سلام
اول باید از مدیران این سایت بایت راه اندازی این پایگاه تشکر کنم ، واقعا مطالب سایت خیلی مفید هست و به من کمک زیادی کرد .
و مشکلم :
علی رقم وجود دختر های زیاد در اطرافم ، تا حالا رابطه ی عشقی نداشتم و به نوعی هیچ دوست دختری ندارم، چون فکر میکنم برای این کار ها هنوز بچه هستم و فعلا باید درس بخونم و کار کنم ( شاید پاستوریزه بودم ) .
تا اینکه تقریبا سه ماه قبل در هنگام رفتن به شهرمون دختری رو در اتوبوس دیدم و دختره چشمم رو گرفت . دقیقا نمی تونم بگم چه احساسی بهم دست داد اما هر چی بود وادارم کردم که بهش شماره بدم ، دقیقا نمیدونم دختره شماره رو برداشت یانه ، اما از چشماش معلوم بود که از من بدش نمیاد ( شاید هم من اینجوری فکر میکنم )
من در یکی از شهر ها شمالی سوار اتوبوس شدم و در بین راه (900 کیلو متر اونور تر ) ازش پیدا شدم ، معلوم نبود اتوبوس از کجا میاد و به کجا میره .
الان بعد از گذشت سه ماه هر کاری میکنم فکر اون دختره از ذهنم بیرون نمیره .
وقتی میخوابم خوابش رو مبینیم ، وقتی با دختری حرف میزنم ، قیافه ی اون میاد جلوم ، به همه چیز ( از کتری و لیوان گرفته تا مولتی متر و بلوور ) گیر میدم ، مدام جمله " کاشکی یکی به ما هم میگفت تویی دنیام " رو به دوستام میگم و خلاصه از کار و زندگی افتادم .
میدونم احتمال اینکه دوباره ببینمش خیلی کم هست و اگه اون تمایلی به رابطه داشت حتما بهم زنگ میزد ، میدونم ممکنه شوهر داشته باشه یا اصلا شماره رو برنداشته باشه و میدونم که این داستان خیلی احمقانه هست ، اما واقعا نمیدونم چه کار کنم ..؟؟؟
از خودم بگم
21 ساله هستم و دانشجوی رشته ی کارشناسی الکترونیک . با یکی از دوستام یه شرکت کوچیک راه انداختیم و تقریبا توی زندگیم مشکلی ندارم .
دوستان زیادی دارم ( جنس مذکر ) ، آدم کاملا منطقی هستم و با مشکلات به خوبی کنار میام و اعتماد به نفس بالای دارم . قدم 1.80 و وزنم 70 کیلو هست . بعضی وقت ها ورزش میکنم و قبلا یک زندگی کاملا عادی داشتم .
و سوالاتم ؟
- چرا اینجوری شدم ؟ به قول شاعر من که تو لاک خودم بودم !!
- چه جوری فراموشش کنم ؟
- ایا این حالت برای فردی مثل طبیعی هست ؟
- در کل چه کار کنم ؟ چه کار کنم...
پیشاپیش از پاسخ های مفید شما سپاسگذارم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)