سلام
من 31 سال دارم و حدود 6 سال است برای کار به بوشهر آمده و ساکن شدم و تنها زندگی می کنم و به دلیل اینکه در طول این مدت هیچ دوستی پیدا نکردم کمی دچار افسردگی شدم. اخیراً با یک خانم 33 ساله آشنا شدم که ایشون هم جدیداً از شهرش آمده بود. به ایشان کاملاً بی تفاوت بودم ولی به تدریج ایشان به انحای مختلف با من ارتباط برقرار کرد و بیش از حد به من محبت می کرد.
چون به دلایلی با ازدواج مخالفم (البته سن بالای ایشون هم مطرحه)، بار ها سعی کردم به نحوی که ایشون ناراحت نشن در گفتگو با دیگر افراد بگم اهل ازدواج نیستم و قصد چنین کاری رو ندارم تا این خانم از همون اول طرف من نیان ولی ایشان که فکر می کردند من به دلیل تفاوت سنی این حرف رو زدم ناگهان حرف رو عوض کردند و به من می گن ازدواج تو این دور و زمونه درست نیست و خودشون هم اصلاً قصد ازدواج ندارند (در حالی که قطعاً می دونم ایشون قصد ازدواج داره) و دایماً به من توصیه می کردند اصلاً ازدواج نکنم! ایشون رابطه با من رو بیشتر کردند تا جایی که رابطه عاطفی بین ما برقرار شد و شرایط تنهایی من هم مزید بر علت شد در حال حاضر تحت شرایطی گیر کردم که من و ایشون هر روز همدیگه رو می بینیم و گاهی شوخی و خنده و گاهی دعوا و قهر و ناز کشیدن و دقیقاً رابطه دوست دختر و پسر رو داریم با این تفاوت که من جرات نمی کنم در باره این مسایل حرف بزنم یا حتی بهش زنگ بزنم(به دلیل اینکه می دونم ایشون هدفش ازدواجه و ادامه رابطه ما بهش لطمه خواهد زد) و ایشون هم به دلیل تفاوت سنی چنین کاری نمی کنه هر چند مدام به این تفاوت اشاره می کنه و ظاهراً دنبال تایید منه که این تفاوت هیچ ایرادی نداره.
من نه از ایشون می تونم دل بکنم (مخصوصاً به دلیل شرایط زندگی و غربت اگه رابطه رو قطع کنم صد در صد آسیب روحی می بینم و احتمالاً ایشون هم آسیب روحی ببینه) و نه این رابطه آخر و عاقبتی داره.
ضمناً چند بار سعی کردم قطع رابطه بکنم ولی ایشون مدام حسادت منو تحریک می کنه و اگه به هر دلیلی کوچکترین بی تفاوتی بهش کنم با آقایان جلوی من شوخی و خنده می کنه و حتی جلوی من به اونا زنگ می زنه و احوالپرسی می کنه و بعد از تماس هم با من در باره اونا حرف می زنه و از اونا تعریف و تمجید می کنه و حسادت منو آنچنان تحریک می کنه که دست خودم نیست و مجبور می شم دوباره باهاش گرم بگیرم. دقیقاً هم به این حساسیت من پی برده و اگر فقط یک روز کوچکترین بی اعتنایی به ایشون بکنم این بلا رو سر من میاره.
با این اوصاف اصلاً نمی دونم ایشون علاقه ای به من داره یا فقط به خاطر سن بالا سریع می خواد یک شوهر پیدا کنه.
خواهش می کنم به من بگید از این وضعیت اسفبار مسخره ای که توش گیر کردم چطور بیرون بیام.
علاقه مندی ها (Bookmarks)