يک پسر با يک نگاه از يک دختر خوشش مياد ... و عشق از طرف اون شروع ميشه ... تا جايي که زندگيش رو پاي عشقش ميذاره ... اما دختر باور نميکنه ... چون يک چيزهايي ديده و شنيده ... تا دختر مياد پسر رو باور کنه، پسر دلسرد و خسته ميشه ... ميره با يکي ديگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه ميره طرفش ... اما پسر رو با يکي ديگه ميبينه ... اينجاست که ميگه: "حدسم درست بود ..." و اشتباهي رو ميکنه که قبلاً کرده بود ...
و همه چيز از بين ميره!:D
علاقه مندی ها (Bookmarks)