونم من هنوز توی ذهنش تموم نشدم.
چیکار کنم؟
در ضمن این هم کمی اطلاعات دیگه...
رویاینجا کلیک کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)