دیروز که لباسهاشو میخواستم بیاندازم تو ماشین لباسشویی ...یه بسته پیدا کردم ...یه مقدار چیزی مثل علف توش بود ....برداشتم ..گذاشتم کنار ...وقتی شب امد خونه کشیدمش کنار ...بهش گفتم که اون جی بود تو جیبت ؟....منو پیچ.ند و حرف درستی نزد ...بهش گفتم ...میدونی وقتی دیگه نتونم بهت اعتماد کنم ...یعنی چی ؟....ازت انتظار نداشتم ....و دیگه ...چیزی نگفتم ....شب به پدرش نشون دادم گفتم باید بدونی ....و ایشون گفتند که جشیشه ؟...........وای خدای من .....نمیدونم چیکار کنم ..همسرم گفت فردا بگذارش روی میزش .....من فکر کردم باهاش صحبت کنم بگم که تو 20 سالته .... من فکر نکنم برات چیزی کم گذاشته باشم که نیازی به این کارا داشته باشی ....بلحاظ مالی ...عاطفی ..امکانات زندگی ...و...و.....اما ...حالا ...با این چیزی که دیدم ....دیگه باید بهت بگم ..این زندگی توئه ...میتونی ازش هر طور که انتخابت هست استفاده یا سوئ استفاده بکنی ...دودش یا سودش ...به خودت بر میگرده .....شما نظرتون ...چیه ...لطفا دوستان با تجربه کمکم کنند .....[[/size]size=large]
علاقه مندی ها (Bookmarks)