امروز چراهایی ذهنم را درگیر کرده که کسل و خسته ام میکنند.
چرا هایی که هم جوابش را میدانم هم نمیدانم.
چراهایی که هم محکومم میکند هم تبرئه.
چرا من.چرا وجودم و چرا روحم.چرا قلبم و چرا نگاهم نیازمند محبت و توجه هستند؟
چرا باید نیازمند توجه کسی باشم؟
چرا وقتی شوهرم به من بی توجهی میکند غمگین میشوم؟
چرا باید انتظار محبت داشته باشم؟
نه تنها او هر کسی هر شخصی غریبه آشنا دوست بیگانه....
چرا باید ار اینها انتظار توجه و احترام داشته باشم!
چرا از برآورده نشدن انتظاراتم دلم به درد می آید؟
چرا باید از این نیازهای برآورده نشده غم بر دلم بشیند!
چرا همه اینها اجازه دارند انرژی هایم را بربایند؟
.................................................. .......................
نمی خواهم نمی خواهم دیگر نمی خواهم محتاج باشم.
دیگر نمی خواهم به هیچ چیز و هیچ کس وابسته باشم.
دیگر نمی خواهم نیازمند توجه باشم.
خسته ام ار این وابستگی ها!
خسته ام از این نیازمندی ها!
خسته ام از خودم.ار همه.از دیگران.از دیگرانی که فقط و فقط به خود می اندیشند.از دیگرانی که من را نمیبینند.
نمی خواهم از کسی انتظار داشته باشم.
نمی خواهم اگر همسرم در روزی تعطیل مرا رها میکند بی توجه به احساس من!قلبم به درد آید.
هیچ کس لایق آن نیست که به خاطرش غم بر دلم بشیند.
فقط من لایقم فقط خودم.
پس وقتی ناراحت میشوم که خودم را دوست نداشته باشم.
دیگران هر قدر لایق.هر قدر شایسته حتی اگر عاشقم باشند حتی اگر مرا حرمت گذارند به اندازه من من را دوست ندارند.
آنها هم برای نیاز خود من را دوست دارند.
چرا باید محتاج آنها باشم!
خدایا!می خواهم بی نیاز باشم.این خواسته بزرگی ست؟
اگر هست تو آنقدر بزرگی که به بینیازی خودت مرا بی نیاز کنی.
من از تو می خواهم که بی نیازی را به من بیاموزی.
اگر کسی مرا دوست داشت شایسته است هر آنچه دوست دارد روحم را نوازش کند.
مرا خیالی نیست دوستش خواهم داشت و روحش را نوازش خواهم کرد اما محتاجش نخواهم بود آن هنگام که مرا چون برگی کهنه از دفتر احساسش ورق میزند گاه دور می ریزد.
مرا خیالی نخواهد بود.
.................................................. ..................
خدایا تو به من یاد دادی که عشق وجود دارد اما فانی ست.
دوست داشتن وجود دارد اما گذراست ماندنی نیست.
زیبایی ها و همه قشنگی ها همیشگی نیستند.
خدایا عشقی حقیقی در این دنیای حقیقی و زمینی وجود ندارد.
اگر کسی می گوید هست یا رزوغ می گوید یا اشتباه میکند.باور نکنید وجود ندارد.
همه عشق ها همه دوست داشتن ها همه زیبایی ها و همه احساسات خوب نیاز میآورند.وابستگی می آورندو
نیاز عشق نیست!
من نمی خواهم دیگر نمی خاهم نیازمند باشم.
خدایا من را غنی کن!
.................................................. ...............
احساس بدب به من دست میدهد از اینکه میبینم نیازمند اینم که همسرم دستم رو عاشقونه بگیره و بهم بگه دوستت دارم یا از اینکه به چشمام نگاه کنه وو لبخند بزنه.چرا بایو تا این اندازه نیازمند باشم.
نمی خواهم انتظار داشته باشم من را درک کند ناراحتیم را بفهمد.چرا باید اینقدر به خود بیچاره ام فشار بیاورم!
به نظر شما نمیشه بدون این انتظارات زندگی کرد!
یعنی اگه همسرم اینجوری نباشه نمیشه زندگی کرد؟یعنی میمیرم اگه بهم نگه چقدر از داشتنت خوشحالم؟
نه نمیمیرم اما روحم چی؟زنده میمونه؟میتونه بدون ارضای این نیازها نفس بکشه؟
مگه نه اینکه عشق و محبت اکسیژن روحه!
اگه نباشه چی؟اگه نخوام باشه چی؟
یعنی همین که برام نون درمیاره و عرق میریزه و خسته و کوفته می آد خونه....یعنی عشق!!!!!عشق همینه!من عوضی گرفتم!
اگه فقط همین عشق نباشه و روحم برای زنده موندن به این عشق نیاز داشته باشه و دریافت نکنه چیکار باید بکنم؟!
عشق رو کجا پیدا کنم؟
گشتم نبود نگرد نیست!!!!!!!!!!!!!!
عشق هیچ جا نیسن عشق را گم کرده ام.
میگویند عشق را در خودت جستجو کن.بی انتظار بی چشمداشت عشق بورز!
مثل آیینه عمل میکنه امتحان کن جواب میده!
در خودم...در خودم...در خودم
هنوز پیداش نکردم.هنوز نمیتون بی چشمداشت عشق بورزم.
اگه قلبت رو زیر پا له میکنند و میرن بگم الهی قربونت برم دوستت دارم میز شام آمادست در خدمتیم امر بفرمایید
وای چقدر ما زنا بعضی وقتا بدبختیم!
نه جانم نمیشه!
پس همچین بی چشمداشت هم نمیشه عشق ورزید!
میگن عشق عشق میاره.درسته؟
خب کینه و بی توجهی که عشق نمیاره!دو طرفه باید باشه دیگه.درسته؟
یا اون طرف آینه باشه.حالا آینه نه یه نموره همچی قلبه صیقلی باشه.نه مثل سنگ تیره و تار.حالا سنگ هم نبود اما تیر ما درش اثر نمیکرد بازگشت یه در و دیوار داشت اونوقت چی؟
بگم جناب!خانم!وایسا!
بکوبمش به دیوار بگم عزیزم قلبت رو لازم داشتم می خواستم این تیر رو بکوبم توش.اجازه میدی؟تازه بازم ناز کنه.
بی خیال!نخواستیم!
اگه نخوایم محتاج عشق کسی باشیم کی رو باید ببینیم؟آخه چرا اینقدر ما محتاج عشقیم؟ها ها هااااا.....شما بگین.
به نظرتون من به تناقض رسیدم؟قاط زدم؟گیج میزنم؟
بابا یکی فریاد من رو جواب بده....
علاقه مندی ها (Bookmarks)