به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 تیر 89 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1389-4-26
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,960
    سطح
    26
    Points: 1,960, Level: 26
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    من 25 سالم هست با یک خانم اکراینی22 ساله ازدواج کردم. از طریق فیس بوک با هم آشنا شدیم و بعد از چندین ماه تصمیم به ازدواج گرفتیم. ایشان 2 سال بود مسلمان شده بودند خودشون. درهرحال...

    موقع آشنایی و قبل از قرار ازدواج، ایشان گفتند که یک ازدواج ناموفق داشتند و بخاطر کتک های بسیار و خمر شوهرش طلاق گرفته. من هم گفتم موردی نیست چون باز فکر می کنم. با گریه این حرف رو میزد و اصلا هم دوست نداشت راجع به این قضیه توضیح بیشتر بده. من هم قول دادم یادآوری نکنم تا آخر زندگی. و قرار ازدواج گذاشتیم...

    در ترکیه ازدواج کردیم 2 هفته رویایی داشتیم و بعد به تهران اومدیم. بعد از 2 هفته در تهران به محل کار من رفتیم که بعد از آن به چند تا موزه بریم و از محل کار من یک ایمیل به یکی از دوستاش داد که داخل ایمیل اینهم بود " اینجا همه چیز خوبه ، غیر از اینکه دلم برای شوهر قبلیم تنگ شده، خیلی سخته ... " به زبان روسی که من هم نمی دونستم. اما کنجکاو شدم و دادم ترجمه که شوکه شدم !!! با حال کاملا دگرگون رفتم خونه. خیلی آرام و خیلی غمگین باهاش صحبت کردم. آخه ماه اول ازدواج ما همه چیزمون رویایی بود !!! بهم گفت که این یک اشتباه بوده و واقعا هیچ حسی به اون نداره. من یک روز تمام حالم خراب بود. اما با صحبت حالم بهتر شد اما هیچ وقت یادم نمی ره این قضیه رو.

    تا اینکه از زور فکر، 2 روز پیش رفتم سراغ همه ایمیل هاش به دوستاش!!! ترکیدم وقتی دیدم همون موقعی که با من قول ازدواج می داده، با دوستش می گفته که در هرحال می خواد با من ازدواج کنه، اما شوهر قبلیش رو دوست داره. و حتی دوباره به ازدواج با اون فکر می کرده. درست در زمانی که می گفت همه فکر و زهنش من هستم. !!! دوباره من منفجر شدم ! این بار هم فقط باهاش صحبت کردم نه دعوا نه عصبانیت. فقط صحبت ! دوباره گفت اینها اشتباه بوده و شرمنده است . و گذشته ها گذشته ... من باز آرام شدم. آخه دوسش دارم.

    اما ... میتونم بگم دیگه عین قبل دوسش ندارم ... چون انرژی قبل رو ندارم. اعتماد ندارم. می گم الان باز خونه داره ایمیل می زنه با یه آدرس دیگه از دوستش راجع به شوهر قبلیش می پرسه. یا تمام جواب هاش به من باز دروغ بوده... آخه همیشه بامن خوشحال بود. اصلا دلیلی برای دل تنگ شدن همسر قبلی که کتک هم می زده نمی بینم !!!

    هر شب خواب می بینم دارم می زنمش ! همش می رم تو فکر ، خیلی تابلو می رم تو فکر . خودش می پرسه که چی شده ؟ من الکی می گم خستم !!! درصورتی که از خستگی کار نیست... دیگه دارم دیوانه می شم از این فکرا !

    الانم دیدم توی مسنجرش شوهر قبلیش هنوز هست! همه رو پاک کرده اما اون هنوز هست !!! قبلا تو ترکیه پرسیده بودم این کیه ؟ گفته بود که دکتر ایرانیه برای چشم . اما حالا که اسم و سن شوهر قبلیشو می دونم از ایمیل ها فهمیدم که شوهر سابقشه !!!!

    الان من چی کار کنم ؟!!!! ایندفه برم خونه چی بگم ؟! اصلا چیزی بگم یا نگم که بگه باز رفتی سراغ قدیم !!! کمکم کنید...

