سلام
پست زير رو خوندم :
اختلال روانی..دوستی های امروزی..هشدار آینده
[align=justify]با تشكر از پست بسيار مفيدتون، خواستم مشكلي كه دارم رو اينجا مطرح كنم:
شما نوشتيد:
بیایم راه های ارتباط در سطح انسانی را به جوانان یاد دهیم.
اما:
هر رابطه اجتماعی نباید به دلبستگی برسد وگرنه ریشه در جای دیگری دارد....
ریشه>> مادر و پدر ناکارآمد>> فرزند ناکارآمد.
کسی که در عرض چند روز عاشق می شود دلبسته می شود پاتولوژیکه...انسان متعادل این گونه حرکت نمی کند
من يه دختر 26 ساله هستم، با موقعيت مالي و اجتماعي خوب و عقايدم مخالف بي بند و باري هاي اجتماعيه... تا حالا هيچ رابطه اي رو با جنس مخالف تجربه نكردم ، حتي به خاطر شرايط خانوادگي روابط بسيار رسمي با فاميل هايي مثل پسرخاله و عمو... داشتم... وقتي رفتم دانشگاه به خاطر مخالفت خانواده با ازدواج با دانشجو از ترس هيچ رابطه ي حتي فقط دوستانه رو هم تجربه نكردم، بعد از فارغ التحصيلي متوجه شدم كارم اشتباه بوده، چون با جنس مخالف اصلاً بالغانه رفتار نكردم... تو دوران ارشد ، چرا اوضاع بهتر بود، ولي بازم با هيچ كس رابطه اي در سطح خصوصي نداشتم!
متاسفانه بين خواستگاري هاي سنتي تناقض مي بينم، يعني مي بينم طرف اومده كه فقط ازدواج كنه، تا حالا هيچ علاقه اي بين من و خواستگارانم ايجاد نشده! يكي از دلايلش هم اينه كه شرايط ايده آل منو اصلاً نداشتند...
خانواده ام با توجه به اينكه من رو بالغ ميبينند، مخالفتي با دوستي با جنس مخالف آن هم براي ازدواج ندارند، ولي من هنوز اين آمادگي رو درخودم نميبينم!!!!
تو چت هاي مداوم با همكلاسي هاي قديمم متوجه شدم كه من سريع وابسته ميشم، نشستم و فكر كردم ، وقتي كه به اين نتيجه رسيدم اين آدم اصلاً بدرد ازدواج نميخوره احساسم مديريت شد. در حاليكه همچنان باهاش ارتباط اينترنتي دارم...
ولي كلاً فكر مي كنم تو رابطه با جنس مخالف خيلي ضعيفم ، سريع وابسته ميشم! ميخوام رو خودم كار كنم، دوست دارم بدون وابسته شدن آدم ها رو بشناسم، يك رابطه ي دوستانه ي سازنده و بالغانه رو تجربه كنم!!
فردي كه از من دوره، 10 سال از من بزرگتره، اعتبار اجتماعي خاصي داره، آگاهه ، محترمه،باشخصيت و بالغ، از من تقاضاي يك رابطه ي دوستي سازنده رو كرد، ارتباط ما فعلاً فقط اينترنتيه، هر دو كاملاً آگاهيم كه براي ازدواج نيست، ميدونه كه من سريع وابسته مي شم ، و حتي براي يه سري شوخي ها و محبت هاي چتي هم خيلي آگاهانه هشدار داد كه بدون داريم چيكار مي كنيم. هر دو يك بررسي اجمالي كرديم، اون به قول خودش ما از نظر مالي و فرهنگ خانواده ها اختلاف نظر داريم، هرچند من دقيقاً نميدونم اختلاف خانواده ي من و اون چيه، چون اصلاً از فرهنگ اونا اطلاعي ندارم، ازطرفي من هم گفتم كه من هيچ وقت با كسي كه اينهمه با من اختلاف سن داره ازدواج نمي كنم، يعني واقعاً هم بدم مياد...در ضمن ازدواج با اختلاف سن 10 سال رو عاقلانه نميدونم...
شخصيت بسيار قوي ، مستقل و سياستمدار داره، ويژگي هاي شخصيتي ايشون رو از سر سادگي نمي گم، خيلي طول كشيد تا همين يه مقدار اعتماد رو در من ايجاد كرد!!!! حتي هنوز شماره ي موبايلم رونداره، چون هنوز براي ادامه ي ارتباط مرددم...
نتيجه اينكه از اينكه ميدونم طرف پتانسيل ازدواج با من رو نداره خيالم راحته، ولي باز هم ايشون با حرف هاي محبت آميزش حس وابستگي در من ايجاد ميكنه، هرچند بسيار محترمانه است،يعني هراز گاهي يادم ميره كه اين فقط يه دوستي ساده است ...!!!!
ضمناً براي اطلاع دوستان بگم كه اونم ادعا داره كه تا حالا با كسي دوست نبوده، هرچند توضيح داد و صادقانه گفت، من اهميتي ندادم، و در نهايت گفتم زندگي خصوصي و گذشته ي اون به خودش ربط داره، دليلي نداره كه به گفته هاش كاملاً اعتماد كنم!!!
------------------------------------------------------------------------------------------
نوشته بودين كه :
برخی اوقات می گوییم من نیاز دارم ازدواج کنم.>>>> این بینش غلط است
من ظرفیت دارم که ازدواج کنم؟!>>> این بینش سازنده و صحیح است
توي كتاب "آيا تو نيمه گمشده من هستي" اين رو فهميدم كه من عاشق عاشق شدنم! عاشق اينم كه ازدواج كنم و به كسي محبت كنم!!! من هم مي خوام آگاهانه ازدواج كنم، نميخوام از سر نياز باشه، براي همين حس كردم بايد با يه دوستي به اين مدل رو خودم كار كنم ، حس كردم ، چون طرف از من بسيار دوره ، و امكان ديدارمون خيلي محدوده راحت تر ميتونم احساسم رو مديريت كنم، و به اون هدف سازنده ي دوستي دست پيدا كنم...
فكر كنين من بخوام ازدواج كنم، اگه رو خودم كار نكنم، به جاي شناخت طرف زود بهش وابسته ميشم، و تصميم اشتباه مي گيرم، از اين ميترسم...
-------------------------------------------------------------------------------------------------
نوشته بوديد:
آزادی در رفتار جنسی متاسفانه پیروز شده.... این هشدار من نیست هشدار روان شناسان بزرگ دنیاست.
آنچه را که نباید فراموش کنیم>>> این خطر وجود دارد که این آزادی تا حد مجاز بودن هر چیز و گستره متعلق تنزل پیدا بکند. مگر اینکه در کنار این آزادی "مسئولیت" احیا شود.
ما طوری با انسان ها روابط برقرار نکنیم که یک ابزارن.
من به شدت با روابط جنسي در دوستي و دختر و پسر مخالفم، به نظرم خيلي خيلي ديگه غير قابل كنترل باشند، و احساسات فوران كنه در حد گرفتن دست مجازه، هرچند خودم اين رو هم نمي پسندم
حالا به نظر شما اين ارتباطي كه من در شرفش هستم، درسته؟؟؟ چي كار كنم كه احساساتم مديريت بشه؟ آيا دوستي اي كه به هدف ازدواج نباشه اشتباست؟؟؟
براي تربيت اين دل بي شعور بايد چيكار كنم؟؟؟ چطوري ميشه با جنس مخالف يه دوستي سازنده داشت؟[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)