سلام
مشکلی دارم که میخوام با شما در میون بذارم و میخوام که حتما کمکم کنین.من تو تاپیکای قبلم هم اشاره داشتم که 2 خواهر بزرگتر از خودمم دارم که ازداوج نکردن .میدونین خواهر بزرکترم که اصلا میلی به ازدواج نداره و جز کسایی هست که اگه ببینه کسی داره ازدواج میکنه هم یه احساس ترحم بهش پیدا میکنه اما خواهر بعدیم که 34 سالش هست خیلی رو این قضیه حساس هست و میدونم که دلش میخواد که ازدواج کنه و خانواده داشته باشه و از تنهایی الانش خیلی ناراحت هست و با وجود اینکه استاد دانشگاه هست اما الان از این تنهایی و نداشتن خانواده مستقل خیلی دلشکسته هست و یه جورایی احساس میکنم که داغونه سر این موضوع و احساس ضعف داره یعنی حس میکنم که اگه من بخوام روزی ازدواج کنم امکانش هست که بشکنه چون میدونم رو موضوعه ازدواج حساس هست ولی تا الان متاسفانه نتونسته ازدواج کنه.میدونین احساس میکنم که اگه بخوام روزی ازدواج کنم و خواهرم هنوز مجرد باشه یه احساس ناراحتی دارم یعنی از اینکه بخواد با ازدواج من دل خواهر بزرگم بشکنه منم ناراحت میشم و نمیخوام که این اتفاق بیفته من 26 سالم هست .
میدونین من چند وقته حس میکنم که به خاطر این موضوع شاید الان اونطوری که باید برای ازدواج کردن خودم انرژی مثبت نمیفرستم و شاید از ته دلم نمیخوام.شاید برای شما مسخره باشه اما من به این چیزا اعتقاد دارم که ادم باید یه چیزی رو از ته قلبش بخواد تا بهش برسه اما انگار هروقت این رو از خدا میخوام وقتی به این فکر میکنم که من اگه ازدواج کنم وخواهرم ممکنه ناراحت بشه منم یه جوری میشم.
ایا احساسم درسته ؟خواهش میکنم اگه احساسم غلط هست کمکم کنین که باید چیکار کنم تا این حس رو نداشته باشم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)