    دکتر هم که نمی شه برد چون زبان فارسی بلد نیست... لطفا راهنمایی کنید !!! خودم فکر میکنم بلیط بگیرم بفرستمش بره پیش همون شوهر سابقش !!!!! اه

    درمورد بلیط گرفتن و راهی کردن به اکراین زیاد حرفم رو جدی نگیرید ... شرمنده از ناراحتی است

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,009 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    شما می باید قبل از ازدواج دقت هایت را می کردی و وقتی گفت همسر داشته قبلاً تحقیق بیشتر می کردی ببینی چرا جدا شده ، و مدت زمان جدا شدنشونو می پرسیدی و........

    الآن وقت این تجسس ها نیست ، شما با ایشون برای زندگیتون برنامه ریزی کن ،و خط قرمزهای زندگیتون از این به بعد را ترسیم کنید و به هم تعهد بدهید که از خطوط قرمز خارج نشوید و حتی پیامد خروج از آن را هم تعیین کنید ، و بعد از این برنامه ریزی و تعهدات اخلاقی که به هم دادید ، به هم اعتماد کنید و از تجسس در حق هم نیز بپرهیزید ، و زندگی کنید . شما هم به عنوان یک همسر متعهد نقش مراقبتی و حمایتی و امنیت خاطری خود از همسر و زندگی و.... را با درایت و مهارت ایفا کنید .

    و به منفی های ذهنتون هم توقف بدهید .

    موفق باشید

  3. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 26 تیر 89)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 تیر 89 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1389-4-26
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,960
    سطح
    26
    Points: 1,960, Level: 26
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    ممنون از پاسخ شما ...

    قطعا همین طور هست ، و من همیشه روی صحبت تکیه کردم ...

    فقط اینکه من قصد تجسس نداشتم . توجه بفرمائید که بعد از 1 ماه از ازدواج ما این مورد پیش اومده و ایشان این حرف را زده اند که باعث شده اینچنان به کنجکاوی بپردازم.

    و ما حرف ها و خطوط قرمز را مشخص کرده ایم بعد از این قضایا .

    فقط از آنجایی که تا حالا 3 بار این مورد پیش اومده ، احساس خوبی ندارم. خواستم ببینم چطور می شه این اعتماد برگرده عین قدیم ، یا اینکه هرگز برنخواهد گشت؟ یا کار خاصی هست که من باید انجام بدم ؟ در مورد خودم یا ایشون ؟

    مرسی

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 89 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    2,646
    سطح
    31
    Points: 2,646, Level: 31
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 190 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    من به عنوان یه دوست بهتون میگم چون روانشناس نیستم ولی نظر خودمو راجع به این موضوع میدم..
    به لحاظ احساسی شما به ایشون وابسته شدید....ایشون به شوهر سابقش...در مقابل ایشون با شما راحته و زندگی خوبی داره اما شما مثل شوهر سابقشون hot نیستید.... هرچه شما وابسته تر و ضعیف تر به نظر میاین وضعیت بدتر هم میشه...
    اینم واسه خودم سواله چرا حداقل طیف قابل توجهی از خانمها عاشق مردائی هستن که اونا رو کتک میزده با بهشون خیانت میکردن؟ نمیدونم شاید انگیزش عاطفی احساسی هست که باعث این میشه یا شاید این جور زنها مازوشیست اند...

    بهرحال امیدوارم دوستان بتونن کمکتون کنند...

    ببخشید الان متوجه شدم که پستم همزمان شده بود و چون صفحه به روز نشده بود چند بار دکمه ارسال رو زدم ...

  6. کاربر روبرو از پست مفید rroogg تشکرکرده است .

    rroogg (شنبه 26 تیر 89)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 تیر 89 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1389-4-26
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,960
    سطح
    26
    Points: 1,960, Level: 26
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    مرسی ...

