من محسن30ساله دانشجوي ترم آخرمعماري ومتاهل وداراي فرزندي9ساله هستم.سال80باخانم مهندسي كه كارشناس ناظره مابود آشناشدم.رابطه كاري مابيشتروبيشترشدوهميشه مثل خواهرام احترامشوداشتم.بنابه دلايلي بناچارشغلمو عوض كردم.كمترخانم مهندسوميديدم تااينكه واسه كاري به همراهم تماس گرفت وشماره همراهشوبهم داد.اولين اس ام اس حالواحوال پرسي از من بود.بعد جك فرستادن و ورابطه عاطفي وصميمي ما بيشترشدبعداحساس مسئوليت وتعصب خواهربرادري گل كرد تاجايي كه واسه كارشناسي رفتنهاي راه دور باهاش همراه ميشدم.ميرفتم اداره پيشش وخيلي ازكارهاي همديگه روانجام ميداديم.طي اين مدت چندسال وابستگيهابيشتروبيشترشد... امامدتي پيش قرارشدازطرف اداره 7روز دوره برن شهرستان.جروبحث ازاونجاشروع شدكه گفتم راه نزديكه وشبهابرگرده خونشون.جروبحثهابالا كشيد وبايك تماس تلفني به پدرم گفته كهمن مزاحمش شدمونميزارم زندگيشو كنه...(اينوبعدافهميدم)
هرچي باباموگفتم كي ايناروبهش گفته اون تفره رفت وهي دروغ ودروغ بهم بافت كه نگه كي بهش گفته.واسه اينكه ميترسيدم كسي ازهمكاراش اينوبه بابام گفته رفتم شهرستان سراغش كه بفهمم قضيه ازكجاآب ميخوره اما ديدم خابگاه مشتركي باآقايون دارند كه اعصابموداغونتروداغونتر كرد وبهش گفتم كه چقدرعزيزه پيشم وطاغت ديدن اون صحنه رونداشتم...
اما نه اون و نه پدرم كه ازهمونجاجلوي خانم مهندس باهاش تماس گرفتم نگفتن كه كي به پدرم اين موضوع رسونده.قيدهمه خاطراتمو و روابطوزدم.برگشتم خونه ومفصلا درموردرابطه باخانم مهندس به خانمم همه چيزوگفتم.خانممازقبلا ميدونست كه فقط رابطه ما كاري ودرحد خواهروبرادري بودوميدونست چقدراحترامشودارم وچقدرتوي زندگيم ازش كمك گرفتم.
اما موضوع چطور به مسئول حراست محل كارم رسيد خداميدونه؟واين قضيه شدسوهان روح من.
واينكه هفته گذشته خانم مهندس بخاطر آبروداري خودش درمحيط كارش شكايتي عليه من نوشت.ازمن انكار وازخانمم اصرار بهمراه خانمم رفتم كلانتري واونجاگفتن شما تعهدبدين كه مزاحمتي بعداز اين براي خانم مهندس ايجادنميكني و خانم مهندس هم رضايت ميده...
تعهددادم گفتمش كه اين موضوعو حراست محل كارم ازكجافهميده اما اظهاربي اطلاعي كرد ورضايت داد ورفت.
حالا از طرف برادراش بصورت غيرمستقيم خودو وخانوادم تهديدبه مرگو... شدم.به خداي احدوواحدهيچ رابطه غيراخلاقي نداشتيم وهيچ وقت نخواستم آبرويي ازش ببرم وهميشه مدافع آبرو وحجاب وحياي اون توي محيط ادارهشون بودم.
خواهش ميكنم برادر كوچيك خودتونو راهنمايي كنيد.بي صبرانه منوخانمم منتظره راهنماييم
نوشته اصلی توسط mohsen.a
) بر اساس تجربه عرض میکنم: نظر به این که ارتباط با این خانم برای جناب محسن خان تبدیل به وابستگی و نوعی اعتیاد شده و از آنجا که این اعتیاد قدرت این را دارد که با توجیه حضور همسر و یا حتی دیگر اعضای خانواده به بهانه های عذر خواهی و غیره رابطه را به شکل دیگری کش بدهد ( در واقع سر خود و دیگران را کلاه گذاشتن) تا با این دیدارها دل این برادر ما هر بار به نوعی آرام گیرد! و دل تنگی های ناشی از عدم ارتباط با خانم را تسکین دهد، بنده اکیدا توصیه میکنم که نیازی به عذر خواهی هم نیست و به هر روشی که مقدور است رابطه قطع گردد. به هر حال ترک هر وابستگی و اعتیادی سختی های خودش را دارد و یک اراده بسیار قوی در هر صورت موفق است. 
علاقه مندی ها (Bookmarks)