    یعنی من باید عصبانی بشم و پرخاشگری کنم سر این قضیه ؟ یا قهر کنم مثلاً یک هفته سرد باشم ... ؟

    من اینو نمی گم وابستگی، میگم احترام و عشق ... گرچه اینجوری که داره پیش میره اون وابستگیرو که شما می گین داره خیلی کم می شه

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 فروردین 90 [ 20:01]
    تاریخ عضویت
    1389-3-10
    نوشته ها
    115
    امتیاز
    2,896
    سطح
    32
    Points: 2,896, Level: 32
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 119 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    وقتی می بینم افرادی با شخصی از یه شهر دیگه یا مثل این دوستمون کشور دیگه ازدواج می کنن، این سوال برام پیش میاد که اگر از دید منطقی صرف به این مسئله نگاه کنیم، هزاران نفر وجود دارن که همون ویژگی های اخلاقی یا ظاهری یا شخصیتی شخصی که برای ازدواج انتخاب شده رو دارن، پس چرا یک نفر این قدر در نظرمون شاخص می شه که مسائل ناگزیری مثل دوری مسافت و ... رو ازش می گذریم؟ مثلا من اگر از شخصی که از شهر دیگه هست خوشم اومد، می تونم به خودم بگم که خوب تو شهر خودم هم قطعا آدم های زیادی با ویژگی های این شخص وجود دارن، فقط چون ممکنه نتونم به راحتی اونا رو پیدا کنم، بیام و روی همین شخص سرمایه گذاری کنم؟ البته این هم هست که بعد مسافت ممکنه برای خیلی افراد اصلا مسئله ای که بخوان بهش توجهی بکنن نباشه. ولی کلا این سوال برای من مطرحه که اگر من انتظاراتم از طرف مقابل رو لیست کنم، هزاران فرد هستن که می تونن اونا رو براورده کنن، چی می شه که یک نفر خاص رو انتخاب می کنم؟ چیزی غیر از وابستگی احساسی؟ ببخشید حرفام هیچ ربطی به مشکل دوستمون نداست ولی وقتی مطلبشونو خوندم به فکرم رسید اینجا مطرحش کنم.

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    ببين دوست عزيز ، بر اساس تجربه اي كه من بر اساس شكست عاطفي ام داشتم ،‌ميتونم بگم كه اگه زمان جداييش از شوهرش نزديك زمان ازدواجش با شما بوده اين حالات خيلي طبيعيه !!!
    ببين خوب ممكنه كه اون خانم از لحاظ احساسي عاشق شوهرش بوده ولي از نظر عقلاني ديده كه نميتونه باهاش زندگي كنه و به همين دليل ازش طلاق گرفته در حالي كه هنوز دوستش داره !!!

    من فقط تاكيدم به اينه كه اين خانم كي طلاق گرفته ؟؟؟آيا چند ماه قبل از آشنايي و ازدواج با شما طلاق گرفته يا خيلي وقته كه اين كار رو كرده ؟؟؟؟

    خوب ببينيد منم دوست پسرم رو خيلي دوستش داشتم ولي ايشون خيلي من رو اذيت ميكرد با كارهاش يعني مثلا يه بار به من خيانت ميكرد ، يه بار بي محلي ميكرد و جوابمو نميداد اما وقتي كه ازش جدا ميشدم به گريه زاري و التماس ميوفتاد و دوباره ميخواست رابطه رو باهاش شروع كنم .....
    من وقتي كه به طور قطع ازش جدا شدم زماني بود كه واقعا از دست كارهاش ذله شده بودم و واقعا به اين نتيجه رسيده بودم كه اصلا با ايشون خوشبخت نميشم ولي با اين كه عقلم اينو ميگفت ولي تا چند وقت نميتونستم دوريش رو تحمل كنم و همش گريه ميكردم و خلاصه خيلي عذاب آور بود و حتي گاهي به شدت دلم تنگ ميشد واسش و دلم ميخواست كه بهش زنگ بزنم و يا گاهي كه بهم زنگ ميزد دلم ميخواست جوابشو بدم و دوباره باهاش رابطمو شروع كنم كه البته يكي دوبار اين كار رو كردم ولي ديگه بعدش به طور كامل ازش جدا شدم و ديگه هيچ رابطه اي باهاش نداشتم در عين حال هنوزم دوستش داشتم
    ولي الان بعد از يك سال و نيم از جداييمون ديگه به اون فكر نميكنم شايد هنوز يه كمي دوستش دارم ولي ديگه واسم عادي شده و ديگه بهش فكر نميكنم و هرچقدر هم كه اصرار ميكنه به ازدواج قبول نميكنم


    ميخوام بگم كه خوب طول ميكشه كه آدم كسي رو كه دوستش داره فراموشش كنه !!! و البته در زمان جدايي خيلي دلش ميخواد كه با يكي درد و دل كنه چون واقعا سخته
    به نظر من اگه خانمتون به تازگي از شوهر قبليشون جدا شدن اين تا حدي طبيعي هستش چون هنوز كامل فراموشش نكرده و شايد براي درد و دل كردن با دوستش ايميل بهش فرستاده چون آدم براي اينجور مواقع خيلي نياز به همدم داره

    به نظر من بايد يه كم بيشتر بهش زمان بدين ، تا بتونه شوهر سابقش رو فراموش كنه و البته بيشتر بهش محبت كنين تا خوبي هاي شما بتونه كمكش كنه كه راحت تر شوهرش رو فراموش كنه
    به نظر من يكي دوماه خيلي كمه كه دونفر بتونن به هم عادت كنن و عاشق هم بشن چون مثل اينكه شما قبل از اون رابطه ي اينترنتي داشتين و خوب اين خيلي نميتونه بهتون كمك كنه كه صميمي بشين ،‌بازم تاكيد ميكنم اگه خيلي وقته كه از شوهرش جدا شده و هنوزم اينجوري عاشقه كه خوب يه بحث ديگه است ......

    نظر من اينه !! البته من كارشناس نيستم ولي بر اساس تجربه اي كه خودم داشتم نظر دادم .....

  10. 6 کاربر از پست مفید حنان تشکرکرده اند .

    حنان (شنبه 26 تیر 89)

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 89 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    2,646
    سطح
    31
    Points: 2,646, Level: 31
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 190 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    نه خشونت درست نیست چون شاید یکی از مهمترین نکات مثبتتون رو از دست میدین و دیگه چیزی واسه دلخوش بودن بهش نمیزارین...
    این نکته ای که حنان مطرح کردند خیلی مهم بود....
    وابستگی جالب نیست ... شما اسمشو هرچی میزارین ولی به نظر من وابستگی هست یه تاپیک توی این فروم هست به اسم فرق دلبستگی با وابستگی فکر میکنم بتونین پیداش کنین...
    بهرحال اگر شما این زندگی رو دوست دارین که به نظر میاد دارین باید سهمتون در چارچوب همین دلبستگی بدون وابستگی باشه خلاصه نباید ضعیف باشید (احساسی، جسمی و ...) در عین اینکه دوستش دارین...
    راجع به کتک زدن و ... که کارخیلی زشتیه ولی به نظر میاد خانمها کلا خیلی اعتیاد به انگیزش احساسی دارن که در این بین نوع خشن ساده تر و مخرب تر و شاید نه چندان بادوام باشه ولی یه انگیزش مثبت احساسی هم هست که برعکس راه اوله..... (قبلا گفتم که روانشناس نیستم ولی این فعلا به روز ترین فرضیه ام هست فعلا...) خیلی موارد زیاد اینچنین هست که خانم ها به مردی که این انگیزش رو ولو به شکل منفی و درنتیجه غیرقابل تحمل میده یه جورائی علاقه نشون میدن هرچند به قول حنان به تعارض بین عقل و احساس میرسن ... .... ؟؟؟؟؟؟؟
    بارها شنیدیم که میگن:
    کتکم میزنه....بهم خیانت میکنه..........ولی آخه دوسش دارم!!!!!!!
    بازم میگم این به معنی درست بودن خشونت و ... نیست بلکه راه درست شاید همون انگیزش عاطفی مثبت باشه که سازنده هم هست و میتونه پایدار بمونه...

  12. 2 کاربر از پست مفید rroogg تشکرکرده اند .

    rroogg (یکشنبه 27 تیر 89)

  13. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مرداد 92 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1388-5-24
    نوشته ها
    1,224
    امتیاز
    2,219
    سطح
    28
    Points: 2,219, Level: 28
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    7,577

    تشکرشده 8,600 در 1,498 پست

    Rep Power
    139
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    آقای rroogg نمیدانم چرا اینقدر به خشونت اصرار دارید؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    سلام دوستان
    لطفا با احتياط نظر بدهيد. پاي زندگي آدمها در ميان هست.
    بارها توصیه های اینچنینی را مدیر محترم در مورد مشاوره دادن به اعضا فعال داده اند. آقای rroogg دقت کنید که مشاوره های این چنینی به مراجعین بیشتر از آنکه مشکلی را حل کند اوضاع را وخیم تر خواهد کرد!
    ضمنا حضرتعالی نیاز دارید قدری شناخت خود را نسبت به جنس مخالف بیشتر کنید تادچار چنین خطاهایی نشوید. حداقل برای زندگی خودتان.

  14. 3 کاربر از پست مفید بی دل تشکرکرده اند .

    بی دل (چهارشنبه 12 مهر 91)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 89 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1389-2-28
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    2,646
    سطح
    31
    Points: 2,646, Level: 31
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 104
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 190 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: یک ماهه ازدواج کردیم، اعتمادم به شدت کم شده، حتی صفر !

    خانم بیدل خیلی مطمئن نباشید! شما نباید در مسند قضاوت بشینید.. اصولا اجازه و صلاحیت یک چنین کاری رو ندارین که بخواین اینجوری پاسخ بدین!!
    ضمنا حتی اگر نظر کارشناسان با نظر من مخالف هم باشه باز نظر من نظر یک فرد عادی خواهد ماند... مشکل از پستهائی است که طرف خودشه کارشناس بدونه در حالی که نیست و نظرشو به عنوان یه کارشناس بده....جاهای حساس هم جائیست که یکی قصد خودکشی داره و روند سریع باشه اونجا کاربرائی مثل من احتیاط لازم رو داریم ...
    اینجا دنیای مجازیه و من معمولا قبل از نظراتم یا در انتهاش میگم که من روانشناس نیستم و این نظر یه فرد عادی هست...یه دوست... نظر یه فرد عادی توی جامعه...(به پستهائی که دادم مراجعه کنین..) فردی که توی این محیط کار میکنه این اصل رو میدونه فقط نباید مثل شما در جایگاه مشاور قرار بگیریم در حالی که نیستیم!!!! مشکل با اجازتون در اینجاهاست

    من همونجوری که گفتم به نظر من به عنوان یه فرد عادی، یه دوست در آقای شهرامچی وابستگی میبینیم و توصیه کردم اینو به دلبستگی تغییر بدن و به اون مقاله وابستگی و دلبستگی رجوع دادمم و ایشون قطعا اینو در نظر گرفته که این نظر یه فرد عادی بود نه یه مشاور...

    راجع به اون شبهه در مورد خانمها بارها اینو دیدم... البته یه قانون کلی قطعا نیست ولی خیلی شایع هست بهرحال من برخلاف بعضی جمود فکری ندارم و همونطوری که در پست قبل گفتم بیصبرانه منتظر به روز شدن و یا تغییر این دید هستم فعلا این آخرین فرضیه من در این مورد هست که خانمها برخلاف آقایون بخش بزرگی از هویت خودش رو با انگیزش های عاطفی-احساسی ای که دارن تعریف میکنن حال اگر این انگیزش منفی باشه، مخرب میشه و ناپایدار... و چه خوب که در یه چرخه انگیزشی عاطفی مثبت در کار باشه...

    البته نظر کارشناسان امر صائب هست...

    ضمنا بهتر است به عنوان بخشی از شخصیت اجتماعی نحوه برخورد با نظرات مخالف رو یاد بگیریم واسه جامعه هم خوبه...

  16. 3 کاربر از پست مفید rroogg تشکرکرده اند .

    rroogg (دوشنبه 28 تیر 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شوهرم به هیچ چیز اعتقاد نداره حتی خدا !
    توسط skyzare در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 13 فروردین 95, 22:11
  2. تفاوت اعتقادی با همسرم و مشکلاتی که ایجاد شد
    توسط anali در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 13:01
  3. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  4. مشکلاتی که باعث کاهش اعتماد بنفسم شده
    توسط AMIN 1994 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: جمعه 15 فروردین 93, 21:12
  5. پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 02 شهریور 92, 00:07

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.